«صبحهایی آغشته به یاد مردگان»؛ این جمله مشترک بسیاری از ایرانیهاست، در یک هفتهای که گذشت؛ شهادت سردار قاسم سلیمانی، مرگ ٦٠ نفر در مراسم تشییع او در کرمان و بعد مرگ ١٧٦ نفر در پرواز تهران – اوکراین. تیر آخر را اما خبرهای رسانههای آمریکایی، دو شب پیش به قلب ایرانیها زدند؛ وقتی به نقل از دو منبع آگاه در پنتاگون گفتند هواپیمای ٧٣٧ به دلیل پرتاب موشک توسط ایران سقوط کرده است؛ موضوعی که ثابت نشده است. آنان که دستی در نوشتن دارند و در شبکههای اجتماعی فعالند، در روزهای گذشته از غمی بزرگ گفتند؛ از خبرهایی که روی سرشان آوار شده و نمیدانند چطور از پس عزا، پشت عزا بربیایند. در این میان، نوع برخورد آدمها با چنین اتفاقات و اخباری، نقش رسانهها، چگونگی دور یا نزدیک نگهداشتن کودکان از موج ویرانگر اخبار و تأثیر روانی و اجتماعی اتفاقات ناخوشایند بر آدمها، سوالهایی است که حالا ایرانیها دربارهاش حرف میزنند و از آن مینویسند.
سراسیمه میان ماندن و رفتن
تأثیر روانی روزهای پرمرگ بر آدمها موضوعی است که این روزها از روانشناسان سوال میشود. رابعه موحد، روانشناس در اینباره به «شهروند» میگوید ماجراهای آبانماه، اتفاق تلخ کرمان، سقوط هواپیما و واژگونی اتوبوس وقایعی است که جامعه ایران در مدتی کوتاه از سر گذرانده است؛ اتفاقاتی که هر یک به تنهایی به مضطرب کردن شهروندان منجر میشود: «البته این اضطراب در کنار سایر مسائل، بیاعتمادی را هم رقم زده است چون جامعه در توضیحات این حوادث، واقعیتها را نمییابد. توضیح درباره حوادث اخیر در سطح توضیح مادری است که قصد مجاب کردن کودکش را دارد.»
به اعتقاد موحد، بیاطلاعی و ناآگاهی نسبت به مسائل پیرامون به بیاعتمادی دامن میزند و احساسات خانمانبراندازی را مانند غصه، اضطراب، افسردگی و خشم بهوجود میآورد: «نباید فراموش کرد اضطراب و افسردگی عواملی است که سبب میشود خطاها در زندگی افزایش پیدا کند. واقعیت این است که اضطراب و افسردگی با قرار گرفتن در کنار ناآگاهی حوادثی را رقم میزند که بازتابش در جامعه بیشک منفی خواهد بود. در چنین شرایطی خبرهای مرتبط با بزه و جنایت افزایش خواهد داشت.» این روانشناس معتقد است سرگردانی و بلاتکلیفی یکی دیگر از بازتابهای تلخ این ماجراست؛ سرگردانی از اینکه آیا میتوان امیدی به آینده و بهبود شرایط داشت یا نه. «اتفاقات تلخی که پشت سر هم بر سر جامعه ایران آوار شده، موجبات نگرانی، ناامیدی و اضطراب را فراهم آورده است. این درحالی است که همه این موارد سبب میشود کارکرد فردی نزول پیدا کند و در ادامه نظارهگر افت کارکردهای اجتماعی باشیم که ناشی از نوعی ناامیدی و بیانگیزگی است.»
موحد یکی از تأثیرات منفی این اتفاقات را مختلکردن هورمونهایی میداند که زمینهساز زندگی سالم است. «هر یک از این حوادث در هر جامعهای امکان وقوع دارد؛ اتفاقاتی که در کوتاهمدت تمام میشود و زندگی به روال عادی برمیگردد، اما متأسفانه این حوادث پی در پی و مداوم بوده است؛ شرایطی که نمیتوان با تکنیکی از آن عبور کرد و حداقل تلاش میتواند زنده نگهداشتن حداقل امیدها باشد. عریان کردن واقعیتها و شناخت موقعیت اصلی هم میتواند تا حدودی از این فضای بیاعتمادی و اضطراب بکاهد.» به عقیده موحد، در موقعیت بیاعتمادی که اضطراب تولید میکند، شاید توصیه به وفقیافتن با شرایط و امید بستن به آینده باشد؛ توصیهای که شامل حال همه افراد جامعه نمیشود.
