بهزاد نبوی زاده سال ۱۳۲۱ است. یعنی ۷۷ سال دارد. از جوانی مردی انقلابی بود. همچون بسیاری از جوانان نسل خویش با سوسیالیسم آغاز کرد با جناح چپ جبهه ملی سوم همکاری میکرد و در زمرهی علاقهمندان مصطفی شعاعیان بود. چهرهی چپ مستقل ایران که نه لنینیست بود، نه مائوئیست، نه فدایی و نه مجاهد، اما به عدالت اجتماعی علاقه داشت و با دینداری هم سر ستیز نداشت. ملیگرا بود و همچون تودهایها جهانوطن و شورویگرا نبود. بهزاد نبوی از خانوادهای محافظهکار میآمد. اجدادش مادری به ملاهادی سبزواری میرسیدند و پدرش گرایش سلطنتطلبی داشت. اما او بیشتر در دامان مادری متدین بزرگ شده بود و از همان آغاز تا پس از آنکه از چریکی نوجوان به وزیری جوان بدل شده بود با عقاید سیاسی پدرش مرزبندی انقلابی داشت. بهزاد نبوی در زندان به محمدعلی رجایی پیوست و باورهای دینی که از مادرش آموخته بود را محکم ساخت و در برابر انحراف مجاهدین خلق از اسلام به مارکسیسم مقاومت کرد و در پیوند با گروهی از مبارزان مسلمان بعد از انقلاب از سران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد که حریف سازمان مجاهدین خلق ایران بودند. مجاهدین انقلاب سازمانی سیاسی و نظامی بود و برای جمهوری جدید اسلامی نقش یک سازمان شبهنظامی برای دفاع از حاکمیت را ایفا میکرد. امروز وجود چنین نهادی از سوی جامعه سیاسی و مدنی کشور پذیرفتنی نیست.
اما در آن زمان که مخالفان حاکمیت جدید بهخصوص مجاهدین خلق مسلح بودند و سازمان امنیت کشور (ساواک) منحل شده بود و ارتش نیز هنوز از سلطنتطلبان خالی نشده بود و سپاه هنوز شکل نگرفته بود وجود چنین سازمانی پذیرفتنی بود. هرازگاهی یک کودتا خنثی میشد و جامعهای که تجربه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را داشت نگران دولت جدید بود چنان که چندی بعد شایعه کودتای نوژه به وقوع پیوست.
پس از سال ۱۳۶۰ و تحکیم حاکمیت اما مجاهدین انقلاب اسلامی ضرورت وجودی خود به عنوان یک سازمان شبهنظامی را از دست داد. سپاه تثبیت شد، وزارت اطلاعات تاسیس شد و مجاهدین خلق از ایران فراری شدند. اولین انشعاب چپ و راست اسلامی در درون حاکمیت در مجاهدین انقلاب رخ داد. در راس جناح راست سازمان، احمد توکلی قرار داشت. مردی متولد سال ۱۳۳۰، یعنی اکنون ۶۸ سال دارد و با وجود ۹ سال اختلاف، همپای بهزاد نبوی آمده است.
مبارز مسلمانی که او نیز خانوادهای عرفی داشت. در خاطراتش گفته است با وجود گرایشهای سنتی و مذهبی پدرش خود مذهب را تحت تاثیر محیط اجتماعی برگزید. یکی از انگیزههای سیاسی شدن او چیزهایی بود که از غصب زمینهای مازندران زادگاهش توسط رضاشاه شنیده بود. احمد توکلی با خانوادهای متوسط و متدین نمیتوانست در برابر ظلم پهلوی سکوت کند. انقلابی شد اما مجاهد یا فدایی نشد. مذهبی ماند و از سران مجاهدین انقلاب اسلامی پس از ۱۳۵۷ شد، اما او نیز مانند بهزاد نبوی پس از تحولات سال ۱۳۶۰ بیشتر برای دولت وقت میگذاشت تا سازمان. مجاهدین انقلاب مرکب از چند گروه چریکی مذهبی بودند که در سالهای قبل از انقلاب برای مبارزه با سلطنت مبارزه میکردند. نامهای زیادی از جمهوری اسلامی را میتوان در مجاهدین انقلاب پیدا کرد: محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدر، علی شمخانی، محسن آرمین، مصطفی تاجزاده، حسن واعظی، مرتضی الویری، محمد سلامتی، محمد عطریانفر و... از سال ۱۳۶۰ هر یک از اینان به جریان یا سازمانی در دولت پیوستند. گروهی چون رضایی، ذوالقدر، شمخانی به سپاه رفتند و گروهی