فضای اصلاحی بورس تهران در هفتههای اخیر، موج تازهای از گروههای ضدتحلیلی را به راه انداخته است که نه تنها برای فعالان کنونی، بلکه برای عموم مردم و آینده بازار سهام خطرناک است. افرادی که در لباس کارشناس به سمپاشی اذهان میپردازند و کسب سود در بورس را صرفا متکی بر رانت یا شانس عنوان میکنند. توجیه ناکامی و سادهاندیشی، ریشههای ظهور و جذابیت این نوع ادعاهاست که اگر تحلیلگران واقعی به مقابله با آن نپردازند تبعات جدی نظیر گریز عموم مردم از سرمایهگذاری در بورس و بیتوجهی سهامداران به تحلیل را در پی دارد.
«سود در بورس مخصوص صاحبان رانت است»، «فقط قیمتها را ببین، مابقی شانس است»؛ «معامله در بورس تهران حسی است». اینها جملاتی است که بارها در محافل عمومی درباره بازار سهام کشورمان شنیده میشود. آیا چنین ادعاهایی میتواند توجیهکننده فعالیت دائمی در بورس تهران باشد؟ اصلا چرا چنین تحلیلهایی ارائه میشوند و چرا ریشهیابی این مساله اهمیت پیدا میکند؟ پرسشهایی که بهنظر میرسد در پاسخ به آنها و تبعات بلندمدتی که میتوانند داشته باشند، اهتمام کافی نشده است. تولید پرتیراژ کارشناس و بلافاصله تبدیل شدن آنها به جریانهای ضدکارشناسی پیامدهای عمومی دوران رونق و سپس اصلاح بورس تهران محسوب میشود. در واقع در دوره صعود دستهجمعی قیمتها، هر نوع تحلیلی سودده میشود و افراد ارائهدهنده آنها را به کارشناس تبدیل میکند؛ اما با فروکش هیجان و قرار گرفتن سهام در مسیر اصلاحی، این گروه به نمادهایی تبدیل میشوند که بهجای درس گرفتن از اشتباهات بر طبل عدم تحلیلپذیری بورس تهران و نیاز به رانت برای موفقیت میکوبند. تاوان چنین تصمیمی بیاعتمادی عمومی به بازار سهام، کمعمق ماندن معاملات و همزمان تشویق سیاستگذار به مداخله میشود که بازار سهام کشورمان همواره با آن درگیر است. «دنیایاقتصاد» در سرمقاله ۹ آبان امسال به خطر «شبهکارشناس»ها برای اقتصاد ایران پرداخت؛ جایی که آمیختن برخی واقعیات درست با انگارههای غلط منجر به نتایج فاجعهآمیزی میشود که تهدید بزرگی برای اقتصاد کشورمان محسوب میشود. در بازار سهام نیز حضور دیدگاههای به اصطلاح کارشناسانه خطرات جدی را در پی دارد که در ادامه چهار دسته عمومی از این خطاهای شبهکارشناسی، ریشه ارائه این نظرات و تبعات آنها بررسی میشوند. در پایان نیز نمونههای واقعی از کسب سودهای جذاب در دورههای مختلف و صرفا با تکیه بر تحلیل ارائه شدهاند.
