هر داوطلب نامزدی از حزب دموکرات، باید خود را تسلیم نظر رأی‌دهندگان کند و سوابق و شایستگی‌هایش در یک‌سری رقابت مقدماتی در معرض آزمون قرار گیرد. جان  اف کندی 60 سال پیش با این جمله نامزدی خود از حزب دموکرات برای انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا را اعلام کرد. امروز هیچ نکته عجیبی در این اظهارنظر به چشم نمی‌خورد؛ آمریکایی‌ها باید رئیس‌جمهوری منتخب خود را ابتدا در رقابت درون‌حزبی برگزینند؛ اما در سال 1960 این اظهارات کندی، تاریخی بود. تا قبل از آن به مدت بیش از 120 سال کنوانسیون‌های سیاسی ملی با حضور فرمانداران ایالت‌ها، شهرداران، اعضای کنگره و افراد وابسته به آنها جمع می‌شدند تا درباره سیاست‌ها مذاکره کنند، معاملات تجاری را شکل دهند و تکلیف انتخابات ریاست‌جمهوری را هم  بدون حضور مستقیم مردم مشخص کنند.


در چنین شرایطی برگزاری انتخابات درون‌حزبی یک نوآوری محسوب می‌شد؛ اما تا سال‌های ابتدایی قرن بیستم هم این شیوه جدید رأی‌گیری چندان مورد توجه نبود. به‌عنوان مثال، در سال 1920، فقط 18 ایالت در انتخابات مقدماتی جمهوری‌خواهان حضور داشتند و «وارن هاردینگ» سناتور ایالت اوهایو فقط توانست در ایالت خود پیروز شود. اوهایو را به دست آورد؛ اما «هری دوئرتی»، مدیر کمپین انتخاباتی هاردینگ، نتایج انتخابات درون‌حزبی را بی‌اهمیت دانست و گفت: «در نهایت اعضای حزب هستند که درباره نامزد نهایی تصمیم‌گیری می‌کنند» و بعد هم به توصیف فضای جلسات برای انتخاب نامزد نهایی حزب پرداخت: «حدود 11 دقیقه بعد از دو بامداد روز جمعه، 15 تا 20 مرد خونسرد که از شدت گرما عرق کرده‌اند، دور یک میز می‌نشینند و به هم می‌گویند خب حالا چه کسی را نامزد حزب کنیم؟».
در نهایت هاردینگ در دهمین رأی‌گیری موفق شد به‌عنوان نامزد حزب برگزیده شود. تعیین هاردینگ پس از جلسه رهبران حزب جمهوری‌خواه در اتاقی پر‌دود در هتل بلکستون  شیکاگو انجام شد. به‌این‌ترتیب با وجود برگزاری رأی‌گیری درون‌حزبی و شکست هاردینگ در این رأی‌گیری‌ها، باز هم طبق روال سابق، رهبران حزب مانند فرمانداران، سناتورها و شهرداران شهرهای بزرگ، نمایندگان کنوانسیون را تحت نفوذ و کنترل خود داشتند. در چنین سیستمی، نامزدهای منتخب معمولا از ایالت‌های بزرگ انتخاب می‌شدند که سابقه حضور در دم‌و‌دستگاه حزب و شبکه گسترده ساخت‌وسازهای مربوط به افراد نزدیک به حزب را داشته باشند.
در نهایت، افزایش ارتباطات جمعی و گسترش حمل‌ونقل باعث می‌شود كه سیاست‌مداران بتوانند پشتیبانی‌هایی فراتر از پایگاه‌های محلی و ایالتی خود را شکل دهند. با افزایش تعداد تحصیل‌کردگان آمریکایی و آگاهی بیشتر آنها از حق و حقوق‌شان به‌ویژه پس از پایان جنگ جهانی دوم، رأی‌دهندگان زمزمه‌های خود علیه نفوذ سیاسی کارفرمایان بزرگ شهر را آغاز کردند. در‌این‌میان چند نامزد جاه‌طلب و باهوش با رصد چنین تغییراتی در سطح جامعه با دور‌زدن ساز‌و‌کار سابق که مستلزم جلب رضایت افراد بانفوذ حزب بود، خود را نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری کردند؛ اما تا قبل از کندی، هیچ‌کدام از این نامزدها موفقیتی کسب نکردند.
