ایران در حال حاضر کشوری جنگزده نیست، بسیاری از زیرساختهای آن سالم و سرپا هستند، قحطی یا کمبود مواد غذایی ندارد و تحت اشغال کشور خارجی نیست. ایران کشوری است که در عین اینکه سرپا است اما در بند مداخلات و کنترل های دولتی اسیر است. دارای دولتی فربه و رانتیر است که در همهجای اقتصاد حضور دارد، قیمتگذاری و بنگاه داری میکند و مانع از انباشت سرمایههای خصوصی و تجارت آزاد با دنیا میشود. باید این غل و زنجیرها را باز کرد.
الگوی قراردادن آلمان
به آلمان غربی بازگردیم؛ لودویگ ارهارد اقتصاددان و سیاستمدار برجسته که از ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۶ به ترتیب وزیر اقتصاد، معاون صدراعظم و سه سال نیز صدراعظم آلمان غربی بود در کنار ویلهم روپکه از اقتصاددانان آلمانی بعد جنگ دوم، و متاثر از متفکر برجسته مکتب اتریشی اقتصاد یعنی لودویگ فون میزس، از معماران اصلی اقتصاد قدرتمند آلمان یا همان معجزهء اقتصادی آلمان هستند. این دو که از اعضای مکتب بازارآزاد اجتماعی بودند در بازیابی اقتصادی آلمانِ مغلوب و ویران شده، نقش اصلی را ایفا کردند خصوصاً شخص ارهارد. اما ارهارد و روپکه چه کردند که دکتر غنینژاد خواستار این شدند تا سیاستمداران و روشنفکران ایرانی که غالباً در خرابههای سوسیالیسم روسی یا ناسیونالیسم نازی، به دنبال راه توسعه می گردند و همیشه هم به بیراهه رفتهاند، آنرا الگو قرار دهند.
اصلاحات پولی سرآغاز کار بود. تورم پول را کاهش دادند تا با مقدار کالاهای موجود در اقتصاد همخوانی داشته باشد. یعنی سیاستی کاملاً ضدکینزی. سرکوب و کنترل قیمتها را لغو کردند. واحد پول را اصلاح، و عرضهء پول را کاهش دادند. همزمان نرخ مالیات بر درآمدها را نیز کم کردند. البته این در چارچوب یک سیستم سیاسی تقریباً نرمال که در بلوک غرب قرار می گرفت و در نظم جهانی مشارکت داشت، انجام شد. این اقدامات موجب افزایش چند برابری تولید سرانه صنعتی در آلمان غربی شد اما همزمان در یکی از ممالک مورد علاقه روشنفکران و سیاستمداران ایرانی یعنی آلمان شرقی رکود حاکم بود. جالب است که اصلاحات ارهارد در آلمان و خارج از آلمان مخالفان بسیاری هم داشت. حزب سوسیال دموکرات، رهبران اتحادیه های کارگری، ذینفعان تولیدی و حتی مقامات سیاسی خارجی از این جمله بودند. شاید اگر ارهارد به نظر اکثریت گوش میداد امروز آلمان کشور دیگری بود که رشک دنیا را برنمی انگیخت.
براستی همیشه یک اقلیت قوی، مصمم و شجاع است که می تواند معجزه بیافریند. مسئلهای که دکتر غنی نژاد آنرا به یکی از اقتصاددانان حاضر در گفتگو خاطرنشان کردند؛اگر شما بر حسب تئوری و شواهد تاریخی، به درست بودن راهحل خود باور دارید، چرا باید در آن جرح و تعدیل انجام دهید. بهانه ها و انقلت های تکراری یعنی ادامه راه غلط کنونی که ذینفعان داخلی و خارجی مشخصی دارد اما عموم مردم را از یک رفاه و عزتمندی مستقل از دولت بیبهره میکند.
علی ای حال راه و چاه مشخص است. باید از دگماندیشان سیاسی و آکادمیک و حتی برخی فعالین اقتصاد دولتی نهراسید. اجرای این اصلاحات نیازمند دولتمردی آزادمنش و باپرنسیب است که ایران کنونی علی الظاهر از آن محروم بوده و از رجال برجسته تهی شده است. شاید معجزه ای رخ دهد و در این فضای مسموم از اقتصاد سوسیالیستی و روشنفکری چپ، شخصی ظهور کند تا ایران را نیز به معجزه اقتصادی آسیا بدل سازد. و الا ممکن است کشور به دامن جنگی بیافتد یا اسیر گروه های رادیکالتری شود که آنزمان باید افسوس وضع کنونی را خورد که خسران بزرگتری است. در پایان باید به نقش مردم نیز اشاره کرد. اگر مردم ایران همچنان دولتی بخواهند که از مهد تا لحد آنها را تامین کند باید قید آزادی و استقلال اقتصادی(و فکری) خود، و ایضا آبادی ایران را بزنند. راه را میشود در یک جمله خلاصه کرد: بازارهای آزاد و حکومت قانون.