در اقتصادهایی که شفافیت پایین است، عموما تئوریهای توطئه بیشترین متقاضی را پیدا میکنند. گویی مردم هم دوست دارند بشنوند هرکسی که موفقیتی کسب کرده، حتما رانتی داشته و اینگونه زندگی تحملپذیرتر میشود. کمبود اطلاعات باعث میشود هر روایتی امکان تحقق پیدا کند و باورپذیر شود. بورس تهران نیز با وجود شفافیت بالایی که نسبت به کل فضای اقتصادی کشور دارد از این ماجرا مستثنا نیست و همواره گروههایی دیده میشوند که کسب سود در سهام را فقط و فقط ناشی از وجود رانت میدانند. بهطوری که حتی عبارت «رانتامنتالیسم» وارد ادبیات فعالان اقتصادی شده است. این کلمه برگرفته از تحلیل بنیادی یا فاندامنتال است که در آن به بررسی وضعیت سودآوری شرکتها و عملکرد واقعی آنها پرداخته میشود. حال آنکه در تحلیل رانتامنتال فقط نیاز به رانت اطلاعاتی وجود دارد و مابقی مسائل اهمیتی پیدا نمیکنند. طبیعتا موضوع رانت حتی در بورسهای پیشرفته و توسعهیافته جهان وجود دارد و بر همین اساس سازوکارهای متعددی برای مقابله با آن دیده میشود. این رانت میتواند در حوزه نشر اطلاعات داخل شرکتها پیش از عمومی شدن آن باشد یا اینکه در دستکاری قیمتها با همدستی برخی معاملهگران رخ دهد. در هر دو صورت رانت میتواند سودهای بعضا باورنکردنی را فراهم کند. بورس تهران نیز از این مساله مبرا نیست و بدونشک به دفعات معاملات رانتی در آن صورت گرفته است. مشکل از آنجا نشأت میگیرد که برخی تمام سودهای موجود در بورس تهران را ناشی از رانت میدانند و دیگر ارزشی برای تحلیل و فعالانی که سالها وقت خود را صرف بررسیهای مختلف اقتصادی-مالی میکنند، قائل نیستند.
رویکرد دومی که به نوعی شبهکارشناسی محسوب میشود توجه بیش از اندازه به «شم بازاری» است؛ افرادی که احساس میکنند صرف داشتن تجربه معاملهگری میتوانند سودآور شوند. البته این دسته مختص بازار سهام نیستند و بسیاری از دلالان سکه و دلار نیز دچار چنین توهمی هستند. یک مرور بصری از اینگونه فعالان در کف بازار برای سالهای مختلف خود توضیحدهنده میزان موفقیت آنهاست. بهطوری که تقریبا تغییری در وضعیت اقتصادی آنها پس از مراجعههای متعدد مشاهده نمیشود. اما چه میشود که احساس میکنیم صرف تجربه بدون علماندوزی و تحلیل دقیق میتوان سود کسب کرد؟
اقتصاددانان رفتاری در پاسخ به این پرسش به یک مفهوم تکاملی که تقریبا در غریزه انسانها جای گرفته اشاره میکنند. در واقع، افراد برای پیشبینیهای خود اعتبار بیشتری قائل هستند و گویا با ضریب بزرگتری به اینگونه موفقیتها بها میدهند. مثلا فرض کنید شما برای پنالتی زدن بازیکنان فوتبال را پیشبینی میکنید. نتایج حاصله تقریبا تصادفی است و گاهی اوقات به علت کم بودن گزینههای پیشرو (چپ، وسط و راست) پیشبینی شما درست از آب درمیآید. اما آنچه در ذهن فرد باقی میماند نتیجه واقعی که همان رفتار تصادفی است نخواهد بود، بلکه شما اعتبار بیشتری به موقعیتهایی میدهید که پیشبینی شما با حقیقت یکی بوده است. همین مثال برای معاملهگران تجربی نیز بهوجود میآید و آنها نسبت به مهارتی که صرفا بر اساس تجربه کسب کردهاند اعتمادی بیش از آنچه در واقع وجود دارد پیدا میکنند. پس اگرچه تجربه در بازارهای مالی اهمیت بسیار بالایی دارد، اما نمیتواند یک معاملهگر را بینیاز از مفاهیم تحلیلی و تئوریک کند.
عدهای دیگر از فعالان بورسی تمایل دارند فرمولهای همهشمولی را برای معاملهگری بیابند. برخی مثل تکنیکالیستها میگویند همهچیز در قیمت است و برخی به اصطلاح بنیادی تحلیل میکنند و برخی نسبتهای مالی را بهعنوان اصول ریاضی در نظر میگیرند و هرگونه معامله خلاف آنها را خطا میپندارند. این در حالی است که بازارهای مالی مانند موجودات زندهای هستند که دائما در حال تغییر یا به اصطلاح روانشناسی تطور (evolution) است. جایی که کنشگرهای متعددی از جنس انسان فعالیت دارند و هیچگاه نمیتوان مشابه یک ماشین با آنها برخورد کرد. نوسان شدید متغیرهای اقتصادی در کشور ما باعث شده، بسیاری از نظرات بهطور تصادفی به واقعیت تبدیل شوند. این امر باعث میشود افراد به اشتباه، تکفرمولها را بهعنوان مبنای دقیق تحلیلگری شناسایی کنند و این نوع رفتار طرفدار زیادی در بورس تهران پیدا کند.
