از میان تمام سوالاتی که باید در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ به آن پاسخ داد، یک سوال بیش از همه دارای اهمیت است. آیا ترامپیسم یک گمراهی موقت است یا پدیدهای بلندمدت؟ به عبارت دیگر، آیا تغییراتی که بهوسیله ترامپ و حزب جمهوریخواه کنونی انجام شده است، محو خواهد شد یا همچنان خود را حفظ خواهد کرد. به باور بسیاری از مردم، انتخاب دوباره ترامپ نامحتمل است و همانقدر نامحتمل است که انتخاب او در سال ۲۰۱۶ بود. اما به رغم تمام آشفتگیها و بینظمیهایی که دوره ریاست جمهوری او به وجود آورده است و با وجود شکست حزب جمهوریخواه در انتخابات میاندورهای، ترامپ دو عامل را در دست دارد که در راهبرد او در انتخابات ۲۰۲۰ به نفع او خواهد بود. اولین موضوع، مساله تصدی و وظیفه است. از سال ۱۹۸۰ تاکنون، رأیدهندگان آمریکایی تنها یکبار این مساله را برای انتخاب رئیسجمهور کشور در دور دوم نادیده گرفتهاند. فاکتور دوم، مساله اقتصاد قدرتمند است. آلان آبراموویتز، استاد علوم سیاسی دانشگاه اِموری، که این دو فاکتور را به خوبی در مدل خود برای پیشبینی انتخابات به کار گرفته است، به ترامپ برای انتخاب مجدد در سال ۲۰۲۰، شانسی نزدیک و حتی برابر میدهد که یک پایه آن روی پروژه رشد دو درصدی تولید ناخالص داخلی آمریکا در نیمه اول سال ۲۰۲۰ است.
یکی از نگرانیهای جدی در رابطه با تاثیر ادامه حضور ترامپ در قدرت، مرتبط با گرایشهای ضددموکراتیک اوست. حتی اگر ما این نگرانی را نیز از روی میز احتمالات برداریم و حتی اگر تصور کنیم که ترامپ به وسیله دیگر نهادهای حکومتی و همچنین نهادهای بیرون از حکومت احاطه شده و قدرت حکومت او بیش از چیزی که امروز هست، بسط پیدا نکند، تاثیر دور دوم ریاست جمهوری او ماندگارتر از دور اول آن خواهد بود. در حالت متعارف و معمولی سیاست، سیاستهای اتخاذ شده توسط کنگره یا رئیسجمهور ممکن است در دورهای به سوی یکی از احزاب شیفت کرده و در دوره بعدی به سوی حزب دیگر بازگشت کند. این یکی از همان دورانها است. از پسِ چهار سال ریاست جمهوری، ترامپ دو عضو دیوان عالی را انتخاب کرده، قانون پرداخت مالیات را عوض کرده و نرخ پرداخت مالیات را کاهش داده است و قوانین دولتی مرتبط با مسائل آب وهوایی، محیط زیست و اقتصاد را به میزان زیادی به حاشیه برده و از کار انداخته است. به رغم آنکه ممکن است تصور دیگری در رابطه با این مسائل داشته باشید، برخی از آنها ممکن است در آینده اتفاق افتاده و برخی نیز ناتمام باقی بماند. اگر دوره ریاست جمهوری ترامپ ۸ ساله شود، آن وقت بازگشت این مسائل به حالت اول بسیار سختتر خواهد بود. سه مساله، اهمیت تاریخی انتخابات ۲۰۲۰ را نشان میدهد. تغییرات آب وهوایی، خطر بازگشت رقابت اتمی در جهان و کنترل دیوان عالی، سه موضوعی است که انتخابات ۲۰۲۰ را بسیار مهم و تاثیرگذار ساخته است. نشان دادن دو مورد اول با گذشت زمان کار سختتری خواهد شد اما مورد سوم مرتبط با تغییر نظام دموکراسی و قانون اساسی است و ظرفیت و توانایی انجام تغییرات در آینده را تضعیف خواهد کرد. در کوتاهمدت، تفاوت میان انتخاب ترامپ در سال ۲۰۱۶ و انتخاب مجدد او در انتخابات ۲۰۲۰، میتواند تاثیراتی داشته باشد که غیرقابل جبران باشد. سیاست آب وهوایی نمونه بارز این مساله است. برای مدتی طولانی، حتی بسیاری از مردم، بر این باور بودند که مساله تغییرات آب وهوایی و محیطزیستی، پروسهای آهسته بوده و نیاز به اقدام عاجل در رابطه با آن وجود ندارد. اما امروز، رویدادهای شدید آب وهوایی و همچنین وخیمتر شدن پیشبینیهای دانشمندان، منجر به آن شد که هزینه بسیار بالاتری را برای تاخیر در اقدام پرداخت کرده و گرفتار خطراتی شویم که هیج ذهنیتی در رابطه با آنها نداشته ایم. به عنوان مثال، برای داشتن شانسی در راستای نگه داشتن گرمایش زمین در درجهای کمتر از ۱,۵ درجه