تشخیص علت پدیدهای که پس از ترکیدن هم اینچنین دشوار باشد، مسلماً قبل از ترکیدن کاری بسیار دشوارتر خواهد بود. به همین علت است که معمولاً حبابها در بازارهای مالی تا زمان ترکیدن تشخیص داده نمیشوند و حتی پس از ترکیدن نیز بر سر علل آن اختلافنظر وجود دارد
سعید خوشبین، تحلیلگر مالی: در فیلم فروش استقراضی بزرگ (The Big Short) دیالوگ جالبی وجود دارد. آنجا که یکی از سرمایهگذاران صندوقی که دکتر مایکل بِری مدیریت آن را به عهده دارد، به اسم لورِنس همراه با دوستی به سراغ وی میرود و از اینکه مایکل بِری اقدام به فروش استقراضی (Short Selling) اوراق رهنی مسکن زده است اظهار نگرانی شدید میکند. او به مایکل بری میگوید: «ما هیچ اعتقادی به تواناییهای تو در تشخیص روندهای اقتصاد کلان نداریم» مایکل بِری در پاسخ میگوید «هرکسی میتواند ببینید که یک حباب در بخش مسکن داریم» لورنس پاسخ میدهد «در واقع هیچکس نمیتواند یک حباب را ببینید. این همان چیزی است که یک حباب را به وجود میآورد!» در جواب مایکل پاسخ میدهد که «این بیمعنی است و همیشه نشانههایی وجود دارند» و نشانهها را بیان میکند. دوست لورنس به طعنه به مایکل میگوید که «آیا تو از آلِن گرینسپن (رییس وقت فدرال رزرو) و هانک پالسون (مدیرعامل وقت گلدمن ساکس) بیشتر میفهمی؟» و مایکل میگوید: «بله من بیشتر میفهمم!»
البته که حق با دکتر مایکل بِری بود و در نهایت سودی ۴۸۹ درصدی نصیب صندوق شد. بماند که حتی بعد از ترکیدن حباب مسکن آمریکا جنگ لفظی بین مایکل بِری و گرینسپن شکل گرفت. بِری مقالهای در نیویورکتایمز (با عنوان من آمدن بحران را دیدم، چرا فدرال رزرو ندید؟) نوشت و از دیده نشدن حباب توسط فدرال رزرو انتقاد کرد و صحبتهای گرینسپن مبنی بر اینکه «هیچکس حباب مسکن را پیشبینی نمیکرد» را زیر سؤال برد. گرینسپن در جواب موفقیت میلیارد دلاری بِری را نتیجه یک توهم آماری و از روی بخت و اقبال دانست.
موضوع حباب دقیقاً به همین اندازه پیچیده است. تشخیص علت پدیدهای که پس از ترکیدن هم اینچنین دشوار باشد، مسلماً قبل از ترکیدن کاری بسیار دشوارتر خواهد بود. به همین علت است که معمولاً حبابها در بازارهای مالی تا زمان ترکیدن تشخیص داده نمیشوند و حتی پس از ترکیدن نیز بر سر علل آن اختلافنظر وجود دارد.
حباب چیست و چگونه میتوان به وجود آن پی برد؟
حباب در بازارهای مالی اصطلاحی است به معنی فاصله گرفتن بیشازحد قیمت از ارزش ذاتی. قیمت چیزی ملموس و مشخص است. اما ارزش چطور؟
ارزش (Value) برخلاف قیمت (Price) چندان شفاف نیست، نیاز به محاسبه دارد و آن هم بر پایه مفروضاتی است که گاهی با تغییری جزئی در آنها تغییرات بسیار زیادی در ارزش ایجاد میشود. در تئوری آشوب (Chaos Theory) اثر پروانهای (Butterfly Effect) به ما نشان میدهد که چگونه تغییری کوچک در یک متغیر ورودی میتواند تغییری بزرگ در خروجی ایجاد کند. یکی از مثالهای این مورد را میتوان در محاسبه ارزش ذاتی (Intrinsic Value) مشاهده کرد. مثلاً اگر بخواهیم ارزش سهمی را با مدل تنزیل سودهای تقسیمی (DDM) محاسبه کنیم، گاهی با هر تغییر یکدرصدی در متغیری مثل بازده مورد انتظار میتوانیم شاهد تغییر فاحشی در ارزش نهایی (Terminal Value) و به تبع آن در ارزش ذاتی سهم باشیم. این تنها یک نمونه است که به عنوان مثال آورده شده تا نشاندهنده علل اختلاف بین ارزش یک سهم از دید افراد مختلف باشد.