دسته آخر اما به افرادی برمیگردد که معتقدند میتوانند جریانهای نقدینگی را همواره پیشبینی کنند و به این ترتیب، همیشه در ابتدای موج صعودی بهعنوان خریدار و در پایان موج نزول بهعنوان فروشنده عمل میکنند. هرچند نقدینگی اهمیت بسیار بالایی در تحلیلها دارد، اما تشخیص درست و به موقع آن تقریبا معادل یک توهم بزرگ است. به همین دلیل است که بسیاری از تحلیلگران به سهامداران صبر و نگاه بلندمدت را توصیه میکنند؛ زیرا یک کارشناس واقعی میتواند جذابیت یک موقعیت را پیشبینی کند، اما تقریبا نمیتواند زمان دقیق رونق را که با ورود جریان پول همراه است،تعیین کند. از نظر تئوریک نیز چنین فرضی که بتوان سودهای کوتاهمدت را با شناسایی جریان نقدینگی کسب کرد امکان ندارد. زیرا اگر حتی یک نفر بتواند چنین جریان پولی را تشخیص دهد و سودهای کوتاهمدت را بهصورت تکرارپذیر کسب کند، عملا پس از مدتی همه سرمایه خود را به این فرد میسپارند و دیگر اختلاف قیمتی برای سود وی باقی نمیماند (میدانیم اختلاف و نوسان قیمتها ناشی از انتظارات متفاوت فعالان هر بازار است).
حال اگر فرض کنیم که همه چهار گروه درست میگویند، چگونه میتوان فعالیت دائمی گروههای تحلیلی را در بورس تهران توضیح داد؟ کسانی که برای سالها در بورس تهران فعال و همواره در حال یادگیری هستند. احتمالا پاسخ گروههای مزبور آن است که این تحلیلگران عمر خود را به تباهی میگذرانند و همه چیز به همین سادگی است که ما میگوییم! با همین رویکرد، کلا شاخههای علمی اقتصاد و مالی نیز گذران بیهوده عمر برای دستیابی به یک روش خیلی ساده است که در مدت زمان کوتاهی به دست میآید! اما چه میشود که این نوع تحلیلها به وجود میآیند؟ ریشه این مساله را باید در حرکتهای دستهجمعی یا رونقهای پرشتاب سهام دانست؛ جایی که فشار نقدینگی به قدری افزایش مییابد که همه تحلیلها در ردیف دوم اهمیت قرار میگیرند. در چنین شرایطی اصلا مهم نیست شما چه تحلیلی ارائه میکنید، هر چیزی بگویید به سود منتهی میشود، پس فقط باید بگویید. تحلیلها مانند جزایری هستند که زیر آب (جریان پرقدرت پول) فرو میروند و جریان آب همه چیز را به یک سمت (کسب سود) میبرد. در این شرایط هرکس میتواند مدعی شود که قرار داشتن در جزیره من باعث شد آب شما را به این سو بیاورد. اینگونه فضای به اصطلاح «استادپروری» به وجود میآید و آنهایی که تریبون فعال دارند با ادعاهایی که سخت میشود در دوره رونق آن را رد کرد به جایگاه تحلیلگری خبره در مدت چند ماه نائل میشوند. اما آن زمان که موج رونق فروکش میکند تازه جزایر از آب سر بیرون میآورند و تفاوت تحلیل واقعی با ادعاهای زودگذر مشخص میشود. حال استادی که تا دیروز تارگتهای چندصد درصدی میداد، اکنون سیگنالهایی داده که همگی در زیان چند ۱۰ درصدی است. بنابراین، طبیعی است که این گروه از افراد به سرعت در لباس ضدکارشناسی فعال میشوند. مدعی میشوند بورس همهاش رانت است و من چون رانتی نداشتم به این روز افتادم. بورس تهران تحلیل نمیشود و فقط باید شانس داشت تا موفق شد و ادعاهایی امثالهم.
