سناریوهای اخیر آمریکا علیه ایران از سرنگونی پهپاد گرفته تا مسائلی که در دریای عمان و خلیج فارس پیش آمد در چه راستایی است؟
جمهوری اسلامی بهجز ماجرای پهپاد باقی ماجراها را تکذیب کرده است. آمریکاییها تلاش دارند تا تنش را در منطقه افزایش دهند، به این امید که ترس از یک جنگ قریب الوقوع بتواند ایران را به پای میز مذاکره بکشاند و مسئولان جمهوری اسلامی را مجبور به سازش با آمریکاییها کند. از زمان خروج از برجام و اعمال تحریمها هفتههای پرتنشی سپری شده و شرایط نشان داده که ایران قصدی برای پذیرش مذاکره با ایالات متحده ندارد. احتمال این وجود دارد که در اقدامی مشکوک در هفتههای آینده اقداماتی علیه شناورهای آمریکایی انجام شود و حتی برخی سربازان آمریکایی جان خود را از دست دهند، با این فکر که افکار عمومی در داخل ایالات متحده علیه ایران بسیج شود. در حال حاضر افکار عمومی آمریکا اصلا آماده آغاز یک جنگ علیه ایران نیست و رئیسجمهور هم در نزدیکی انتخابات مجدد نمیخواهد با یک جنگ بزرگ و گسترده در خاورمیانه دست و پنجه نرم کند. گروهی اما تلاش میکنند تنش را افزایش دهند و از دل این تنش جنگی عظیم علیه ایران به راه بیندازند و از این طریق براندازی را پیش ببرند. تعابیری چون «گروه بی» در خصوص آنها به کار میرود. آنها تلاش میکنند شرایط را بهگونهای نشان دهند که ایالات متحده ناچار به جنگ شد و قصدی برای ورود به جنگ نداشت. رسیدن به شرایطی که نشان دهند آمریکا چارهای جز ورود به جنگ ندارد. هدف اصلی «گروه بی» است. رسانهها گفتند ترامپ در آخرین دقایق عملیات حمله به ایران را لغو کرد . حمله به ایران فقط با پاسخ نظامی ایران همراه نخواهد بود، چه بسا به خروج ایران از ان.پی.تی و کاهش زمان گریز هستهای ایران منجر شود. رئیسجمهور آمریکا نمیخواهد مسبب یک بحران اتمی در خاورمیانه باشد. گرچه سیاست قطعی نیست بهویژه در شرایط بحران، اما نوع واکنش اولیه ترامپ به سقوط پهپاد آمریکا نشان میدهد دولت آمریکا تا سر حد امکان از ورود به جنگ نظامی با ایران پرهیز دارد یا حداقل، نمیخواهد بحران را پیچیدهتر کند. روزی که ترامپ از برجام خارج شد اوباما هشدار داد آمریکا بر سر دو راهی جنگ با ایران یا مواجهه با ایران اتمی قرار میگیرد. این پیشبینی در حال تحقق است، یک روز بعد از آغاز رقابتهای انتخاباتی دونالد ترامپ. آمریکا بر سر این دوراهی قرار گرفت.
برایان هوک، فرستاده ویژه آمریکا در امور ایران به اروپا در این شرایط چه اهدافی را دنبال میکند؟ آیا هدف او اجماعسازی علیه ایران است؟
بهنظر میرسد از یک طرف آمریکاییها امید دارند که از طریق این رفت و آمدها اروپا بپذیرد ایران کشوری خطرناک است و از حمایت خود از برجام دست بردارند. از سوی دیگر اروپاییها نیز امیدوارند از طریق این مذاکرات بتوانند به واشنگتن هشدار دهند که رفتار آمریکا خطرناک است و شرایط کنونی به سوی جنگ پیش میرود. آنها میخواهند به آمریکا بگویند خروج آمریکا از برجام اصلیترین عامل اتفاقات فعلی است. با توجه به ضرب الاجل ایران میخواهند شرایطی برای مذاکره فراهم کنند تا شرایط سختتر از این نشود و با تامین برخی منافع اقتصادی ایران، تهران را راضی کنند که به سوی خروج از توافق هستهای حرکت نکند.