مانند نبوی و توکلی به عنوان وزیر صنایع و وزیر کار به دولت رفتند. بهزاد نبوی سخنگوی دولت محمدعلی رجایی شد و پس از تشکیل دولت میرحسین موسوی نیز وزیر صنایع سنگین شد. احمد توکلی هم به وزارت کار رفت. اما اختلافات در دولت بسیار بود. جناح بهزاد نبوی به نوعی سوسیالیسم اسلامی باور داشتند. دولت را مسئول توسعه و عدالت میدانستند، مالکیت خصوصی را محدود میخواستند. جناح احمد توکلی اما مدافع گونهای محافظهکاری مذهبی بودند. در سنت فقه اسلامی مالکیت خصوصی محترم است و تنها قواعد شرعی مانند خمس و زکات و ارزشهای اخلاقی مانند انفاق آن را محدود میکند. بهزاد نبوی در شرایط جنگ بر نقش بیشتر دولت تاکید میکرد. رئیس ستاد بسیج اقتصادی بود و کوپن ارزاق عمومی را برای کنترل مصرف مردم و رسیدن کالا به دست همه اداره میکرد. در جناح مقابل، احمد توکلی مدافع نهاد بازار بود. بازار در فقه اسلامی یک نهاد مستقل از دولت است که دولت حق دخالت در آن را ندارد. حدیثی است که میگوید قیمت کالا را خدا تعیین میکند. جناح چپ اسلامی با این تفسیر از دین مخالف بود و دولت را تعیینکننده قیمت میدانست. احتکار و فساد بازار هم مردم را ناراحت میکرد و دولت به عنوان قوه مجریه ستاد تعزیرات حکومتی را راهاندازی کرد که محتکران را مجازات میکرد. مهمترین بحران به هنگام تصویب قانون کار به وجود آمد. احمد توکلی قانون کار را براساس رضایت کارگر و کارفرما تدوین کرد اما جناح مقابل میگفت دولت هم باید وارد قانون کار شود و حداقل دستمزد کارگر را تعیین کند.
اما جناح راست اسلامی یا جناح بازار در مقابل جناح دولت یا چپ اسلامی قرار میگرفت. دخالت دولت در مالکیت و مدیریت اقتصادی را رد میکرد و آن را بازمانده تفکرات مارکسیستی و میراث مجاهدین خلق میدانست. کار به حکمیت کشید. رئیس دولت میرحسین موسوی نخستوزیر بود. موسوی خود از روشنفکران مسلمان طرفدار علی شریعتی و چپ اسلامی بود و جانب بهزاد نبوی را داشت. اکثریت دولت از همین جناح بود و جناح راست در اقلیت بود. جناح راست دولت را انجمن اسلامی دولت هم میخواندند که شامل علیاکبر ناطقنوری (وزیر کشور)، علیاکبر ولایتی (وزیر خارجه)، سیدمرتضی نبوی (وزیر مخابرات)، حبیبالله عسگراولادی (وزیر بازرگانی) و احمد توکلی (وزیر کار) بود. در ترمیم دولت از ۵ وزیر راست فقط ولایتی باقی ماند و محتشمیپور (وزیر کشور)، غرضی (وزیر مخابرات)، عابدیجعفری (وزیر بازرگانی) و ابوالقاسم سرحدیزاده (وزیر کار) شدند و به کمک بهزاد نبوی (وزیر صنایع سنگین) آمدند. در دولتی که یکی از روسای اتاق بازرگانی، وزیر بازرگانی بود با تغییر وزیر اتاق در آستانه تعطیلی قرار گرفت و با تغییر وزیر کار یکی از سران خانه کارگر به وزارت رسید.
احمد توکلی به روزنامه رسالت رفت و اولین روزنامه انتقادی درون حاکمیت را منتشر کرد. نقدهای او بر موانع اقتصادی دولت موسوی از موضع دفاع از مالکیت خصوصی و بازار بود. با تغییر دولت، بهزاد نبوی هم از وزارت رفت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را که در اثر اختلاف دو جناح راست و چپ منحل شده بود احیا کرد. یکی از علل انحلال سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اختلاف بر سر تفکیک کار نظامی و سیاسی بود. پس از دههی ۶۰ و رخت بر بستن نیروهای مسلح (چه مجاهد خلق و چه مجاهد انقلاب) از سیاست کشور به دستور امام خمینی، نیروهای مسلح از حضور در احزاب سیاسی منع شدند و باید میان سپاه پاسداران و مجاهدین انقلاب یکی را انتخاب میکردند.