پس کاملا واضح است که چرا ادبیات ضدکارشناسی میان این افراد رایج میشود. اما اینکه چرا آنها دنبالهرو در میان عموم مردم یا تازهواردها پیدا میکنند نیاز توجه به دو نکته مهم دارد. اولین مساله آن است که افراد عادی برای رویدادهای بعضا پیچیده در فضای مالی، توضیح مناسب و دقیقی ندارند، اما علاقه خاصی دارند که این مسائل را تحلیل و برای خود قابل پذیرش کنند. پس بهترین خوراک برای آنها، پاسخهای ساده به این پرسشهای دشوار است. به عبارت دقیقتر، افراد به جای آنکه تحلیلهای پیچیده نقدینگی و متغیرهای اثرگذار بر سهام را درک کنند با یک جمله ساده «بورس همهش رانت و شانس است» مواجه میشوند. طبیعتا گزینه دوم جذابیت بیشتری برای عموم دارد و این نوع تحلیلهای ضدکارشناسی طرفدار پیدا میکنند.
نکته دوم اما به توضیح شکست و اینکه افراد به شدت از اینکه بگویند اشتباه کردهاند پرهیز میکنند. پس توضیحاتی که خارج از حیطه اختیار فرد است مانند مسکنی است که درد زیان یا عدم نفع را التیام میبخشد. مثلا فردی که در یک سال و نیم اخیر از سودهای جذاب بورس تهران جا مانده است به جای آنکه بگوید به علت شناخت کم از فضای اقتصادی در این فضا ناکام مانده است، ترجیح میدهد ریسکهای ماورای قدرت خویش را به بورس تهران نسبت دهد و عدم حضورش را در این بازار توجیه کند. همچنین، سهامدار تازهواردی که به علت تحلیل اشتباه سهمی را خریده در دوره اصلاح زیانده شده، روان آسودهتری خواهد داشت اگر نقش شانس را به جای قدرت تحلیل در موفقیت در بورس پررنگتر ببیند. بنابراین، اینگونه ایدههای ضدکارشناسی و سادهانگارانه طرفداران بسیاری میان توده مردم پیدا کنند و محل جولان بیشتر شبهکارشناسان میشود.
پس از شناسایی ریشههای انتشار و جذابیت تفکرات شبهکارشناسی باید به آثار مخرب آن بر وضعیت بورس تهران پرداخت. اشاعه این نوع ایدهها میان افکار عمومی باعث گریزان شدن مردم از بازار سهام میشود. اعتمادی که سالها طول میکشد تا برای یک بازار به دست آید با اینگونه سمپاشیها از بین میرود. کسب سود صرفا با رانت و شانس، فعالان بورس تهران را به افرادی تبدیل میکنند که همه مردم با چشم دیگری به آنها مینگرند.برای خود سهامداران نیز چنین رویکردهایی نتایج منفی دارد؛ زیرا منجر میشود بورسبازان به تحلیلها بیتوجه بمانند و به جای ارتقای دانش فردی، خود را اسیر سرنوشت و اقبال بدانند. شاید یکی از ریشههای عمق کم بورس تهران همین رویکردهای شبهکارشناسی است که باعث میشود رونق سهام در بازههای زمانی محدودی رخ دهد و بستری که میتواند موتور محرک اقتصاد کشور باشد، به محلی برای سفتهبازی صرف تبدیل شده است.
