«لُرد دیوید فروید» نسل سوم روانکاو افسانهای، زیگموند فروید، در کالج مترون آکسفورد به تحصیل سیاست، فلسفه و اقتصاد پرداخت. سپس برای 11 سال خبرنگار اقتصادی «فایننشال تایمز» شد تا اینکه ازسوی غول بانکیِ آلمانی-آمریکایی «جی. واربورگ» دعوت به همکاری شد. خانواده واربورگ، خانواده بانکدار برجسته آلمانی-آمریکایی که فعالیت خود را از قرن 18 آغاز کرده است، در این مدت نهتنها در بانکداری بلکه در بیوشیمی، فعالیت سیاسی، اقتصاد، حقوق، موسیقی کلاسیک، تاریخ هنر، روانشناسی و سیستمهای مالی دستاوردهایی چشمگیر داشته است. فقط یک نمونه آن، «پل واربورگ» را معمار نظام «فدرال رزرو» ایالات متحده در سال 1913 میدانند.
«دیوید فروید» پس از مدتی همکاری با «جی. واربورگ» در سال 2006 از سوی دولت کارگری «تونی بلر» برای بازنگری در نظام رفاهی دولت بریتانیا به همکاری دعوت شد؛ اما همکاری او با رویکارآمدن دولت محافظهکار «دیوید کامرون» نهتنها قطع نشد، بلکه ارتقا هم پیدا کرد. «کامرون» او را به سمت وزارت رفاهِ در سایه منصوب کرد (در بریتانیا این سمت که به «جونیور مینیستر» معروف است به وزیری گفته میشود که رسما عضو کابینه نیست؛ اما آماده برای اشغال پست است و به كار دولت حاكم نظارت میكند) که همچنین به این معنی بود که باید گزارش کار خود را به «ترزا می» که در آن زمان وزیر کار و رفاهِ در سایه بریتانیا بود، ارائه دهد و در این دوران بود که صاحب لقب نیز شد.
«فروید» این سمت را به مدت شش سال، از 2010 تا 2016 در اختیار داشت؛ اما اکنون که دستاوردهای برنامه او در کرونا مشخص شد، برخی در بریتانیا او را مهمترین عضو کل آن کابینه ارزیابی میکنند. برنامهای جنجالی با نام «اعتبار جامع» که ابتدا بسیار مورد طعن و تمسخر قرار گرفت، اما اکنون مشخص شده است که این طرح بهکلی رابطه فرد و دولت را تغییر داده است.
هدف اولیه «تونی بلر» از انتخاب او بهعنوان مشاور این بود که مشکل نظام رفاهی بریتانیا را حل کند. مشکلی که به «تله فقر» معروف بود، به این معنی که در سیستم رفاهی دولت بیکارشدن مساوی بود با بیکارماندن؛ چراکه عموما کارهای اولیهای که برای شخص بیکار پیدا میشد، کمدرآمدتر از پولی بود که از دولت دریافت میکرد. این هم به هزینههای عمومی دولت فشار میآورد و هم مهمتر سبب میشد که افراد نتوانند از وابستگی رها شوند و اختیار زندگی خود را به دست گیرند.
نظام رفاهی بریتانیا شامل شش برنامه حمایتی از اقشار کمدرآمد بود؛ شامل بیمه بیکاری، اعتبار عائلهمندی و مسکن و سه طرح دیگر. این هزینهها ازسوی دولت پرداخت میشد تا وقتی که شخص برای نمونه کار پیدا کند و سپس یکباره قطع میشد. این سیستم انگیزه شخص بیکار را برای یافتن کار بسیار کم میکرد، نه از تنبلی؛ بلکه به این دلیل که اگر میخواست با کار جدید که عمدتا کمدرآمد بود، بدون کمک دولتی بار دیگر روی پای خود بایستد، دچار مشکلات جدی میشد.
ابتکار عمل «فروید» این بود که اولا نظام پرداختی ششگانه را یکپارچه کرد و به پرداختهای مستقیم ماهانه تبدیل کرد. این كار بخشی از اهمیتش در این است كه دریافتكننده میتواند خود مدیریت هزینهها را برعهده بگیرد. همچنین بنا بر این طرح كسانی با اندوخته بیش از 16 هزار پوند مشمول این طرح نمیشدند.
مهمترین قسمت آن اما قطع تدریجی حمایت بود. به این معنا که اگر شخصی کاری پارهوقت مییافت یا شغلی کمدرآمد، به ناگهان تمام حمایت دولت از او قطع نمیشد، بلکه دولت همچنان فاصله هزینههای شخص را پر میکرد. این کار هر دو مشکل ذکرشده را حل میکرد؛ چه برای دولت، چه برای فرد. هم از هزینههای عمومی دولت میکاست و هم عملا حمایت بیشتری از اقشار آسیبپذیر به عمل میآورد؛ چراکه به آنها امکان میداد ذرهذره زندگی خود را جمعوجور کنند و بار دیگر عزت نفس خود را به دست بیاورند. عمده انسانها از بیکاری رنج میبرند، حتی اگر دولت هزینه زندگیشان را بپردازد و با نظام جدید امید این بود که این مشکل برطرف شود.