هنگامی که جان اف کندی اعلام کرد که در انتخابات ریاست‌جمهوری 1960 شرکت می‌کند، او حتی از حمایت یک حوزه انتخابیه بزرگ دموکرات یا گروه‌های ذی‌نفع برخوردار نبود. گروه‌ها و جریان‌های سازمان‌یافته کار و حقوق مدنی از سناتور «هوبرت همفری»، لیبرال صاحب‌نفوذ ایالت مینه‌سوتا، حمایت کردند. لیبرال‌های یقه‌سفید ازجمله «ایلنور روزولت» از «آدلای استیونسون» فرماندار روشنفکر و سابق ایالت ایلینوی حمایت می‌کردند که در دو انتخابات ریاست‌جمهوری سال‌های 1952 و 1956، رقابت را به «دوایت آیزنهاور» واگذار کرد. از سوی دیگر دموکرات‌های کنگره و بسیاری از جنوبی‌ها طرفدار لیندون جانسون رهبر اکثریت سنا بودند. «هری ترومن» آخرین رئیس‌جمهوری دموکرات قبل از کندی هم حمایت خود را از «استوارت سیمینگتون» سناتور هم‌ایالتی خود از میسوری اعلام کرده بود. در چنین شرایطی کندی نمی‌توانست هیچ مزاحمتی برای بزرگان حزب ایجاد کند. از نگاه این رهبران، کندی فقط یک میلیونر کاتولیک، جوان و خوش‌سیما بود؛ اما همین جوان توانست تمام محاسبات را بر هم بزند.


برند شخصی قدرتمند
اما کندی علاوه بر ثروت خانوادگی کندی، یک دارایی عالی دیگر نیز داشت: خودش. کندی پیش از اعلام رسمی كاندیداتوری، تقریبا پنج سال را صرف ایجاد یک کمپین ملی كرد. او با تحت کنترل در‌آوردن داوطلبان، ایجاد و تحکیم  پایگاه سیاسی خود، سخنرانی‌های متعدد سراسری، انتشار مقالات، کتاب، مجله و تهیه برنامه‌های تلویزیونی، هر آنچه در توان داشت، برای ایجاد یک برند شخصی قدرتمند به کار برد.
کندی به اندازه‌‌ای مشهور شده بود که آن زمان برای هر فردی چه در داخل دنیای سیاست و چه خارج از آن، کمتر متصور بود. او این شهرت خود را در رقابت‌های درون‌حزبی در معرض آزمون قرار داد و با پیروزی‌هایی که کسب کرد، توانست دموکرات‌های سنتی را هم متقاعد کند تا روی اسب برنده شرط ببندند. زمانی که کندی سخنرانی نامزدی خود در انتخابات را بیان می‌کرد و از شهروندان می‌خواست تا برای رویارویی با چالش‌های «جبهه جدید» در گردهمایی حزب دموکرات در سال 1960 آماده شوند، پا را از ساختارهای و چارچوب‌های قدرت در آن زمان فراتر گذاشته بود و نمی‌دانست چقدر سقوط و فروپاشی به او نزدیک شده است.


استاندارد نامزدی مدرن
اما کندی برای همیشه سیستم نامزدی ریاست‌جمهوری در ایالات متحده را تغییر داد و جالب آنکه این دستاورد در مقایسه با دیگر دستاوردهای برجسته او از اهمیت درخور‌توجهی برخوردار نبود. پس‌از‌آن، همان‌طور که سیاست در آمریکا در حال تغییر خود به سوی برابری محبوبیت و مشروعیت بود، انتخابات مقدماتی و انجمن‌های حزبی جای رأی‌گیری در کنوانسیون را گرفت. نهادها و نخبگان جریان غالب سیاسی مانند «والتر مندل» در سال 1984، «میت رامنی» در سال 2012 یا «جو بایدن» در سال جاری مجبور به رقابت تا آخرین رأی، حتی به حکم دیوان عالی شدند تا نشان دهند که آنها سزاوار پیروزی نهایی در انتخابات هستند.