در پایان برای آنکه در عالم واقعیت سیری در فرآیند کسب سود از تحلیل بدون استفاده از رانت و شانس داشته باشیم به چند مورد سودهای جذاب بورس تهران در دورههای مختلف میپردازیم. مثالهایی که فقط بهطور موردی (از میان موارد متعدد) در سالهای مختلف بازار سهام آورده میشوند تا نشان دهد برای کسب سود مناسب، نیازی به رانت و شانس نیست و حتی در دورههای ضعیف بورس نیز میتوان به کمک تحلیل سودآور بود.سال ۹۵: بازدهی بورس در سال ۹۵ منفی چهار درصد بود و تقریبا فضای کمرمقی را در معاملات شاهد بودیم. اما سهام «آپ» اوایل بهمن همان سال در قیمتهای زیر ۱۵۰۰ تومان در سایت «دنیای بورس» تحلیل شد و پتانسیلهای سودآوری آن اولا بر اساس عملکرد متغیرهای بنیادی مربوط به تراکنشهای شاپرک و ثانیا بر اساس متغیرهای بازاری (عرضه اولیه شرکت بهپرداخت ملت) در ابتدای سال ۹۶ شناسایی شد. این سهم توانست در مدت ۶ ماه به قیمت حدود ۲۶۰۰ تومان برسد که با احتساب ۱۰۰ تومان سود نقدی بازدهی حدود ۸۰ درصدی را عاید سهامداران خود کرد.
سال ۹۶: نیمه نخست سال ۹۶ یکی از دورههای نسبتا رکودی بورس تهران محسوب میشد و در ادامه به کمک صعود قیمتهای جهانی کالاها، بازدهی کل سال به ۲۵ درصد رسید. اما در همان سال، در تحلیلی به پتانسیلهای شرکت فولاد مبارکه اشاره شد که در آن دوره تصور میشد بزرگ بودن آن مانع از رونق و اقبال سهامداران از آن میشود. جالب آنکه در زمان ارائه تحلیل (تیر ۹۶) قیمت هر سهم فولاد کمتر از ۱۴۵ تومان بود و در مدت ۶ ماه قیمتهای بالای ۳۰۰ تومان (بیش از ۱۰۰ درصد بازدهی) برای این سهم رقم خورد. عمده دلیل رشد سهم در آن دوران افزایش نرخهای فروش بورس کالا با توجه به رشد قیمت فولاد در بازار جهانی بود که با تاخیر در صورتهای مالی این شرکت منعکس میشد.
سال ۹۷: هرچند سال ۹۷ بسیاری از سهمها رشد کردند و مرزهای تحلیلی گمشده بودند (بازدهی کل سال ۸۶ درصد بود)، اما باز هم کسی که بر اساس تحلیل معامله میکرد، میتوانست سود مطمئنی را مستقل از جریان نقدینگی کسب کند. در تحلیلی در اردیبهشت ۹۷ به پتانسیلهای سهام «شسپا» در سایت «دنیای بورس» اشاره شد. قیمت سهم در آن زمان حدود ۱۴۰۰ تومان بود که در مدت ۶ ماه با کسب بازدهی ۱۳۵ درصدی به قیمتهای بالای ۳۰۰۰ تومان رسید. اشاره به پایین ماندن هزینههای شرکت به دلیل عدم تغییر مبنای دلار ۴۲۰۰ برای خوراک نفت سپاهان، نکته تحلیلی بود که بر مبنای آن میتوانستیم سود مطمئنی را کسب کنیم.سال ۹۸: امسال نیز با وجود تلاطمهای بسیار (ثبت بازدهی ۷۲ درصدی در هشت ماه)، سهام «خگستر» در مرداد در قیمتهای زیر ۴۵۰ تومان تحلیل شد که بر اساس متغیرهای بازاری پتانسیلهای مناسبی را برای صعود داشت. این سهم در شرایط کنونی در بیش از ۹۰۰ تومان (بازدهی ۱۰۰ درصدی) معامله میشود و حتی در دوره اوج بازار قیمتهای ۱۲۰۰ تومان را نیز تجربه کرد.همه موارد نشان میدهد اولا رانت و شانس تنها معیارهای کسب سود نیستند. ثانیا برای سهامدارانی که به تحلیل توجه میکنند مستقل از فضای مثبت یا منفی کل بازار، فرصتهای جذاب سودآوری وجود دارد. ثانیا، صرف توجه به یک عامل تحلیلی بدون توجه به شرایط بازار نمیتواند موفقیت سرمایهگذار را تضمین کند.