اما تصویب این طرح به این راحتی نبود. «فروید» در کتاب تازهمنتشرشده خود مینویسد که رئیس خزانهداری دولت در سایه وقت، جورج اوزبورن، هنگامی که طرح او را مشاهده کرد، تهدید کرد «حتی یک کلمه از این طرح نباید به بیرون درز کند. اگر این اتفاق بیفتد علیه تو افشاگری خواهم کرد». او که تا آن زمان روزنامهنگار و مشاور بانک بود و در عالم سیاست تازهوارد، مینویسد: «من تا آن هنگام دیگر آموخته بودم که تهدید به افشاگری یکی از قویسلاحها در زرادخانه سیاستمداران مدرن است. به این معنا که یک هجمه تمامعیار رسانهای علیه برنامهها و انگیزه شخص قربانی و البته درباره جنون او به راه میافتد».
طرح «اعتبار جامع» او در اینجا ظاهرا به پایان خود رسیده بود تا ورود ناگهانی «ایان دانکن» بهعنوان معاون امور رفاهی دولت ائتلافی جدید در سال 2010 که به شکلی مجزهآسا ورق را برگرداند و حامی طرح در برابر حملات کابینه و خزانهداری شد. اما باز مسئله فقط تهدید و فشار نبود؛ مشکل دیگر اعلام برنامه «ریاضت اقتصادی» از سوی محافظهکاران قدرتمند خزانهداری بود که هرچند هیچ ارتباطی به برنامه «فروید» نداشت، ولی در عموم با آن همکاسه تلقی شد. حزب کارگر نیز از فرصت پیشآمده جهت منافع حزبی کمک گرفت و طرح را حمله رسمی به فقرا اعلام کرد. روزنامه چپگرای «گاردین» نوشت: «طرح اعتبار جامع ساده است؛ بیشتر کار کنید، کمتر پول بگیرید».
داستان چگونگی تصویب این طرح سر دراز دارد. اما با بالا و پایین بسیار، طرح «فروید» از سال 2012 برای مدتی چهارساله و به صورت آزمایشی به مرحله اجرا گذاشته شد و هنوز هم در مرحله آزمایشی قرار دارد و در این مدت اصلاحات بسیاری در آن صورت گرفته است.
حتی پس از مرحله اجرائی نیز شکایات بسیاری از مجریان طرح به دولت انجام میگرفت. «گاردین» چپگرا همچنان دستبردار نبود و در اکتبر سال 2013 بر پایه اسناد افشاشده نوشت که تاکنون تنها 25 هزار نفر، یعنی حدود 0.2 درصد از واجدان شرایط، تمایل دارند تا انتخابات عمومی سال 2015 از طرح جدید در عوض نظام پیشین استفاده کنند. هرچند این رقم در زمان مذکور به صد هزار نفر رسید.
اما کارایی نظام طراحیشده «فروید» در کرونا به چشم همه آمد. در عوض هفتهای 20 هزار متقاضی جدید، «اعتبار جامع» ناگهان خود را در برابر 110 هزار تقاضای جدید در «روز» دید. برخلاف تمامی انتظارات، این نظام به خوبی این مسئله را مدیریت کرد؛ درحالیکه همگان تصور میکردند که فرو خواهد پاشید. اتفاقی که پیش از این و هنگامی که نظام قدیم رفاهی بریتانیا، آنهم در برابر مشکلی با ابعاد بسیار کوچکتر مواجه شده بود، روی داده بود. نظام قدیم که در بحران مالی سالهای 2008-2009 با تنها صد هزار متقاضی جدید در «ماه» مواجه شد، عملا دچار فروپاشی شد. این طرح همچنان تا سال 2024 در مرحله آزمایشی قرار خواهد داشت.
امروز حتی «گاردین» نیز دست برداشته است؛ در گزارشی که دو هفته پیش از سخنرانی «دیوید فروید» منتشر کرده، لحنی همدلانه دارد و از او نقل میکند که در راه تصویب طرحش بر سر «کاهش هزینههای عمومی بزرگ» با محافظهکاران جنگی تمامعیار داشته است و حتی تا پای استعفا هم رفته؛ گرچه همچنان از او به عنوان «صاحب لقب محافظهکار» یاد میکند.
بهواسطه این طرح که نکته آن انعطافپذیری است، هزینههای حمایتی دولت در دوران کرونا بهنحوی قابلملاحظه و بدون ایجاد هیچ مشکلی افزایش یافت. مثلا اضافهشدن 20 پوند در هفته به درآمد پایه که اکنون در نظر «فروید» بازبینی برای حذف آن اشتباه است. ازهمینروست که «گاردین» مینویسد حتی محافظهکاران هم فکر میکنند اگر از پاییز هزینههای حمایتی دولت را کاهش دهند، با مشکلات فراوان روبهرو خواهند شد. میراثی از کار جناب لُرد. همچنین نتایج نظرسنجیها نشان میدهد که بخش عمدهای از مردم بریتانیا از دائمیشدن این افزایش پرداخت حمایت میکنند.