«تجربیاتی که جامعه ایران در ماههای گذشته پشت سر گذاشت، ما را با موج جدیدی از نابسامانیها روبهرو خواهد کرد؛ نابسامانی که محصولی جز انواع بیماری، افسردگی شدید، اضطراب کمرشکن نخواهد داشت و این برای جامعه جوانی همچون ایران عادی نیست.»
رسانهها مسئولیتپذیر باشند
نوع پوشش خبریِ اتفاقات اخیر، حالا محل بحث بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی، روزنامهنگاران و حتی استادان ارتباطات است. از طرف دیگر، حذف پستهای مربوط به شهادت سردار سلیمانی توسط اینستاگرام، یکبار دیگر توجهها را به موضوع آزادی عمل روزنامهنگاران درباره پوشش چنین اخباری جلب کرده است؛ آخرین واکنش در اینباره برمیگردد به دیروز، به واکنش دبیرکل فدراسیون بینالمللی روزنامهنگاران. آنتونی بلانگر، دبیر کل این فدراسیون دسترسی شهروندان ایرانی را به اطلاعات حق آنان دانسته و گفته است که سانسور روزنامهنگاران ایرانی در اینستاگرام پذیرفتنی نیست: «پذیرفتنی نیست که اینستاگرام اقدام به سانسور رسانههای ایرانی و روزنامهنگاران و کاربران شخصی کرده است.» فدراسیون بینالمللی روزنامهنگاران این مسأله را تهدیدی فوری برای آزادی اطلاعات در ایران ارزیابی کرده است: «اینکه اینستاگرام تنها پلتفرم بینالمللی شبکههای اجتماعی قابل دسترس در ایران است، این مسأله را حائز اهمیتتر میکند.» پیش از این، انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران هم در نامهای به مدیرعامل اینستاگرام از این شرکت خواست جلوی سانسور رسانههای ایرانی را بگیرد. این انجمن در نامه خود به «آدام موسری» این اقدام را در تاریخ شبکههای اجتماعی «بیسابقه» خوانده و در تضاد با واقعیت ذاتی آن دانسته است.
نوع پوشش اخبار اخیر، بهویژه اخبار مربوط به سقوط هواپیمای بویینگ هم مسأله دیگری است. رسانههای خارجی از پنجشنبه شب، به نقل از دو منبع آگاه در پنتاگون درباره «سقوط سهوی هواپیمای اوکراین» خبررسانی کردند و درحالی که حتی جعبه سیاه هواپیما هنوز بررسی نشده بود، موجی از واکنشهای هیجانی در شبکههای اجتماعی به راه افتاد و از کنترل خارج شد. از نگاه مجید رضاییان، استاد روزنامهنگاری، درحالی که تا این لحظه هنوز اطلاعات درست و دقیقی درباره علت سقوط بویینگ ۷۳۷ به دست نیامده، اطلاعرسانی بهموقع میتوانست جلوی جریان رسانهای را که علیه ایران برپا شد، بگیرد. «وقتی رسانههای خارجی تنها با تکیه بر دو منبع ناشناس، اصرار بر انفجار بویینگ دارند، ما هم باید در این کارزار رسانهای بهموقع حضور پیدا میکردیم. ما واکنشی عمل میکنیم و واکنشهایمان گاهی بهموقع نیست و عقب میافتیم.»او این موضوع را بیشتر ضعف اطلاعرسانی مجموعههای مرتبط با دولت میداند: «نمونهها در این مورد بسیارند. کنفرانس رئیس سازمان هواپیمایی کشوری باید زودتر از این برگزار میشد. نباید از یک طرف بر بررسی حادثه در کشور خودمان تأکید میکردیم و بعد با فشارهای بینالمللی ناچار به دعوت طرفهای دخیل در فرآیند تحقیق میشدیم. میدانیم که درنهایت جعبه سیاه هر نتیجهای داشته باشد، برای همه قابل احترام و قبول است. این دولت بزرگترین لطمه را از اطلاعرسانی خورد، در حالی که میشد با نگاه حرفهای به این مسائل، برخورد تخصصی و واکنش بهنگام از سوی همه روابط عمومیها، کنترل مسیر توسعه خبر را به دست بگیرد.» به گفته رضاییان، رسانهها نمیتوانند بدون پذیرفتن مسئولیت، اخبار را از شاهدان عینی و منابع نقل و بدون وجود سند، گمانهزنیهایشان را به عنوان خبر منتشر کنند، چراکه به جنگ روانی میانجامد: «در این زمان رسانههای داخلی باید بهطور مستدل و دقیق، اخباری را که صحت و سقم اطلاعات آنها قابل اثبات نیست، تجزیه و تحلیل کنند و عناصر اطلاعاتی آن را در بیاورند و بدانند که نباید گمانهزنی را به عنوان خبر مطرح کنند.»