در ماههای آینده چه شرایطی حادث خواهد شد؟
ماههای آینده در مناسبات ایران و جهان، سرنوشتساز خواهد بود. جمهوری اسلامی خبر داده است که روز 27 ژوئن (ششم تیر) میزان ذخایر اورانیوم غنی شده ایران از سقف 300 کیلوگرم فراتر خواهد رفت. این رویداد، وضعیت متفاوتی را پیش روی طرفهای مذاکرهکننده توافق هستهای با ایران قرار میدهد. از روز 27 ژوئن (البته مشروط بر اینکه اروپا به درخواستهای ایران بیتوجه بماند)، ایران گامهای بعدی را از جمله افزایشدرصد غنیسازی تا احتمالا 20درصد را در دستور کار قرار خواهد داد. با تغییر تعداد سانتریفیوژها، میزان اورانیوم غنی شده و افزایش خلوص آن، زمان برای آنچه که غربیها از آن بهعنوان گریزهستهای به منظور ساخت تسلیحات اتمی یاد میکنند، به کمتر از حداقل یک سال کاهش خواهد یافت. اروپا با تائید احتمالی آژانس بینالمللی اتمی در مورد کاهش تدریجی یا کلی تعهدات ایران به برجام که نقض توافق هستهای خوانده خواهد شد، به سمت بازگرداندن تحریمها علیه ایران، ارجاع پرونده به شورای امنیت و بازگشت تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل حرکت خواهد کرد. با این حال، قابل پیشبینی است که واکنشهای اروپا غیرشتابزده باشد، زیرا پیشبینی میشود ارجاع موضوع به شورای امنیت سازمان ملل با تصمیم حیاتی ایران مبنی بر خروج از ان.پی.تی و نابودی تمامی نظارتهای بینالمللی بر فعالیتهای هستهای ایران همراه شود. با خروج ایران از برجام و با ارجاع موضوع به شورای امنیت سازمان ملل از جانب اروپا، آمریکا یک بار دیگر همچون دوران ریاست جمهوری باراک اوباما پیش از آغاز مذاکرات هستهای میان تهران و واشنگتن، بر سر دو راهی قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر، دولت ترامپ یا باید برای بازداشتن تهران از آنچه او خیال میکند حرکت به سمت ساخت سلاح است، وارد جنگ شود یا در نهایت زندگی در زیر سایه چنین ایرانی را بپذیرد. تردیدی نیست که تحقق هر یک از این دو احتمال، تاثیرات عمیق سیاسی-امنیتی بر منطقه، جهان و در داخل آمریکا برجای خواهد گذاشت. با این حال، حتی با نقض برجام از جانب ایران، ارجاع پرونده هستهای به شورای امنیت سازمان ملل از جانب اروپا و آمادهسازی برای جنگ از جانب آمریکا، دیپلماسی همچنان فعال خواهد بود تا شاید بار دیگر با برقراری توازن میان بازیگران اصلی، شرایط برای رسیدن به توافقی جدید و مرضیالطرفین فراهم شود، همانگونه که در نهایت، به خلق برجام انجامید.