هنگامی که رقبا از یک حزب دیدگاه‌های متفاوتی را برای حزب خود بیان می‌کردند، همان‌طور که جورج بوش و جان مک‌کین در سال 2000 انجام دادند، این رأی‌دهندگان بودند که تصمیم نهایی درباره فرد پیروز و نامزد نهایی حزب را گرفتند.
در سال 1992 و 2008 هم نامزدهایی کمتر شناخته‌شده؛ اما مستعد مانند بیل کلینتون و باراک اوباما با کسب پیروزی‌های ارزشمند اولیه در انتخابات درون‌حزبی توانستند نام خود را مطرح کنند و حمایتی گسترده از آنها شکل گرفت. این روند باعث شد تا احزاب دنباله‌رو این چهره‌ها شوند و هیچ برآوردی درباره انتهای مسیری که فرمان آن به دست نامزدها است، نداشته باشند.
این‌گونه بود که یکی از نامزدها پس از نهایی‌شدن نامزدی خود در حزب، تعریف خود از «استاندارد نامزدی مدرن» را این‌گونه ارائه می‌دهد: «کمپین ما بیش از تمام آرای مقدماتی حزب جمهوری‌خواه در تاریخ، توانست رأی جمع کند. مهم نیست این نامزد چه کسی یا چه کسانی باشند. مهم این است که شما موفق به انجام این کار شدید».
برنده‌‌ای که این‌گونه خودستایی می‌کند. اکنون هواداران دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری کنونی ایالات متحده، می‌توانند با هواداران کندی رقابت کنند؛ چرا‌که او به‌خوبی آنچه را کندی آموخته، یاد گرفته است: شرط پیروزی در رقابت ریاست‌جمهوری، محبوبیت است.تا قبل از کندی، نامزدهای معدودی بودند که قصد داشتند با تکیه مستقیم بر افکار عمومی رقبای خود را شکست دهند. در سال 1912، «تئودور روزولت»، رئیس‌جمهور سابق ایالات متحده، به انتقاد از جانشین خود پرداخت و برای نامزدی نهایی از حزب جمهوری‌خواه به رقابت با «ویلیام تافت» پرداخت. رقابت‌های درون‌حزبی تازه شکل گرفته بود و نامزدها این رقابت را چندان جدی نمی‌گرفتند. روزولت در 13 رقابت درون‌حزبی شرکت کرد و در 9 رقابت پیروز شد، اما تافت نظر مثبت کنوانسیون حزب را همراه خود داشت و موفق شد از این رقابت رودررو معاف شود.
در بهار 1940، «وندل ویلکی» تاجر در حالی برای انتخابات ثبت‌نام کرد که بر اساس نظرسنجی‌ها رأی مثبت تنها سه درصد جمهوری‌خواهان را داشت. نامزدی ویلکی هم‌زمان شد با حمله آلمان نازی به غرب اروپا و ویلکی هم با استفاده از این موقعیت و ایراد سخنرانی‌های آتشین، کمپین انتخاباتی گسترده‌ای راه انداخت و توانست از حمایت رسانه‌های مهم آن زمان برخوردار شود. در این دوران ویلکی فهمید که چطور می‌تواند از نشریه‌ها و رسانه‌هایی مانند رادیو به نفع کمپین خود استفاده و حزب جمهوری‌خواه را متقاعد به حمایت از خود کند. ویلکی در نهایت برابر «فرانکلین روزولت» شکست خورد. در سال 1952، سناتور «کفوور» که با برگزاری جلسات ضدفساد و ضدانحصار نامی برای خود دست‌وپا کرده بود، در انتخابات درون‌حزبی ایالت نیوهمپشر توانست رئیس‌جمهور «هری ترومن» را شکست دهد و پس از این شکست، ترومن اعلام کرد که برای سومین دوره نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری نخواهد شد.