یک سوی دیگر این ماجرا شبکههای اجتماعی قرار گرفتهاند. در جریانهای رسانهای شبیه آنچه برای سقوط هواپیمای مسافربری اوکراین پیش آمد، بسیاری درحال تحلیل اطلاعات تازه در فضای مجازی اینترنتی بودند. این استاد روزنامهنگاری درباره رفتار حرفهای در این شرایط میگوید: «در قبال یک رویداد، هیچ اصلی بالاتر از اخلاق حرفهای و همچنین رفتار حرفهای نیست. براساس اخلاق حرفهای در مواجهه با رویداد، عناصر اطلاعاتی و صحت و سقم آن را باید سنجید. طبق رفتار حرفهای، نیازی نیست درباره آنچه یقین نداریم، بهعنوان یک امر قطعی متقن صحبت کنیم.»
به بچهها بگویید در اماناند
انجمن حمایت از کودکان پساحادثه، دوسال قبل و بعد از زلزله کرمانشاه کارش را شروع کرد و هدفش را روی کودکانی گذاشت که آسیبهای حادثه برایشان غیرقابل حل بود. پروین میرعنایت، سرپرست این انجمن حالا به «شهروند» میگوید دوسال پس از آن اتفاق همچنان حوادث گستردهای داریم، از حوادث طبیعی تا حوادثی چون روزهای اخیر. اخبار ترور، بمباران و شایعاتی درباره جنگ و سقوط هواپیما در همین هفته و به دلیل حجم اخبار تلخ و نگرانکننده تعداد مراجعان ما هم بالا رفت. بیشتر آنها نوجوانانیاند که این اخبار را میشنوند اما توانایی پذیرش و تحلیل بزرگسالان را ندارند. شوکه شدهاند و نیازمند همراهی روانی و آسیبشناسیاند.» به گفته میرعنایت در چنین شرایطی پدر و مادرها باید با فرزندانشان صحبت کنند. البته این صحبتها هم پیششرطهایی دارد و هر پدر و مادری در شرایط فعلی این توانایی را ندارد: «ما مراجعانی داریم که مادر یا پدر دچار شوک و اضطراب زیادی هستند. این والدین بهتر است اصلا با فرزندان خود صحبت نکنند، چراکه صحبتهای آنها میتواند به صورت ناخودآگاه اضطراب بیشتری را منتقل کند.» همین هم دلیلی بود که در این هفته مادرهای مراجعهکنندگان از دیگر طیفهایی بودند که به انجمن آنها و روانشناسان دیگر مراجعه کردهاند: «در شرایط استاندارد اگر بچهها در جریان اخبار و اطلاعات قرار بگیرند باید با آنها گفتوگو شود. بچهها وقتی با مسألهای مبهم روبهرو میشوند، آن را چندین برابر خطر واقعی برآورد میکنند، اما وقتی یک بزرگتر توضیح دهد و به آنها اطمینان دهد که جنگ به آنها لطمهای نمیزند و همیشه در کنارشان خواهند ماند، اطمینان و آرامش بچهها افزایش مییابد.» میرعنایت میگوید پدر و مادرها اغلب متوجه نیستند که بچهها حرفهایشان را میشنوند و فکر میکنند آنها در حاشیهاند، اما اصلا اینطور نیست: «آنها میشنوند و میبینند و درنهایت اگر با آنها صحبت نشود اضطراب سختی را تجربه خواهند کرد که حتما در آیندهشان اثر مخربی خواهد داشت. ما بعد از زلزله کرمانشاه حوزه «روانشناسی تروما» را رها نکردیم و فکر میکنیم کار در این حوزه طولانیمدت است و اینطور نیست که بعد از حادثه مدتی در محل حاضر شویم و بعد دیگر کاری به آن نداشته باشیم. در مورد اتفاقات هفته اخیر هم شاهد بودیم که نهتنها بچهها بلکه بزرگسالان هم در صدر فشار روانی بودند و واکنشهای مضطربشان زیاد بوده است.»