ورود ترامپ به کارزار انتخاباتی آمریکا برای ایران بسیار حائز اهمیت است زیرا وجود یک دولت دموکرات در آمریکا میتواند برخی مشکلات اساسی از جمله مساله برجام را حل کند. ترامپ چه مزیتهایی برای پیروزی در انتخابات دارد و از چه نقاطی ضربهپذیر است؟
16 ماه پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2020، دونالد ترامپ سرانجام رسما وارد رقابتهای انتخاباتی شد، دیرتر از تمامی 23 نامزد دموکرات و تنها نامزد دیگر جمهوریخواه. 16 ماه برای ارزیابی وضعیت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا زمان بسیار طولانی است، بهویژه اینکه حتی هنوز مناظرات تلویزیونی رقابتهای درون حزبی نیز شروع نشده است. بر اساس جدول انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا، از ژانویه سال انتخابات، رقابتهای درون حزبی آغاز میشود و با گذشت تقریباً سه تا پنج ماه، تکلیف نامزد نهایی دو حزب اصلی آمریکا مشخص میگردد. سپس نوبت به رقابتهای نهایی میرسد که با مناظرات تلویزیونی اوج میگیرد و سرانجام در نخستین سهشنبه بعد از نخستین دوشنبه ماه نوامبر، مستأجر چهارساله یا هشتساله کاخ سفید را معرفی میکند، البته اگر همچون انتخابات 2000، موضوع به دیوان عالی فدرال کشیده نشود. به هر حال، اکنون بسیار زود است تا ارزیابی دقیق و قابل اتکایی در مورد پیروزی مجدد دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری 2020 ارائه کرد، اما با این وجود بررسی نقاط ضعف و قوت رئیسجمهوری کنونی ایالات متحده آمریکا در ارائه تصویری بهتر برای آینده این کشور کمککننده خواهد بود. نقاط قوت ترامپ را میتوان اول برخورداری از جایگاه ریاست جمهوری دانست، زیرا این مزیتی است که بر طبق آمارهای موجود از انتخاباتهای گذشته آمریکا میتواند در پیروزی او مؤثر باشد. دوم مساله وضعیت اقتصادی آمریکا در دوره دونالد ترامپ است که شاهد کم سابقهترین نرخ اشتغال در آمریکا هستیم. نقطه قوت سوم او بهرهمندی اغلب رأیدهندگان از قانون معافیتهای مالیاتی است که باعث حمایت اقشار ثروتمند از ترامپ در انتخابات خواهد شد. مساله چهارم به تلاش رئیسجمهور آمریکا برای مقابله با مهاجرتهای غیرقانونی و مهار پیامدهای منفی آن باز میگردد که از جمله وعدههای انتخاباتی ترامپ در سال 2016 بود. پرهیز از ورود به جنگهای جدید فرامرزی، احیای غرور ملی در برابر امواج جهانی شدن در قالب شعار «اول آمریکا»، حمایت جریانهای راستگرا، محافظهکار و هویتگرا و انسجام و اتحاد درونی جمهوریخواهان نیز از دیگر نقاط قوت ترامپ در انتخابات پیش رو به شمار میروند. نقاط ضعف او نیز کم نیست و هر کدام از این نقاط ضعف میتواند باعث شکست او در انتخابات شود. ناتوانی در حل مشکل بیمههای درمانی و خلاصی از قانون موسوم به «اوباماکر»، ناخرسندی عمیق برخی از گروههای اقتصادی و کسب و کار از پیامدهای جنگ تجاری، عملی نشدن وعده احداث دیوار غیرقابل نفوذ در مرز مکزیک با وجود تلاشهای مداوم و ناکامی در پروژههای سیاست خارجی از جمله مهار چین و روسیه، حل بحران هستهای شبه جزیره کره، موضوع ایران و تعیین تکلیف اوضداع سیاسی در ونزوئلا از جمله نقاط ضعف ترامپ در 2020 است. همچنین بسیج گروههای سیاسی و اجتماعی مدافع و منتفع از بینالمللگرایی میتواند کار را برای رئیسجمهور کنونی آمریکا سخت کند.