فیلیپ فیشر از بزرگان دنیای بورس میگوید: «بازار سهام پر از افرادی است که قیمت همهچیز را میدانند ولی ارزش هیچچیز را نمیدانند.» در صحت این جمله حکیمانه شکی نیست، معنای دیگر این جمله این است که همواره قیمت سهام بالاتر یا پایینتر از ارزش ذاتی آن بوده و همواره حبابهایی چه مثبت و چه منفی حول سهام شرکتها وجود دارد.
رشد عجیب بورس تهران طی چند ماه اخیر همه را شگفتزده کرده است. در چند ماه گذشته مقدار زیادی پول وارد بورس شده است. هیچکس انتظار چنین رشدی را در زمان فعلی و با این شدت نداشته و تقریبا همه تحلیلگران غافلگیر شدهاند. حتی برخی از آنان از رشد اخیر جا ماندهاند. علتهای مختلفی برای رشد اخیر و سرازیر شدن نقدینگی به این بازار مطرح میشود. از راکد بودن بازارهای موازی گرفته تا حمایت دولت و تورم انتظاری. در این میان برخی از زمانی که شاخص در کانال دویست هزار بود اعتقاد به حبابی بودن بازار سهام داشتند و برخی هم به تازگی صحبت از آن میکنند.
این روزها در خصوص ایجاد حباب در بازارهای مالی صحبتها زیاد است. مخالفان و موافقان دلایل خاص خود را میآورند و ارزش دلاری بازار را در سالهای مختلف مبنا قرار داده یا جهش بدون پشتوانه قیمتها را در چند هفته قبلی به چالش میکشند یا حتی به شباهت بازار سهام ایران با بازار سهام چین در سال ۲۰۱۵ میپردازند. آیا بورس تهران حباب دارد؟
به لحاظ تئوریک همانگونه که به نقل از فیلیپ فیشر اشاره شد، بازار سهام تقریباً همواره حباب دارد؛ یا حباب مثبت یا حباب منفی. از دید سرمایهگذاران که بنگریم اوضاع پیچیدهتر نیز میشود، و همزمان هم حباب مثبت و هم حباب منفی وجود دارد، خریداران چشم به حباب منفی داشته و فروشندگان، نگران ترکیدن حباب مثبت هستند. البته طبیعی است که اگر شاخص به رشد خود ادامه دهد بر تعداد افرادی که بازار را حبابی میدانند هم اضافه شود. اکنون وقت طرح این پرسش است که آیا حبابی بودن یا نبودن بورس مسئله است؟
اگر فرضاً شما در زمانی که شاخص در کانال ۲۰۰ هزار واحد بوده است به مشاوری مراجعه کرده باشید و او به شما گفته باشد که بازار حبابی است، آیا این عدم سرمایهگذاری یک استراتژی خوب بوده است؟ حتی با فرض درست بودن صحبت مشاور درباره وجود حباب، شما یک فرصت چند صد درصدی را تا الآن از دست دادهاید. بنابراین به نظر نمیرسد که این استراتژی درست باشد، اگرچه اینکه فرضیه حباب درست است یا نه، مسئله دیگری است.