بدین ترتیب تیم محسن رضایی از سازمان رفت. مرتضی الویری هم که از مدیران کمیتههای انقلاب بود، از سازمان فاصله گرفت. تیم بهزاد نبوی هم به دولت رفته بودند. اما جناح راست سازمان را قبضه کرده بود. در حالی که مجاهدین انقلاب از لحاظ فکری در میانهی شریعتی و مطهری قرار داشتند در دورهی جدید فقهای سنتی مانند آیتالله راستیکاشانی به عنوان نماینده امام در سازمان تعیین شدند و جناح چپ این را از چشم احمد توکلی میدید که از گذشته با جناح سنتگرای حوزه علمیه مانند جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و آکادمی علوم اسلامی (به رهبری سیدمنیرالدین حسینیشیرازی) رابطه خوبی داشتند. آکادمی یک جریان محافظهکار مذهبی بود که طرفدار اسلامی شدن علوم اعم از طبیعی و انسانی بود و در شیراز که محل تحصیل احمد توکلی در دوره دانشجویی بود نفوذ زیادی داشت اما بعد از انقلاب اسلامی با آیتالله بهشتی مرزبندی پیدا کرد و چندان از سوی امام خمینی تحویل گرفته نشده بود. اینگونه شد که سازمان، راست شد اما دوام نیاورد و در فقدان مسئولان اجرایی منحل شد.
در سال ۱۳۷۰ جناح چپ مجاهدین انقلاب اسلامی با افزودن کلمه ایران به آن و عدول از فکر جهانوطنی خود مجوز فعالیت سیاسی گرفتند. سران سازمان جدید محمد سلامتی، بهزاد نبوی، محسن آرمین، مصطفی تاجزاده، صادق نوروزی، فیضالله عربسرخی و هاشم آقاجری بودند. سازمان جدید اولین حزب حرفهای در دههی ۷۰ بود که جلسه و نشریه داشت. فعالیت تشکیلاتی و مطبوعاتی میکرد و با انتشار نشریه عصر ما و تئوریزه کردن رقابتهای سیاسی و جناحی با وجود کوچکی تشکیلات نقش منحصربهفردی در ایجاد فضای باز سیاسی داشت. من در این زمان در سن ۱۸ سالگی در سال ۱۳۷۳ به همکاری با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و به خصوص نشریه عصر ما درآمدم. در جلسات سیاسی سازمان با هواداران شرکت میکردم و در انتخابات مجلس پنجم به عنوان نیروی سازمان در سطح شهر فعالیت تبلیغاتی و انتخاباتی میکردم. همان انتخاباتی که دیگر احزاب چپ اسلامی (مانند روحانیون مبارز و دفتر تحکیم وحدت) آن را تحریم کردند اما کارگزاران سازندگی ایران با ورود به انتخابات آن را رقابتی ساختند. بهزاد نبوی در آن زمان دبیرکل مجاهدین انقلاب نبود اما کاریزمای بیشتری از محمد سلامتی داشت. دفتر کوچک مجاهدین انقلاب در خیابان دانشگاه محل همه رایزنیهای جناح چپ اسلامی بود که در برابر حاکمیت مطلقه راست اسلامی پس از تغییر دولت موسوی و نیز پایان دولت هاشمی قرار داشت. احمد توکلی در آن روزها از ایران رفته بود، روزنامه رسالت را به دوستانش واگذار کرده بود و در انگلیس علم اقتصاد میخواند. جناح راست اسلامی اما به اهدافش نرسید و در اثر نظریهپردازیهای مجاهدین انقلاب در عصر ما و سیاستورزی مدرن، کارگزاران سازندگی مجلس پنجم دارای اقلیت قدرتمندی شد که بعدا اصلاحطلب نام گرفت و در نهایت با ورود روحانیون مبارز و دفتر تحکیم وحدت سیدمحمد خاتمی در سال ۱۳۷۳ رئیسجمهور شد و رویای حاکمیت راست سنتی را بر باد داد.
