استراتژی دوران جدید
هر چند این جمله که روسیه در دوران پوتین وارد دوره تاریخی جدیدیشده، درست است، اما برخی دیگر از ناظران معتقدند که اتفاقا در این دوره ما شاهد یک روسیه ترسناکتر و در عین حال شکنندهتر هستیم. ترسناک از این جهت که به دلیل ماهیت ناسیونالیسم جدید روسی، این ناسیونالیسم تازه ترویجشده هم جنگطلب است و هم واپسگرایانه. امروز برای نخستینبار است که تمامی نخبگام حاکم بر روسیه، تمام شخصیتهای تاریخی، سیاسی و نظامی این کشور در ادوار مختلف را مورد ستایش قرار میدهند. همچنین شاهد هستیم که یک ادغام بیسابقه از تزاریسم و کمونیسم در دوران جدید انجام شده است. بهترین نماد این ادغام، حکم قهرمان کار است؛ یک جایزه غیرنظامی که توسط جوزف استالین در سال ۱۹۳۸ به عنوان «قهرمان کار سوسیالیستی» معرفی شد. پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، اولین رییسجمهوری روسیه بوریس یلتسین این دستور را حذف کرد، با این حال پوتین در سال ۲۰۱۳ آن را بازسازی کرد.
به گزارش نشنالاینترست در اتحاد جماهیر شوروی، نماد حاکمیت به صورت ستاره طلایی و داس و چکش بود که حالا در دوران پوتین ستاره طلایی با شمایل یک عقاب تبدیل به نمادی از حکومت شده است؛ یعنی هم مفهوم تزاریسم و هم مفهوم کمونیسم در این نقش جلوهگر هستند. دولت روسیه همچنین تمامی جنگهای انجامشده در طول تاریخ این کشور را ضروری و عادلانه عنوان میکند. همچنین شعارهایی اکنون از سوی کرملین مطرح میشود که برای غربیها بسیار ترسناک جلوه میکند؛ مانند شعاری که در برخی مناطق اوکراین تحت عنوان یک مردم، یک تاریخ و یک کشور نصب شده است.
ازلیگرایی یا میل به داشتن یک تاریخ طولانی مستمر، وجه دیگری از ناسیونالیسم جدید روسیه است. نخبگان روسیه میخواهند وارث همه پیشینیان خود باشند. از کیوان روس گرفته تا مغولها، امپراتوری بیزانس و باورنکردنیتر، آریاییها. در این رابطه ویاچسلاو نیکونوف یکی از برجستهترین شخصیتهای سیاسی و رسانهای روسیه که از قضا نوه ویاچسلاو مولوتوف، وزیر امور خارجه استالین است، در بیانیهای که در وبسایت پارلمان روسیه منتشرشده، تاکید کرده که روسها از نژاد آرایی هستند. حتی به گفته پوتین دقیقا این مدل تمدنی دولتی است که سیاست دولتی روسیه را شکل داده است.
چرا روسیه شکننده است؟
با این حال به گفته برخی ناظران دقیقا از وجهه همین ناسیونالیسم است که روسیه شکننده به نظر میرسد. پوتین و تیمش نیز از این موضوع آگاه هستند. به همین خاطر هم هست که اصلاحات و قوانین سختگیرانهای را برای ممنوعیت هر نوع مخالفت و تجزیهطلبی ارائه میکنند. اما یک موضوع مهم دیگر نیز در خصوص شکننده بودن روسیه بهخصوص پس از دوران ولادیمیر پوتین وجود دارد که حمله به اوکراین تبلور آن محسوب میشود. برخی شواهد نشان میدهد که یکسری از نخبگان روسی در آغاز جنگ اوکراین از موضوع و تصمیم کرملین بیخبر بودند. این یک مورد استثنایی در روسیه محسوب میشود زیرا تزارهای روسیه و رهبران شوروی در مورد مسائل کلیدی با حلقه داخلی خود مشورت میکردند. به عنوان مثال، تصمیم برای اعزام نیروهای شوروی به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹ ناشی از بحثهای طولانی و گروهی در دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی بود.
علاوهبر این، در میان نیروهای روسیه در جنگ اوکراین نیز اختلافاتی وجود دارد؛ بهطوری که به نظر میرسد بین گروه واگنر و چچنها این اختلافات عیان بوده و رهبران هر دو گروه ضمن انتقاد از فرماندهی نظامی روسیه، مدعی هستند که پیشرویهای انجامشده در جنگ حاصل تلاش و فداکاری آنها بوده است.
مشکل سوم نیز این است که به نظر میرسد کرملین جنگ را به سبک ارتشهای استعماری آغاز کرده است؛ یعنی در حالی که خانوادههای مرفه روس از سربازی طفره رفته و بهطور دستهجمعی از کشور خارج میشوند، ارتش اکنون در حال استفاده از چچنها، گروه واگنر و سربازگیری از اقلیتهای قومی نظیر لزگینها، آوارها، بوریاتها، تاتارها، چوواشها و غیره است.
به همین دلیل تصور اینکه آنها وفاداران واقعی به روسیه هستند، بسیار خاماندیشانه خواهد بود. همچنین اینکه فکر کنیم چنین وضعیتی برای مدتی طولانی در روسیه به خصوص پس از دوران پوتین دوام میآورد نیز کاملا غیرمنطقی است. در واقع این وضعیت ما را به یاد صحبت لئو تولستوی نویسنده معروف روسیه میاندازد که میگفت: روسیه ترکیبی است که در نهایت محکوم به فروپاشی است، زیرا این شرایط که همه ملیتها بخشی از روسیه محسوب شوند، اتفاقی و موقت خواهد بود.