صحبت از حباب بورس در حالی میشود که نسبت p/e آن اخیراً حدود ۲۰ واحد شده است و این در حالی است که p/r بازار مسکن مدتهاست از مرز ۳۰ نیز گذشته است و اکثر مردم جامعه توانایی خرید خانه را (به عنوان یک کالای مصرفی) با قیمتهای فعلی ندارند.
از طرفی استدلالهایی همچون اینکه «چون تمام بورسهای دنیا افت داشتهاند یا اینکه چون رشد اقتصادی منفی است، پس بورس تهران هم باید افت کند» الزاماً درست نیست. این گزاره در صورتی میتواند صحیح باشد که بورس همیشه و هر ساله واکنش متناسبی از نظر زمانی داشته باشد، در حالی که در بسیاری مواقع اینگونه نیست. به عنوان مثال پس از رشد سه برابری دلار در سال ۹۷ و صعود بازارهای موازی نیز بورس واکنش متناسبی نشان نداد و با تأخیر زیادی نسبت به دیگر بازارها حرکت صعودی خود را آغاز کرد.
فعلاً ایام به کام بازار سرمایه است و احتمالاً تا زمانی که نقدینگی جدید سرازیر میشود، این روند نیز کموبیش ادامهدار خواهد بود. مسئله این نیست که آیا بورس دارای حباب است یا نه، بلکه موضوع مهمتر این است که چطور میتوان از این فرصت برد برد استفاده کرد، فرصتی که هم برای سهامدار و هم برای کشور مفید باشد. اگرچه تشویق سهامداران جدید به ورود مستقیم هم چندان معقول نیست و بهتر است که آنها از روشهای سرمایهگذاری غیرمستقیم استفاده کنند. سهامداران قدیمی هم نباید دچار این خطای ذهنی و سوگیری شوند که بازدهی خوب پرتفوی آنها طی این مدت به خاطر عملکرد و تواناییهای منحصربهفرد آنان بوده است (Self-Serving Bias)، چراکه در اغلب مواقع اینگونه نیست. یا اینکه نسبت به تواناییهای خود بیشازحد مطمئن (Overconfidence Bias) باشند.
همچنین در سال ۹۸ این امکان وجود داشت که بهرهبرداری بهتری از این استقبال و سرازیر شدن نقدینگی صورت پذیرد اما چه به لحاظ حجم عرضه اولیهها و چه به لحاظ استقبال ناشران از افزایش سرمایه از محل آورده نقدی، این اتفاق آنطور که باید صورت نگرفت. انتظار میرود که این روند در سال جدید بهتر باشد تا بتوان از این حجم نقدینگی برای عمق بخشیدن هرچه بیشتر به بازار سرمایه استفاده کرد. یکی دیگر از اقدامات مناسبی که بالاخره پس از سالها انجام گرفت طراحی ابزار «فروش تعهدی» به عنوان جایگزینی برای فروش استقراضی بود که برای تعدادی نماد راهاندازی شد. قطعاً اگر با بازاری خرسی مواجه بودیم راهاندازی این ابزار انتقادات زیادی میتوانست در پی داشته باشد، اما حالا که بازار اینچنین مثبت است (که احتمالاً هیچکس در شرایط فعلی جرئت لمس دکمه فروش تعهدی را نداشته باشد!) بهترین زمان گسترش این ابزار در همه نمادها و برای همه فعالین بازار خواهد بود تا یک گام دیگر به بازار دوطرفه نزدیک شویم.
معروف است که در بازارهای مالی معمولاً آن نمیشود که همه میپندارند. همانطور که هیچکس پیشبینی چنین رشدی را نمیکرد، پیشبینی زمان پایان آن نیز دشوار خواهد بود. پس بهتر است بهجای توجه بیشازحد به مسئلهای همچون حبابی بودن یا نبودن به این موضوع بیندیشیم که چطور میتوانیم از این فرصت و اقبال تاریخی به بازار سرمایه، به نحو احسن استفاده کنیم.