آقای زیباکلام! باتوجه به مجموعه تحولاتی که در ارتباط با انتخابات پیش‌رو پشت‌سر گذاشتیم و شرایط خاص سیاسی حاکم بر جامعه و کشور، به نظر می‌رسد مسیری که از چند سال پیش، با هدف «یکدست‌سازی» و «خالص‌سازی» آغاز شده، در این انتخابات وارد فاز تازه‌ای خواهد شد؛ سوال اولم این است که باتوجه به شناختی که در این چند دهه از سازوکارهای سیاسی-اجرایی جمهوری اسلامی دارید، به نظر شما، هدف حاکمیت از برگزاری انتخابات با این شکل و شمایل چیست و اساسا چرا هرچه پیش می‌رویم، حوزه‌های تاثیرگذاری مدنی محدودتر و کنشگری مدنی و سیاست‌ورزی دشوارتر می‌شود؟
واقعیت این است که فکر می‌کنم بحث انتخابات دیگر چندان برای حاکمیت و نظام جمهوری اسلامی حائزاهمیت نیست. یک زمانی برخی مسائل مربوط به انتخابات ازجمله میزان مشارکت شهروندان و اینکه درمجموع چند درصد از واجدان شرایط رای دادن، پای صندوق‌های رای حاضر می‌شوند و نیز اینکه به هر حال، در بستر انتخابات، یک نوع رقابت سیاسی میان نیروهای به‌نسبت متفاوت و سلایق گوناگون شکل بگیرد، تا حدی مهم بود، اما امروز دیگر از آن اهمیت برخوردار نیست. در گذشته حاکمیت به‌نحوی همین میزان مشارکت و گستردگی و میزان رقابت سیاسی را که در بستر انتخابات شکل می‌گرفت، منشاء مشروعیت خود می‌دانست و دست‌کم سعی می‌کرد از این مشروعیت سیاسی و پشتوانه مردمی در راستای موجه جلوه دادن خود در جامعه جهانی استفاده کند و به کسانی که می‌گفتند این نظام فاقد پشتوانه مردمی است و کل جامعه مخالف جمهوری اسلامی هستند، بگویند این ادعا نادرست است، چراکه اگر مردم مخالف نظام بودند، دلیل نداشت به عنوان مثال ۶۰ درصد در انتخابات مشارکت کنند و به این یا آن کاندیدای مورد تایید نظام رای بدهند. اما مدتی است که شرایط تغییر کرده. می‌خواهد نمایندگان مستقل در مجلس حضور داشته باشند، می‌خواهد حضور نداشته باشند! برای حاکمیت اهمیت ندارد که بر فرض ۲۰ درصد از شهروندان در انتخابات مشارکت کنند یا ۴۰ درصد. این وضعیتی است که به نظر من می‌رسد؛ یعنی هیچ شور و هیجانی در مردم، در گروه‌ها و احزاب سیاسی و حتی درون حاکمیت دیده نمی‌شود. پس انتخاباتی که قرار است ۱۱ اسفندماه برگزار شود، قرار است انتخاباتی باشد که ممکن است در گینه بیسائو یا هر کشور دیگری برگزار شود. انگار نه انگار که قرار است این انتخابات در جمهوری اسلامی ایران برگزار شود.


این نوع نگاه به برگزاری انتخابات و در نتیجه برگزاری انتخابات با مشارکت حداقلی و در شرایط غیررقابتی، به هر حال آسیب‌‌هایی در پی خواهد داشت. همین که مشروعیت سیاسی حاکمیت کاهش یابد، می‌تواند پیامدهای ناخوشایندی به همراه داشته باشد؛ آیا حاکمیت از این حیث نیز نگرانی ندارد؟!
من فکر می‌کنم نظام از این نقطه عبور کرده و اینکه از مشروعیت برخوردار باشد یا نه و اساسا اینکه چند درصد از جامعه پشتیبانش باشند، موضوعیت خود را برای حاکمیت از دست داده است.


