امروزه جمعیت، ماده خام توسعه اقتصادی است که البته این نیروی انسانی ابتدا باید اشتغالپذیر شود تا بتوان از آن به عنوان یک منبع استفاده کرد. این در حالی است که در ایران بهرغم جمعیت قابل توجهی که در حوزه نیروی انسانی وجود دارد اما اشتغالپذیری با چالش مواجه است. به همین دلیل مطالعاتی را درباره این موضوع طی سالهای اخیر انجام دادهایم تا بدانیم چرا نیروی انسانی در ایران تمایل چندانی به اشتغالپذیری ندارد. در نهایت به مدلی رسیدیم که بخش مهمی از آن به فعالیت سیاستگذاران و حکمرانان و البته سیاستهای کلان و بسترهایی بازمیگردد که این اقدامات بر مبنای آن شکل میگیرند. در حال حاضر قصد ورود به مبحث حکمران را نداریم؛ چنانکه مبحثی گسترده و نیاز به بررسی مفصل دارد. اما میتوان اشاره کرد که مقولاتی مانند عرضه و تقاضا، تعیین استراتژی سرمایه گذاری و... به رفتار حکمران وابسته است. در زمینه آموزش و پرورش نیز دورههای آموزشی مختلفی از سوی دانشگاهها برگزار میشود که در حوزه سیستم آموزشی به مهارتسنجی میپردازند. چراکه یکی از مهمترین قسمتهایی است که در حال رقم زدن چالش نیروی انسانی است و باید به فکر راه چارهای برای حل این معضل باشیم. چنانکه نمیتوان از دانشگاهها انتظار داشت که کمکی به حل چالش توسعه اقتصادی کنند.
آنچه قصد اشاره به آن را دارم این است که در اقتصاد دیجیتال، سرمایهگذاریهایی رخ داده و آموزشهایی نیز انجام شده است. اما همین بخشهایی که آموزش در آنها انجام شده و بخش خصوصی در آن فعال شده است (و حتی در برخی مواقع بخش دولتی نیز در آن فعال شده است) همچنان چالش نیروی انسانی وجود دارد! بر فرض اگر جمعیتی از این نیروی انسانی دست به ارزآوری فریلنسری بزنند نیز باید خوشحال باشیم. چراکه اگر شرایطی فراهم شود که بتوانیم با صادرات خدمات به ارزآوری دست بزنیم در واقع به کشور کمک کردهایم.
ما در اینجا با موضوعی به نام «انگیزه» روبهرو هستیم. باید بپرسیم آیا نیروی انسانی کشور ما با تمامی ظرفیت خود کار میکند؟ اگرچه امروزه کلماتی مانند بیانگیزگی با کلماتی مانند ناامیدی هم معنی دانسته میشود، اما من انگیزه را به نوعی عدم شفافیت و عدم قطعیت و عدم اطمینان ربط میدهم. به این معنا که شخص از تحقق خواسته خود مطمن نیست و نمیداند آیا به آنچه میخواهد می رسد یا خیز؟بنابراین نمیتواند برای آن به درستی تلاش کند. به نظر میرسد، این موضوع دارای دو بخش است. بخش اول اینکه فرد در کدام قسمت از کشتی نشسته باشد. اگر در نقطهای باشد که احساس کند، بود و نبود او تفاوتی به حال کشتی ندارد، این بیانگیزگی بیشتر میشود. اما اگر با رفع ابهام و ایجاد شفافیت، بتوانیم برای او شفافیت ایجاد کنیم انگیزه او نیز بیشتر میشود.
امروز فارغالتحصیلان دانشگاهها نمیدانند قرار است به کجا برسند و لذا امیدی در وجود آنها مشاهده نمیشود. به همین دلیل به گزینهای مانند مهاجرت فکر میکنند چون شفافیت بیشتری برای آنها دارد. مثلا میدانند اگر در کشور دیگری روزانه 12ساعت کارکنند، میتوانند بعد از مدتی به سطح استانداردی از زندگی برسند. بدون تردید شفافیت و ارائه تصویر روشن و قاطع از آینده منجر به ایجاد انگیزه، حفظ و پایداری نیروی انسانی متبحر خواهد شد شود.