پوتین با استفاده از «قدرت نرم» و دیپلماسی فرهنگی به دنبال افزایش نفوذ در آمریکا است. وقتی افکار عمومی غرب میخواهند به روسیه فکر کنند، پوتین از آنها میخواهد که به پوشکین، تولستوی و چایکوفسکی فکر کنند.
«ولادیمیر. او. پوتانین»، یک میلیونر روس که ثروت خود را از بانکداری و منابع طبیعی بهدست آورده است، از سال ۲۰۰۲ به این سو یک اهداکننده و عضو هیاتمدیره موزه گوگنهایم بوده است. اخیرا او ۴۵/ ۶ میلیون دلار به مرکز کندی در واشنگتن کمک کرد که مقداری از این مبلغ صرف تاسیس «سالن روسیه» شد که یک فضای دیدار و نشست در مجموعه هنرهای نمایشی است که بخشی از آن از سوی کنگره ساخته شده است. نام پوتانین اکنون روی دیواری در آنجا حک شده است. «گراهام بولی» در گزارش ۶ اکتبر برای نیویورکتایمز نوشت در موزه جدید منهتن، یک الیگارش ثروتمند دیگر به نام «لئونید میکلسون» از طریق بنیاد خود به یاری نمایشگاه سال ۲۰۱۱ آمد که به تقدیر از هنر معاصر روسیه اختصاص یافته بود. دو سال بعد، این موزه نام او را بهعنوان «متولی» ثبت کرد؛ جایگاهی که وی تا سال گذشته- سه سال پس از آنکه شرکتی که او مدیریتش را بر عهده داشت مورد تحریم دولت آمریکا قرار گرفت- از آن برخوردار بود. «فورت راس»، یک پارک تاریخی در ایالت کالیفرنیا است که یادآور شهرکی روس نشین در قرن نوزدهم در «سونوما کانتی» است، در سال ۲۰۱۰ نیز «ویکتور. اف. وکسلبرگ»، الیگارش دیگر، برای کمک مالی د ر جهت نفوذ فرهنگی روسیه وارد میدان شد. بنیاد وی تا سال گذشته نقش حامی را ایفا میکرد یعنی زمانی که تحریمها بر او و شرکتش اعمال شد و وزارت دادگستری به متولیان پارک گفت که از گرفتن پول از وی خودداری کنند. از زمان سقوط اتحاد شوروی، روسهای ثروتمند به منزله حامیان تاثیرگذار هنر رخ نمودهاند و سازمانهای فرهنگی غربی هم نفع برنده بودهاند. سالن کارنگی، موزه هنر متروپولیتن، انستیتو هنر شیکاگو، آکادمی موسیقی بروکلین و مرکز لینکلن در زمره نهادهایی بودند که هدایایی از روسهای پولدار یا شرکتهایی که طی دهه گذشته روسها مدیریتشان را در دست داشتند دریافت میکردند.
گرچه حامیان ثروتمند مدتهاست از هنر برای پیشبرد سلایق فردی و جایگاه اجتماعی خود استفاده کردهاند، اما بخش اعظم عطایای روسی رنگ و بوی متفاوتی دارد. درحالیکه الیگارشها ترجیحات شخصی خود را دنبال و از طیف گستردهای از فعالیتهای فرهنگی حمایت میکنند اما اغلب از امور خیر و نیکوکاری برای بزرگ کردن نام وطن خود استفاده و کشور خود را به منزله مخزن شاهکارهای هنری در حوزههای رقص، نقاشی، اپرا و امثال آن معرفی میکنند. این حامیان کارهای خیرشان را در بوق و کرنا میکنند و شواهد اندکی وجود دارد که نشان میدهد این کمکها و هدایای مالی با هدایت مسکو انجام گرفته باشد. اما همه آنها از روابط خوب با کرملین – پیششرط لازم برای رونق کسبوکار در روسیه- برخوردارند. با این حال، به نظر میرسد که کمکهای آنها در راستای توسعه تلاشهای ولادیمیر پوتین برای استفاده از «قدرتنرم» و دیپلماسی فرهنگی کشورش بهعنوان ابزاری برای سیاست خارجی است.