«کفوور» که در کمپین‌های خود اغلب با کلاه از پوست راکن و سورتمه حاضر می‌شد، در بسیاری از رقابت‌های درون‌حزبی پیروز شد، اما در نهایت  «آدلای استیونسن» بود که از راه رسید و بدون حضور در رقابت درون‌حزبی و با جلب حمایت رهبران حزب از جمله ترومن، نامزد نهایی حزب دموکرات شد. در سال 1956 این رقابت دوباره شکل گرفت و با اینکه رهبران حزب دموکرات همچنان از «کفوور» نفرت داشتند، اما نتوانستند به سادگی مانع از حضور او در انتخابات شوند.

عادله محبوبیت- مشروعیت
تا آن زمان سیاست در آمریکا به اندازه‌ای تکامل یافته بود که یک فرد برای نامزدی باید از حمایت عمومی قابل‌توجهی برخوردار باشد. استیونسن برخلاف دوره قبل مجبور شد وارد رقابت درون‌حزبی شود و این‌بار با کسب بیشترین پیروزی‌ها باز هم کفوور را شکست دهد.
تا سال 1960، رهبران حزب بیش از دوره «تئودور روزولت» در معرض افکار عمومی قرار داشتند و کندی زمانی که برای شرکت در انتخابات اعلام آمادگی کرد، در مقایسه با ویلکی یا کفوور از محبوبیت بیشتری برخوردار بود. برنامه‌ریزی کندی این بود تا از هر دو طرف معادله محبوبیت- مشروعیت سود ببرد و به قول خودش نام خود را به‌عنوان «یک سیاست‌مدار کامل» مطرح کند. او در محافل خصوصی از محبوبیت خود برای تحت فشار قراردادن هم‌حزبی‌ها استفاده می‌کرد تا آنها را مجبور به حمایت از خود کند و در انظار عمومی این محبوبیت را بر پایه پیروزی‌های درون‌حزبی‌اش بنا می‌کرد.
اولین پیروزی بزرگ کندی پس از یک دیدار مخفیانه زمستانی در متلی در پیتسبورگ با «مایک دیسال»، فرماندار کاتولیک اوهایو رقم خورد. دیسال پیش از این از نامزد دموکرات دیگری حمایت کرده بود و حتی زمزمه حضور خودش هم در انتخابات مطرح بود. کندی در این دیدار به دیسال گفت که حتی بدون کسب حمایت او می‌تواند وارد رقابت درون‌حزبی ایالت اوهایو شود. نظرسنجی‌ها هم حاکی از این بود که کندی در ایالت خانگی دیسال می‌تواند پیروز شود. دیسال در نهایت تسلیم شد و در ژانویه 1960، او اولین فرماندار یک ایالت بزرگ بود که به حمایت از کندی پرداخت. زمانی که دیسال در سال 1981 درگذشت، روزنامه نیویورک‌تایمز او را «قهرمان ثروت سیاسی کندی» لقب داد.
در همین حال، سایر مخالفان بالقوه کندی، از جمله جانسون، استیونسون و سیمینگتون به این امید که کندی دچار چالش شود و آنها بتوانند با زدوبندهای پشت‌پرده نامزد شوند، از رقابت با کندی خودداری کردند. کندی این وضعیت را پیش‌بینی می‌کرد و در یکی از سخنرانی‌های انتخاباتی خود گفت: «اگر رأی‌دهندگان در ماه مارس، آوریل یا ماه می از آنها حمایت نکنند قطعا در ماه نوامبر هم شرایط تغییری نخواهد کرد». رأی‌دهندگان دموکرات تمام امید خود را در کندی جست‌وجو می‌کردند و نتایج رقابت‌های درون‌حزبی حاکی از محبوبیت بالای او بود. در ایلینوی 65 درصد، پنسیلوانیا 71 درصد و نبراسکا 89 درصد رأی را به دست آورد و در ایالت ایندیانا هم دو رقیب درون‌حزبی را با کسب 81 درصد رأی از میدان به‌در کرد. یک هفته بعد، او تقریبا چهاربرابر آرای سناتور وین مورس در مریلند رأی به دست آورد.