سلیسیوس، که همان هدف توافق پاریس نیز بود، باید تولید گاز کربن به ۴۵ درصد کمتر از میزان سال ۲۰۱۰ برسد. نکته این است که این مساله به جای کاهش، افزایش داشته است. در اوایل دور اول، ترامپ اعلام کرد که معاهدات و برنامههای اصلاحی آب وهوایی را ملغی خواهد کرد. انتخاب دوباره ترامپ منجر به آن خواهد شد که برنامه کاهش کربن یا مساله استانداردهای بالای سوخت خودرو و ... به دست فراموشی سپرده شده و این روند تا اوایل سال ۲۰۲۰ ادامه یابد. این مساله منجر به این خواهد شد که کشورهای دیگر نیز تشویق شوند تا در راستای کاهش آلایندهها و بهبود شرایط محیطزیست گامی برندارند. هرچه زمان طولانیتر شود، تغییرات سیاسی و اقتصادی، مشکلتر خواهد شد. در سال ۲۰۰۰، نرخ کاهش کربن سالی ۲ درصد اعلام شده بود. این نرخ در سال جاری به ۵ درصد رسیده است و اگر همین روال ادامه داشته باشد، دهه بعد به ۹ درصد خواهد رسید.
تجدید رقابت تسلیحاتی
مساله دیگری که انتخاب دوباره ترامپ میتواند ایجاد کند، بحث تجدید رقابت اتمی و تسلیحاتی در جهان است. دکترین «اول آمریکا»، حمله به متحدان قدیمی، خروج یک جانبه از معاهده کنترل تسلیحات و... جهان را به سوی مکانی خطرناکتر سوق داده است. خروج آمریکا از توافق اتمی با ایران منجر به ضربه و آسیب شدید به وجهه و شهرت آمریکا، چه به عنوان متحد و چه به عنوان یکی از طرفهای مذاکره شد. از سوی دیگر، ترامپ در رابطه با پرونده کره شمالی نیز شکست خورد و این کشور را به حالت غیرقابل بررسی پیشین بازگرداند. بسیاری از افراد، در این آرزو هستند که ترامپ در سال ۲۰۲۰ شکست خورده و رئیسجمهور بعدی آمریکا به بازسازی وجهه این کشور اقدام کرده و تعهدات آمریکا را در قبال متحدان، اصول چندجانبهگرایی و همچنین عدم گسترش تسلیحات، عملیاتی کند. اگر ترامپ بار دیگر به عنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب شود، بسیاری از کشورهای جهان، بالاخص آنهایی که سابقاً زیر چتر امنیتی و دفاعی آمریکا بودند، تصمیم به دستیابی و تولید سلاح اتمی خواهند گرفت. در این میان، کشورهای دو منطقه خاورمیانه و شمال شرقی آسیا در بالای جدول قرار دارند. پیماننامهها و معاهداتی که آمریکا و دیگر کشورها در راستای منع گسترش تسلیحات اتمی منعقد کرده بودند، روی اصول و قواعد متعددی از جمله روابط دوجانبه و هماهنگی کامل آمریکا و اروپا، تاکتیکهای تلفیقی، سیاست تشویق و تنبیه، اصول و قواعد وضع شده، تعهدات روسیه و آمریکا و مواردی از این دست، اجرایی و عملیاتی شده بود. ترامپ در همین دور اول ریاست جمهوری خود، تمام این قواعد و اصول را نادیده گرفت و از توافق و تعهدات متقابل در راستای منع گسترش تسلیحات اتمی با روسیه خارج شد. ترامپ ادعا کرده بود که روسیه، تعهدات این توافق را نادیده گرفته و نقض کرده است. اگر هم این مساله را پذیرا باشیم، اقدامات ترامپ باید در راستای متعهد نگه داشتن و ایجاد قید و بندهای بیشتر برای روسیه در راستای پایبندی به این توافق باشد اما در عوض، خروج ترامپ از این معاهده باعث شد دست روسیه باز شده و دیگر قید و بندی را در این رابطه نداشته باشد. با مرگ توافق تسلیحاتی میان روسیه و آمریکا، هر کدام از طرفین قدرت نظارت روی تسلیحات دیگری را از دست داده و همین امر منجر به ایجاد شک و تردید در رابطه با نوع و مقدار تسلیحات طرف مقابل خواهد شد که این مسیر در نهایت به رقابت تسلیحاتی مشابه مدل دوران جنگ سرد ختم خواهد شد. خروج روسیه و آمریکا از این توافق منجر به ایجاد سوالاتی در رابطه با چتر حمایتی آمریکا برای کشورهای دیگر شده است و در همین ابتدای کار نیز کشورهایی نظیر ژاپن و عربستان سعودی به دنبال تولید تسلیحات اتمی برای خود، با کمک آمریکا هستند. این روند نیز مانند روند پیشین، با گذشت زمان وخیمتر شده و بازگشت آن به حالت پیشین دشوارتر خواهد شد.