مهرهچینی دموکراتها در انتخابات 2020 چه تاثیری در پیروزی یا شکست ترامپ خواهد داشت؟
در حال حاضر دموکراتها نامزدهای زیادی در انتخابات ریاست جمهوری دارند و تعداد این نامزدها باید در کوتاهمدت بسیار کمتر از این باشد. حداکثر دو الی سه چهره شاخص آنها باید در انتخابات باقی بماند تا تکلیف رقابت درون حزبی روشن شود. از سوی دیگر در درون حزب دو دستگی شدیدی وجود دارد. حزب دموکرات از وضعیت مرکزگرایی که در خاندان کلینتون و باراک اوباما تجلی پیدا میکرد خود را به سمت جریان چپ شبه سوسیالیستی سوق میدهد و چهرههایی نظیر برنی سندرز و الکساندر اوکازیو کورتز نماینده این بخش از حزب دموکرات هستند. اگر این شکاف میان دموکراتها حل نشود، پیروزی بزرگی برای ترامپ خواهد بود و میتواند با استفاده از شکاف و گسست در طرفداران حزب دموکرات خود پیروز انتخابات باشد. از طرف دیگر دموکراتها نیز بیکار ننشستند و با طرح استیضاح تلاش میکنند، دستکم رسیدگی به تخلفات ترامپ زودتر آغاز شود. نانسی پلوسی در برابر این مقاومت میکند و گمان میبرد این طرح حتی میتواند به شکست دموکراتها در انتخابات 2020 منجر شود. به رغم این مخالفت اما فشار جناح رادیکال حزب دموکرات به رهبری اوکازیو کورتز، شرایط را سخت کرده است. در حال حاضر استیضاح برای مردم آمریکا اهمیت چندانی ندارد، زیرا تا زمانی که رئیسجمهور کار اقتصادی خود را خوب انجام دهند، آنها از شرایط راضی خواهند بود.
نظرسنجیها درخصوص این اختلاف درون جریانی دموکراتها چه میگویند؟ سوسیالیستها پیشتازند یا میانهروها؟
اگر ملاک را نظرسنجیها قرار دهیم، جو بایدن که نامزد محبوب جریان مرکزگرای حزب دموکرات است و سابقه خوبی نیز دارد، در حال حاضر در صدر است، اما نمیتوان چندان به این موضوع اکتفا کرد. هنوز مناظرات تلویزیونی نامزدها شروع نشده و نباید از تاثیر این مناظرات غافل شد. بایدن تا سالهای متمادی از چهرههای برجسته حزب در سنا بوده و با توجه به حضور هشتساله در سمت معاون اوباما به خوبی شناخته شده است. دستاوردهای دولت اوباما نیز به پای او نوشته میشود و او را در این دستاوردها مؤثر میدانند، اما طبیعی است که در دوران انتخابات و در شرایطی که مناظرات برگزار میشود، شرایط تغییر قابل ملاحظهای پیدا کند و عملکرد برخی نامزدها آنها را در این زمینه پیش بیندازد. در نتیجه باید تا زمان انتخابات درون حزبی صبر کرد تا مشخص شود نامزد نهایی حزب دموکرات چه کسی خواهد بود.
برخی کارشناسان آمریکایی اظهار میکردند که نامزد نهایی حزب دموکرات باید مقابله با رفتارهای پوپولیستی ترامپ را خوب بلد باشد و نامزد میانه رو میتواند باعث شکست دموکراتها شود. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟
انتخابات سال 2016 نشان داد که مردم آمریکا نسبت به وضع موجود که ماحصل سیاستگذاریهای هر دو حزب قدرتمند در این کشور است، ناراضی و خشمگین هستند و احساس میکنند صدایشان شنیده نشده است. کسی که شعار تغییر را مطرح کرد و اعلام کرد که میخواهم با فساد بجنگم و سیفون بکشم روی وضعیت موجود آمریکا و همچنین شعارهایی بسیار ساده برای موضوعات بسیار پیچیده داد، توانست پیروز شود. بهعنوان نمونه برای موضوع مهاجران غیرقانونی که بسیار