امتیاز کندی به ترامپ
از سال 1960 تاکنون، احزاب ملی کوشیده‌اند اعلام نامزدی‌ها را چندان وابسته به افکار عمومی نکنند؛ به‌عنوان‌مثال در دهه 1980 و همچنین در دهه گذشته، دموکرات‌ها صدها «دلگیت» (نماینده حزبی) را به حزب اضافه کردند. این نمایندگان مختار هستند تا آزادانه و آن‌طور که می‌خواهند در کنوانسیون‌های حزب رأی دهند. هر چهار سال یک‌بار هم صاحب‌نظران و مشاوران حزبی دور هم جمع می‌شوند تا درباره کنوانسیون‌ها و نتایج احتمالی و نامزد نهایی بحث و تبادل‌نظر کنند، به‌گونه‌ای که دوست دارند این جمع‌ها همچنان مانند قبل از 1960 از اقتدار و نفوذ برخوردار باشند.
اما هیچ‌کس نتوانسته این جن را دوباره به بطری بازگرداند. نامزدهایی که سازماندهی کمپین خود را خیلی خوب انجام می‌دهند، اقدام به تعیین سمت‌ها در کمپین خود می‌کنند، به جمع‌آوری پول می‌پردازند و افکار عمومی را با خود همراه می‌کنند را نمی‌توان به سادگی متوقف کرد. تلاش برای متوقف‌کردن این‌گونه نامزدها زمانی بیشتر می‌شود که این نامزدها مربوط به ایدئولوژی و جریانی خارج از جریان شکننده حزب رقیب باشند.
بر همین اساس است که نمی‌توان نامزدهایی را که در رقابت درون‌حزبی رأی بالایی کسب کرده‌اند از ادامه رقابت بازداشت و این امتیازی است که کندی به نامزدهای انتخابات بعد از خود، از جمله ترامپ داده است. نخبگان و رهبران حزب نمی‌توانند گلد واتر، جورج مک‌گاورن، جیمی کارتر یا دونالد ترامپ را متوقف کنند. آنها همچنین به خودی‌خود نمی‌توانند برنی سندرز را شکست دهند یا مایکل بلومبرگ را در سال 2020 نامزد کنند. این‌بار همه‌چیز از ماه فوریه در کارولینای جنوبی آغاز شد؛ رأی‌دهندگان دموکرات نامزدی حزب خود را به جو بایدن دادند.«بن بردلی»، مدیر شعبه واشنگتن نشریه نیوزویک در سال 1962 در حال صحبت با دوستش، جک کندی، صلاحیت برادرش، ادوارد، برای شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری را زیر سؤال برد. ادوارد آن زمان در 30 سالگی برای حضور در سنا نامزد شده بود. جان اف کندی پاسخ داد: منظورت چیه؟ برای انتخابات ریاست‌جمهوری او باید در سه مرحله رأی‌گیری شرکت کند. در کنوانسیون حزب، رأی‌گیری‌های مقدماتی حزبی و در نهایت در رقابت برای ریاست‌جمهوری باید پیروز شود».
این پیروزی خودش یک پیروزی واقعی بود و فرد پیروز تعریف خود را از قدرت و مشروعیت دارد و این باعث می‌شود پیروزی‌های بیشتری در انتظارش باشد. موضوعی حقیقی‌تر از این درباره دوران ترامپ وجود ندارد و این در زمان کندی تبدیل به روندی برگشت‌ناپذیر شد.