دیوان عالی محافظهکاران
انتخاب دوباره ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری بعدی آمریکا، وجه سومی نیز دارد و آن، تغییرات داخلی است که وجه بارز آن در دیوان عالی آمریکا نمود خواهد داشت. اگر دوره ریاست جمهوری ترامپ ۸ ساله شود، امکان این مساله وجود دارد که او شانس این را داشته باشد تا دو قاضی دیگر را در دیوان عالی منصوب کند. دو تن از قاضیهای دیوان عالی در این مدت، از نظر سن به بالای ۸۰ سال خواهند رسید و همین امر منجر خواهد شد تا ترامپ فرصت انتخاب و انتصاب دو قاضی دیگر را نیز در این نهاد داشته باشد. به این ترتیب، ترامپ موفق خواهد شد در دو دوره ریاست جمهوری خود چهار قاضی دیوان عالی را منصوب کند. صحبت در رابطه با این مساله که انتخاب چهار قاضی دیوان عالی توسط ترامپ امری خوب یا بد است، ارتباط زیادی با گرایشهای افراد و نحوه تفکر آنان دارد؛ اما چیزی که قابل انکار نیست این است که تاثیر دیوان عالی روی ملت آمریکا به شدت زیاد است و همین مساله باعث خواهد شد انتخاب چهار قاضی دیوان توسط یک رئیسجمهور، فرصتی تاریخی برای تغییر ترکیب دیوان عالی و از این طریق، تاثیر بلندمدت در جامعه باشد. از زمان رئیسجمهور نیکسون تا به امروز، هیچ رئیسجمهوری فرصت و شانس انتخاب چهار قاضی دیوان عالی را نداشته است و از زمان روزولت به بعد نیز هیچکدام از رؤسای جمهور آمریکا این فرصت را در اختیار نداشتهاند که بتوانند تعادل ایدئولوژیک دیوان را به صورت قاطع بر هم زنند. در دوران نیکسون، محافظهکاران به صندلیهای خالی دیوان عالی به چشم برآوردهکننده اهداف قضایی خود نمینگریستند و گزینههای آن را نیز با دقت بالا و حساسیت زیاد انتخاب نمیکردند.
هم نیکسون و هم فورد، قضاتی را در دیوان منصوب کردند که در نهایت سر از شاخه لیبرال دیوان درآوردند. از آن زمان به بعد، محافظهکاران شروع به بررسی و برنامهریزی دقیقتری کردند تا به هیچعنوان در آینده اجازه ندهند که فرصتها و صندلیهای خالی دیوان عالی از دست برود. نامزد اخیراً اعلام شده توسط رئیسجمهور جمهوریخواهان، این شیفت را به خوبی نشان میدهد. به دلیل اینکه اکثریت محافظهکار دیوان همچنان به صورت ضعیف باقی ماندهاند، یک سلسله از منصوبان جمهوریخواه، مانند ساندار اوکانر، آنتونی کندی و متاخرتر از همه جان رابرتز، دیوان عالی را از تغییرات بنیادین و گسترده نسبت به سابقه و اصول لیبرال بازداشتهاند. تغییر تعادل دیوان عالی با نسبت اکثریت ۷ به ۲، منجر خواهد شد که شاخه محافظهکار دیوان به وسیله شاخه دیگر قابل کنترل و نظارت نباشد چراکه در دوران گذشته این نسبت، ۵ به ۴ بوده است؛ اما در صورت برهم خوردن تعادل با این نسبت به نفع اکثریت، مساله دیوان به نوع دیگری تغییر پیدا خواهد کرد. بیشتر صحبتهای مردم در رابطه با آینده دیوان عالی متمرکز روی موضوعاتی نظیر حمایت از آزادی بیان، تفکیک نهاد کلیسا و دولت و مواردی از این دست است.