پیچیده است و ابعاد مختلفی دارد، ترامپ اعلام کرد که دیواری در مرز خواهد کشید یا در خصوص مساله مسلمانان تصمیم گرفت که آنها را از کشور اخراج کند یا مانع ورودشان شود. این مساله ارائه راهکار ساده برای موضوعات بسیار پیچیده برای اذهان مردم عادی جالب آمد و در نتیجه آنها ترامپ را انتخاب کردند. بهنظر میرسد که ایالات متحده آمریکا به مرحله درگیری دو سر افراطی احزاب دموکرات و جمهوری خواه نزدیک میشود. در سال 2016 تکلیف جمهوری خواهان مشخص شد و آنها ترامپ را انتخاب کردند، اما تکلیف دموکراتها هنوز معلوم نیست. انتخابات کنگره 2018 نیز تشدید همین امر را تایید کرد. الکساندر اوکازیو کورتز با طرح شعارهای چپ گرایانه در آمریکا بهعنوان یک نمونه جالب وارد کنگره شد، در حالی که بسیار جوان بود و شناخت زیادی روی او و فعالیتهایش وجود نداشت. این الگو میتواند در خصوص دموکراتهایی که بهدنبال ریاست جمهوری هستند نیز دنبال شود. آقای سندرز که از قبل همین رویکردها را داشته اما ممکن است نامزدهایی دیگر چون کامالا هریس و الیزابت وارن نیز بخواهند همین سیاست را دنبال کنند. برای کسی چون بایدن اما این راهکار کارساز نیست، چراکه او خود از ارکان اصلی ساختار بوده و نمیتواند بهعنوان چهرهای ساختارشکن حضور یابد. بعید نیست که به همین دلیل یک چهره پوپولیستی از درون حزب دموکرات معرفی شود.
جامعه آمریکا به سمت دوقطبی شدن پیش میرود و سیاستمداران نتوانستهاند مانع این امر شوند. این اتفاق از چه عواملی ناشی میشود؟
از اواخر دهه 1970 روند دو قطبی شدن جامعه آمریکا آغاز شده و شکاف سیاسی روز به روز بیشتر میشود. در ابتدای این فرایند، سیاستمداران تا حدودی از تندروی خودداری میکردند و مواردی که دو حزب بر سر یک مساله به توافق میرسیدند، بسیار بیشتر بود. همچنین اتهاماتی که علیه یکدیگر مطرح میکردند این چنین افراطی یا دست کم بیپرده به گوش جامعه نمیرسید. در حال حاضر دو جریان راست افراطی و چپ افراطی در آمریکا بهدنبال مشارکت حزبی برای حل یک مساله نیستند بلکه به حذف یکدیگر میاندیشند و از هیچ تلاشی نیز برای رسیدن به اهداف خود فروگذار نمیکنند. وقتی دو حزب حیات خود را در نابودی طرف مقابل میبینند، شکاف سیاسی نیز عمیقتر میشود. برای مثال در زمان باراک اوباما، جریان راست افراطی رئیسجمهور را به سوسیالیستبودن و ضدیت با سرمایهداری متهم میکرد و از اوباما بهعنوان یک خارجی غیرآمریکایی نام میبرد. در زمان ترامپ نیز، دموکراتها او را دست نشانده پوتین، نژادپرست و زنستیز میخوانند. همین شکاف سیاسی است که باعث میشود بر سر مسالهای چون ساخت دیوار در مرز جنوبی، احزاب رقیب از همکاری با یکدیگر خودداری کنند و در نتیجه دولت تعطیل گردد، رئیسجمهور سفر خارجی اعضای کنگره را ممنوع کند و وضعیت اضطراری اعلام شود. در آینده نیز این شکاف افزایش خواهد یافت زیرا تعارض سیاسی که در آمریکا به وجود آمده، احتمال تحمل و مدارای سیاسی را کاهش میدهد. برخی از نظریهپردازان آمریکایی از این موضوع بهعنوان جنگ داخلی فرهنگی یاد میکنند و معتقدند اگر همین روند ادامه یابد، ایالات متحده تا مرز آشوبهای اجتماعی نظیر آنچه در دهه 1960 رخ داد نیز پیش میرود.
محمدحسین لطفالهی/ آرمان