فکر می‌کنید واکنش احتمالی شهروندان به ادامه این رویه چگونه باشد؟! به نظر شما این بی‌میلی سیاسی شهروندان که به‌ویژه در این چند سال گذشته، پیوسته شاهد تشدید و افزایش آن بوده‌ایم، تا چه زمانی ادامه خواهد یافت و درنهایت به کجا خواهد رسید؟
برای پاسخ دادن به این پرسش در ارتباط با واکنش جامعه به این رویه، باید به یک پدیده خاص انتخاباتی اشاره کنم که در کشور ما وجود دارد؛ این پدیده که اتفاقا به‌ویژه در انتخابات مجلس به‌نحوی آشکارتر بروز می‌یابد، پدیده‌ای است که من نامش را پدیده «ایذه-باغملک» گذاشته‌ام. هیچ‌وقت هم نه به ایذه رفته‌ام، نه به باغملک! ظاهرا در شهرستان ایذه و حوزه انتخابیه ایذه-باغملک، ایذه‌ای‌ها سعی می‌کنند به کاندیداهایی رای بدهند که اهل ایذه باشد و باغملکی‌ها هم تلاش می‌کنند کاندیداهایی پیروز شوند که اهل باغملک هستند؛ هیچ فرقی هم ندارد آن کسی که ایذه‌ای یا باغملکی است، اصلاح‌طلب باشد یا اصولگرا. اتفاقا چندسال پیش، از یکی از دانشجویانم که اتفاقا دانشجوی زحمتکش و توانمندی هم بود، برو و با نگاهی مبتنی ‌بر جامعه‌شناسی انتخاباتی، روی الگوهای مشارکت انتخاباتی همشهریانت و نهایتا شهروندان چند حوزه انتخابیه اطراف زادگاهت کار کن و در عین حال، روی این پدیده «ایذه-باغملک» هم کار کن و ببین از این حیث، اوضاع چگونه است. او رفت و کار کرد و اتفاقا برای دریافت تاییدیه گروه علوم سیاسی و دانشگاه هم مشکلاتی داشتیم و برخی از استادان ایراد می‌گرفتند که این پایان‌نامه فاقد چارچوب نظری و نظریه رقیب و این دست مسائل است، اما به هر زحمت، بالاخره موافقت گروه را هم گرفتیم و کار انجام شد. آنچه برایم بسیار عجیب بود، این بود که ما در سراسر کشور ۱۵۰ تا ۲۰۰ حوزه انتخابیه داریم که شهروندان در آن، بیشتر با همین الگوی «ایذه-باغملکی» در انتخابات حضور می‌یابند و در عین حال که توجه نمی‌کنند فلان کاندیدا چه گرایش سیاسی را دنبال می‌کند، بسیار به این مساله توجه دارند که کاندیدایی که می‌خواهند به او رای بدهند، به قومیت خودشان نزدیک هست یا نه! چه برسد به اینکه بخواهند به این فکر کنند که آن کاندیدا در مسائل کلان مملکتی و ملی و مسائل سیاست خارجی چه نگاهی دارد، دیدگاهش در ارتباط با مسائل بین‌المللی و بحران‌های منطقه‌ای چیست و حتی چه نظری درباره آزادی‌های مدنی و مسائل فرهنگی و اجتماعی و غیره دارد! مهم این است که ایذه‌ای یا باغملکی انتخاب شود. همین وضعیت به عنوان مثال در حوزه انتخابیه تفرش هم حاکم است و تفرشی‌ها می‌خواهند به کاندیدای تفرشی رای بدهند و…


فراهانی‌ها هم می‌خواهند به کاندیدای فراهانی رای بدهند!
بله! متاسفانه این معیار انتخاب در بسیاری از حوزه‌های انتخابیه در انتخابات مجلس است که البته کمک شایانی هم به حاکمیت می‌کند، چراکه نظام در نهایت لازم نیست بگوید بر فرض آن ۶۵ درصدی که در فلان حوزه انتخابیه پای صندوق رای رفته‌اند، به خاطر اختلافات خودشان، تفرشی یا فراهانی بودن کاندیدای پیروز رای داده‌اند یا برای حمایت از نظام؛ همین نرخ ۶۰ تا ۷۰ درصدی در این حوزه‌های انتخابیه را با آن ۱۰ تا ۱۵ درصدی که در تهران و کلانشهرها مشارکت می‌‌کنند، جمع و در نهایت اعلام می‌کند در مجموع حدود ۴۰ درصد پای صندوق‌های رای آمدند و مشارکت قابل‌قبول بود.


فکر می‌کنم آنچه در انتخابات گذشته شاهد بودیم، در انتخابات پیش‌رو نیز کمابیش تکرار شود و بعد هم بگویند زیباکلام، دیدی چه مشارکتی شکل گرفت!

دیدید برای آمریکا مزدوری کردید و نقشه‌هایتان نقش بر آب شد! بنابراین فکر می‌کنم اگرچه در شهرهای بزرگ خبری از انتخابات نخواهد بود و به جز آن ۱۵ تا ۲۰ درصدی که حامی نظام هستند و خود را مقید می‌دانند که حتما در انتخابات شرکت کنند، تا پیش از ظهر پای صندوق‌های رای حاضر می‌شوند و در حوزه‌های انتخابیه کوچک‌تر هم به‌خاطر همین پدیده «ایذه‌-باغملک» کمی بیش از ۵۰ درصد رای می‌دهند و در نهایت، میانگین کل کشور تقریبا مشابه انتخابات مجلس یازدهم خواهد بود. بعد هم می‌آیند در صداوسیما، نرخ مشارکت در چند کشور توسعه‌یافته غربی را اعلام می‌کنند و می‌گویند در حالی که بر فرض نرخ مشارکت در انتخابات ایالات متحده، ۳۰ درصد بوده، در جمهوری اسلامی ۴۰ درصد مشارکت داشتیم و وضع ما از آمریکا بهتر است. در نهایت هم مجلسی تشکیل می‌شود که ساکت‌تر، ناکارآمدتر و مطیع‌تر از مجلس کنونی خواهد بود!