این اقدامات هر چند بهدنبال بازسازی وجهه پوتین است اما باز هم نمیتواند چهره کشوری را بازسازی کند که خاک اوکراین را عرصه تاختوتاز قرار داده و در انتخاباتی مداخله کرده که بسیاری آن را مداخله از سوی «قدرتی خصم» میپندارند. «اندرو فوکسال»، متخصص روسیه در «جامعه هنری جکسون» در لندن، میگوید: «وقتی افکار عمومی غرب میخواهند به روسیه فکر کنند، پوتین از آنها میخواهد به پوشکین، تولستوی و چایکوفسکی فکر کنند. او از افکار عمومی غرب میخواهد که در مورد اقدامات رژیمش در ورود به جنگ با همسایگان نزدیکش تامل نکنند و چیزی نپرسند.» هدایای روسها- و روابط مخدوش میان این کشورها- چیزی بهوجود آورده که میتوان آن را «میدان مین» برای سازمانهای فرهنگی آمریکا دانست؛ سازمانهایی که بسیاریشان وابسته به حمایتهای نیکوکارانه هستند و تجربیات زیباییشناختی مشترک را به منزله فرصتی برای پلسازی [اعتمادسازی] میان طرفین مینگرند. این یک چالش اخلاقی برای روسها ایجاد میکند: آیا آنها خود را در معرض خطر -ناخواسته- کمک به ترویج و ارتقای دیدگاهی یکطرفه از کشوری قرار میدهند که ایالاتمتحده رسما با آن دچار تنش شده است؟
دو موسسه کمکهای بزرگی از الیگارشی دریافت میکردند که شرکتش مورد تحریم دولت آمریکا قرار گرفت. موسسه سوم هم از شرکتی پول میگرفت که آن هم مورد مجازات آمریکا قرار گرفته بود. در دو مورد دیگر، این نیکوکاری فرهنگی مورد حمایت سفارت روسیه هم هست که سالهاست از الیگارشهای روس درخواست میکند سببساز ترویج روسیه (و بهبود چهره آن) در آمریکا باشند. در موارد دیگر، از کالیفرنیا تا بروکلین، مراکز و اماکن آمریکایی میزبان اجراهایی از گروههای روس بودند که برنامههایشان از سوی افراد یا شرکتهای تحریمشده پشتیبانی میشد. هیچ یک از این بدهبستانها غیرقانونی نبود زیرا اهداکنندگان روس در معرض تحریمهای محدودی بودند که فقط دسترسیشان به بازارهای مالی را محدود میکرد نه تحریمهای کاملی که معمولا داراییهایشان در آمریکا را مسدود میکند و مانع تجارت فردی آنها یا شرکتهایشان در آمریکا میشود. با این حال، به گفته متخصصان، پذیرش چنین کمکهای مالیای خلاف روح سیاست ایالاتمتحده است که برای به حاشیه راندن منافع روسیه طراحی شده است.
«آلینا پلیاکوا»، یکی از اعضای موسسه بروکینگز گفت: «تمام مجازاتها بهدنبال جلوگیری از دسترسی است.» با این حال، پلیاکوا میگوید به افراد تحت تحریم دولت «همچنان اجازه داده میشود که وارد اشل بالای قدرت فرهنگی بشوند.» الیگارشی در لغت به معنای «حکومت اقلیت» است. حکومتی که در روسیه دهه ۹۰ قابل مشاهده است مصداق بارزی از این شکل از حکمرانی است. در اواسط دهه ۹۰ میلادی به زعم بسیاری از تحلیلگران، بیش از ۵۰ درصد اقتصاد روسیه توسط هفت نفر الیگارش اصلی اداره میشد. کسی که برای اولین بار واژه الیگارشهای روس را در یک مصاحبه معروف دوباره سر زبانها انداخت کسی نبود جز بوریس برژیوسکی که خودش یکی از مهمترین و اصلیترین الیگارشهای روسیه دوران بوریس یلتسین بود. او خودش را جزو گروهی هفت نفره از بانکداران نامید که منابع مالی لازم را برای انتخاب مجدد یلتسین به ریاستجمهوری روسیه تامین کردهاند. الیگارشهای روس ثروت کلان خود را از خلال خصوصیسازی لجامگسیخته داراییهای دولتی و رانتهای ایجاد شده در اقتصاد پساکمونیستی روسیه بهدست آوردند.
بوریس برژیوسکی شاخصترین چهره در میان الیگارشهای روس بود که از او بهعنوان «پدرخوانده کرملین» یاد میشود. او ثروت خود را از صنعت خودرو و جواهرات بهدست آورد. او بهطور مستقیم از دولت یلتسین حمایت میکرد و بعدها یکی از چهرههای مهم در به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین شد. زندگی پر از فراز و نشیب برژویسکی با کشته شدن او در سال ۲۰۰۴ به پایان رسید. چهره شاخص دیگر در بین الیگارشهای روسیه ولادیمیر گوسینسکی بود که منبع اصلی ثروتش بانکی بود که در اواخر دهه ۸۰ میلادی تاسیس کرد. او جزو اولین الیگارشهایی بود که به اهمیت افکار عمومی در سیاست روسیه بعد از فروپاشی پی برد و پایهگذار اولین رسانه خصوصی در این دوران شد. او به همراه برژیوسکی از حامیان مالی و سیاسی یلتسین در کرملین بود. الیگارشهای روس یکی از مهمترین عناصر به قدرت رسیدن پوتین در سال ۲۰۰۰ بودند. بخش عمدهای از آنان با هدف انتخاب جانشینی برای یلتسین که ادامهدهنده راه او باشد به حمایت از پوتین پرداختند. به قدرت رسیدن پوتین با پایانیافتن قدرت این هفت نفر در اقتصاد و سیاست روسیه همراه شد.
اما هدف پوتین از اعلام جنگ علیه الیگارشها چه بود؟ آنچه بعد از سال ۲۰۰۰ در جنگ پوتین علیه الیگارشها پررنگتر از همه خود را نشان میدهد تلاش پوتین برای در اختیار گرفتن پول، قدرت و رسانهها در روسیه است. ولادیمیر گوسینسکی پایهگذار اولین رسانه خصوصی در روسیه که در دوره انتخابات برنامههایی علیه پوتین پخش کرده بود، اولین قربانی در مسیری بود که پوتین در پیش گرفته بود. شرکت رسانهای عظیم او اعلام ورشکستگی کرد و در نهایت شرکت گازپروم آن را خرید و در اصل به بخشی از پروپاگاندای دولتی پوتین بدل شد. در دوران پوتین بسیاری از الیگارشها از کشور گریختند. ولادیمیر پوتانین هم در زمره کسانی بود که از کشور خارج شد. او در نهایت مجبور شد به شکل رسمی اعلام کند که تمام ثروتش پس از مرگ به امور خیریه اختصاص خواهد یافت؛ ثروتی که بالغ بر ۵ میلیارد دلار تخمین زده میشود.