یکی از سخنگویان دولت بریتانیا درباره طرح «اعتبار جامع» میگوید: «این طرح بسیاری از متقاضیان را قادر به حمایت از خود و خانوادهشان کرد، به آنها کمک کرد که به کار برگردند، ساعات کاری بیشتری پیدا کنند و به سمت استقلال مالی حرکت کنند».
این طرح البته در نظر منتقدان ایرادات فراوانی هم دارد اما به گفته خود «فروید» طرحهای عظیم تغییراتی ایجاد میکنند که برای برطرفکردن نقایص آنها شاید عمری لازم باشد؛ زمانی که در اختیار هیچ سیاستمدار یا مشاور و طراحی نیست.
«پیتر اوزبورن» روزنامهنگار اقتصادی معروف بریتانیایی در پایان مطلب خود درباره معرفی کتاب جدید «فروید» در مجله «تایم» مینویسد: «او شاید یکی از قدرنادیدهترین اعضای آن خاندان نامی باشد، اما بسیاری احساسشان این است که تأثیر او بر بریتانیا بسیار مهمتر و ماندگارتر از کل فرویدها روی هم بوده است».
ضمیمهای كوتاه: پیوند ناگسستنی علوم انسانی
تنها در چند خط به مطالبی بپردازیم که مربوط به فلسفه سیاسی است اما در اولین برخورد با آن متوجه نزدیکی بیش از اندازه و تعجبآور آن با بحثهایی نظیر طرح فوقالذکر خواهید شد. شاید این خاصیت علوم انسانی تجربهگرای آنگلوساکسون باشد كه برخلاف فلسفههای فرانسوی و آلمانی، فلسفه سیاسی آن هم چنان تجربی است كه با خود سیاست نزدیكی دارد. مضاف بر این، بهسبب تحصیلات «فروید» در آكسفورد كه فلسفه و سیاست هم بخشی از آن بود، میشود حدس قوی زد كه از مباحث آن دوران تأثیر گرفته باشد. از دهه 90 به اینسو در محافل فلسفی بریتانیایی و آمریکایی نظریهای مطرح شد که به «برابریطلبی در بخت» شهرت یافت و فیلسوفان بزرگی بر سر آن به مجادله پرداختند. هسته مرکزی این مباحث این بود که دولت تا کجا، به چه شکل و از چه کسانی باید حمایت به عمل بیاورد. اکنون جای واردکردن این مباحث نیست و تنها برای ذکر نمونه به یک بحث آن خواهیم پرداخت که عینا در طرح اعتبار جامع نیز میان سیاستمداران مطرح بود. یکی از بحثهایی که «الیزابت اندرسون» از چهرههای مهم این جریان طرح کرد، مسئله درنظرگرفتن عزتنفس و نیز تشویق اجتماع برای کارکردن در عوض هلدادن اشخاص به سمت تنبلی بود. در نظریه «برابریطلبی در بخت» گفته میشد که هر کمبودی در زندگی انسانها را که از سر تقصیر نباشد، دولت باید جبران کند. کماستعدادها، کسانی که استعدادشان ارزش بازاری ندارد، حتی کسانی با ذائقههای گرانقیمت، چون پرورش ذائقه در اختیار یک فرد نیست، باید کمکهای دولتی دریافت کنند. بعضی حتی تا آنجا پیش رفتند که اشخاص فاقد زیبایی ظاهری و «علافها» را هم مستحق حمایت دولتی دانستند. «اندرسون» در مقالهای مفصل به این مسئله اعتراض کرد و گفت چنین رویکردی اولا بسیار برای شهروندان توهینآمیز است؛ چراکه کمکی که به آنها میشود از سر تشخیص فرودستی آنهاست. ثانیا ممکن است برای عدهای از سر ناچاری راهی جز این نگذارد که برای دریافت کمک در جهت اثبات فرودستی خود پیش بروند. هر دو مسئله بهشدت ناقض حفظ عزتنفس انسانهاست. ثالثا چنین برنامهای موجب کمشدن انگیزه برای کارکردن و استقلال میشود. حتی با این اشاره بسیار کوتاه ربط مستقیم مباحث انتزاعی فلسفه سیاسی با مسائل کاملا عملی سیاستگذاری، مثلا در نمونه این گزارش بهوضوح قابل مشاهده است. «گاردین» در روز استعفای «فروید» در مطلبی از او نقل میکند: «قلب اصلاحات ما اشتیاق به بازگرداندن استقلال به مردم برای بهبود وضع زندگی خود بود. برای مدت طولانی مردم در تله نظام منافع بیزانسی گیر افتاده بودند و بدون قدرتی رها شده بودند. مسئلهای که همواره نیروی محرک من برای کار بود، این است: بازگرداندن کنترل زندگی انسانها به دست خودشان، نیز حمایت از آنها زمانی که به کمک احتیاج دارند اما درعینحال نشاندادن مسیری مشخص برای برونرفت از وضعیت نیاز به دریافت کمک دولتی و بهدستآوردن استقلال». این پیوند تئوری با عمل در بریتانیای کرونازده ارزش خود را نشان داد. آیا نمیشود گفت این مباحث نه که پیوند دارند بلکه اساسا از یک جنس هستند؟