نکته قابل توجه این است که توجه تعداد کمی از مردم به علاقه فعالان محافظهکار در راستای معکوس نمودن روندها و عرفهایی است که از زمان «نیو دیل» ایجاد شده بود. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، قضات محافظهکار دیوان به صورت مکرر اقدام به رد و عدم پذیرش و تغییر قوانین و مقررات می کردند که نمونه بارز آن را میتوان در موضوع محدودیت ساعات کاری مشاهده کرد. تنها در سال ۱۹۳۷، دیوان عالی از قانون حداقل حقوق دولت حمایت و پشتیبانی کرد. به مدت دههها بعد از این مساله، دیوان، معمولا مسائلی نظیر این موضوع را به عهده تصمیمگیری در کنگره میگذاشت و به طور کلی تصمیمگیری در رابطه با مسائل و قواعد و قوانین اقتصادی را به کنگره واگذار کرده بود. اما اکثریت محافظهکار دیوان عالی مدتی است راههایی را مبنی بر مداخله بیشتر و بازگشت به دوران پیش از سال ۱۹۷۳ و آن قرارداد پیدا کردهاند که بدینترتیب قدرت قانون گذاری و تنظیم مقررات دولت را کاهش میدهد. اگر دیوان عالی متشکل از ۷ محافظهکار شود، احتمال تصویب یا رد قوانین و مقررات اقتصادی و نظارتی در راستای منفعت و سود یک گروه یا حزب سیاسی بیشتر میشود و این مساله با انتخاب مجدد ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ بسیار محتملتر خواهد شد. اگر این اتفاق رخ دهد، فضای داخلی نیز تحت تاثیر قرار گرفته و مقررات و قوانینی در رابطه با مسائل دیگر مانند تغییرات آب وهوایی نیز در دست دیوان قرار خواهد گرفت.
قمار ۲۰۲۰
دموکراسی همواره مانند قمار است اما این قمار معمولا دارای برد و باختهای کوتاهمدت است. با انتخاب مجدد ترامپ به عنوان رئیسجمهور آمریکا، این مساله از حالت انحراف خارج شده و به سوی یک نقطه عطف در تاریخ آمریکا به پیش خواهد رفت. مساله تغییرات آب وهوایی و رقابت تسلیحاتی دو مساله مهم بیرونی است که آمریکا با آن مواجه است و انتخاب مجدد ترامپ نیز به این مساله و خطرات آن دامن خواهد زد. از سوی دیگر، خطر این مسائل زمانی بیشتر درک میشود که نگاهی به وضعیت کنونی آمریکا داشته باشیم، چراکه هم در داخل دچار شکاف شده است و هم در بیرون با دوستان و متحدان خود، بیگانه. اگر این روند به همان مسیر امروزین آن ادامه یابد، جایگاه دیوان عالی در افکار عمومی آمریکا نیز دچار افول خواهد شد چراکه وارد دعواهای سیاسی شده و این تنش ها در مرکز آن نیز قرار خواهد گرفت و همین امر باعث خواهد شد جایگاه پیشین خود را هم از نظر اجرایی و هم در افکار عمومی از دست بدهد. انتخابی که در انتخابات ۲۰۲۰ پیشروی آمریکاییها قرار دارد، انتخابی است که شاید دیگر در آینده نتوان به آن دست پیدا کرد. در سال ۲۰۱۶، مساله ایمیلهای هیلاری کلینتون بیش از هر مساله دیگری توانست توجه رسانهها و افکار عمومی را به خود جلب کند. در سال ۲۰۱۸ ترامپ تلاش کرد بیشترین توجه افکار عمومی و جامعه آمریکا را متوجه ورود تعداد معدود کاروان چندهزار نفره مهاجران از آمریکای مرکزی به خاک آمریکا از طریق مرزهای جنوبی کند. این تلاش ترامپ شکست خورد اما استاد انحراف افکار عمومی، سال بعد نیز دوباره با موضوعی در راستای پرت کردن حواس جامعه از مسائل اصلی بازخواهد گشت. اگر ما نتوانیم روی مسائل مهم و اصلی تمرکز نماییم، ممکن است در حالتی ناخودآگاه قدم به مسیر آیندهای بسیار
خطرناک بگذاریم.
پل استار*/ ترجمه: علیرضا مسعود / استاد جامعهشناسی دانشگاه پرینستون