احمد توکلی از انگلیس بازگشت، باورهای محافظهکارانهاش مدرن شده بود و فراتر از راست سنتی حرکت میکرد. دیگر مالیات را محدود به خمس و زکات نمیدانست، ضمن توجه به مالکیت از دخالت دولت در توسعه دفاع میکرد. احمد توکلی منتقد سیاستهای محافظهکاران شده بود و روزنامه فردا را برای انتشار دیدگاههای خود تاسیس کرد. یک روزنامهی حرفهای و خواندنی که مدرنتر از رسالت بود و اولین منتقد قانونی دولت خاتمی بود، در حالی که رسالت همان نقش را در دولت موسوی حفظ کرده بود توکلی در انتخابات سال ۱۳۸۰ مقابل سیدمحمد خاتمی نامزد شد. قبلا در سال ۱۳۷۲ مقابل هاشمیرفسنجانی هم نامزد شده بود و ۴ میلیون از رای رئیسجمهوری که قطعا انتخاب میشد کم کرده بود تا استقلال راست از هاشمی را اعلام کند و مقابل چسبندگی ناطق نوری به هاشمی مرزبندی کند. همان چسبندگیای که آن را عامل شکست ناطق نوری در سال ۱۳۷۶ میدانست و خاتمی را به سبب فاصله گرفتن از هاشمی پیروز انتخابات تشخیص میداد. در سال ۱۳۸۰ احمد توکلی دوباره این نقش را ایفا کرد و به همان اندازه رای آورد. توکلی یک بازنگری در راست را پیشه کرده بود. او معتقد بود راست در کنار ارزشها به آزادیها هم باید بها بدهد و این از جایگاه روزنامهنگارانه احمد توکلی بود. در سال ۱۳۸۳ با آشکار شدن نشانههای افول سیدمحمد خاتمی، احمد توکلی در راس ائتلافی از راست جدید که دیگر محافظهکار نبود و اصولگرا خوانده میشد، اکثریت مجلس را از اصلاحطلبان پس گرفتند و جایگزین بهزاد نبوی شد. نبوی نیز در این سالها از چپگرایی فاصله گرفته بود و از سران جریان اصلاحطلب بود. اقتصاد دولتی در ذهن او کمرنگ شده بود و نظریه توسعه بیش از عدالت اجتماعی در ذهن بهزاد نبوی برجسته بود. هر دو از منتهیالیه راست و چپ فاصله گرفته بودند و به میانه آمده بودند. ظهور محمود احمدینژاد در حالی که به نظر میرسید او قصد دارد نماینده تفکر اصولگرایی جدید باشد به این نزدیکی بیشتر کمک کرد. احمد توکلی در انتخابات سال ۱۳۸۴ از محمدباقر قالیباف حمایت کرد و از انتخابات کنار رفت. در سال ۱۳۸۸ هم احتمالا به محمود احمدینژاد رای نداد و منتقد سیاستهای دولت او بود. بهزاد نبوی در حمایت از میرحسین موسوی به زندان رفت. بار دیگر هر دو به سر خط رسیده بودند. بدیهی بود که توکلی به موسوی رای ندهد و بدیهی بود که نبوی به موسوی رای بدهد. اما به نظر میرسید نامزدهای اصلی هر دوی آنها کسان دیگری باشند.
احمد توکلی از میان موسوی و احمدینژاد به انتخاب دیگری فکر میکرد و جملات تاریخی بهزاد نبوی در حمایت از سیدمحمد خاتمی مشهور است. اما در نهایت بهزاد نبوی به پای میرحسین موسوی ماند و ۶ سال زندان را تحمل کرد.
در افطاری شنبه ۲۱ اردیبهشتماه ۱۳۹۸ دو پیرمردی که چشم و چراغ جناح خود هستند و از جوانی به شیخوخیت اصلاحطلبی و اصولگرایی رسیدهاند به هم رسیدند. در حالی که گرد پیری بر سر آنها نشسته بود. آنها کولهباری از تجربه هستند که با آزمون و خطا هزینه تحول را پرداخت کردهاند و اکنون حداقل بهرهای که جامعه ایران باید از تجربه آنها ببرد تکرار نکردن دوبارهی آن آزمونها و خطاهاست. بهزاد نبوی و احمد توکلی در زندگی فردی و اجتماعی خود صداقت و سلامت را حفظ کردند و با وجود اختلافهای فکری و نقدهای سیاسی میتوان آنان را عصاره جناحین راست و چپ در ۴۰ سال جمهوری اسلامی دانست. نباید از آنان عبور کرد باید آنان را بازآفرینی کرد. باید اکنون در شرایطی که ایران نیازمند همدلی است، حرفهای آنان را گوش کرد. آنان روایتی دیگر از عکسهای مشترکی هستند که این روزها از سیدمحمد خاتمی و علیاکبر ناطقنوری منتشر میشوند. اصلاحطلب و اصولگرا دو بیگانه نیستند. اصلاحطلب و اصولگرا خود ما هستیم. همچون همه جوامع سیاسی دیگر این تجربه ماست که نباید در آن انقطاع صورت گیرد؛ باید آن را تداوم بخشید و ارتقا داد.
محمد قوچانی