در چهارراه استانبول به هر سو که قدم بزنی، میتوانی هیاهوی دستفروشانی را ببینی که سکه و اسکناسهای دیکتاتورهای سقوطکرده اینجا و آنجای جهان را با اسکناسهای رایج امروز تعویض میکنند. پیرمردهایی نشسته بر کتلهای چوبی که سکههای قدیمی را زیر نور آفتاب بالا و پایین میکنند و آنهایی که بستههای اسکناس تانخورده شاهنشاهی را زیر سایه دیوار سفارتهای غرب و شرق تکان میدهند. از کنار چند سفارت که بگذری، میتوانی در امتداد خیابان تا قبل از رسیدن به منوچهری، جماعتی را ببینی که ایستاده در کنار خیابان، آرام و پچپچکنان به رهگذران «وقت» میفروشند.
وقت سفارت این کشور یا آن کشور، هرکدام فروشنده و بازار خود را دارد و میتوانی از بین فروشندگان سراغ کشور مقصد را بگیری. اما داغترین بازار، بازار فروش وقت سفارت کانادا است که حالا چند سالی میشود در تهران تعطیل است و دسترسی به آن سختتر. یکی از «وقتفروشان»، آقا مرتضی است که روی موتورسیکلتش نشسته و تسبیح میچرخاند. مثل دکترها نگاهی به ظاهرت میاندازد و بعد اسم و رسمت را میپرسد و همانطور که به ریش حناکردهاش دست میکشد و انگشترهای درشت عقیقش را دور انگشت میچرخاند، تخمین میزند که چقدر طول میکشد با وضعیتی که داری، پایت به سفارت کانادا در استانبول برسد و ویزایی که البته برای تو تضمینی نیست (چون ویزای شنگن نداری و کارت حسابی سخت است) بگیری.
٩٥٠ دلار برای صفر تا صد کار
اما پروسه رسیدن به سفارت و طی مراحل، همگی بهوسیله آنها که آقا مرتضی میشناسد، انجام میشود و چیزی حدود یک میلیون و ٥٠٠ هزار تومان هزینه دارد؛ هزینهای که همان ابتدای کار دریافت میشود. اما آقا مرتضی تنها کسی نیست که وقت سفارت کانادا را میفروشد. کمی جلوتر پرویز به عابربانک کنار چهارراه تکیه داده و مسافران کانادا را راهی ابوظبی و دوبی میکند. جایی که به گفته پرویز سریعتر و مطمئنتر از استانبول ما را به نتیجه میرساند و در یک تا سه ماه به خاک کانادا میرساند. صفر تا صد کار را پرویز و دوستانش انجام میدهند و ٩٥٠ دلار بابتش دریافت میکنند. ١٠ متر آن طرفتر جوانی برگههای کوچک تبلیغاتی را به دست عابران میسپارد که ویزای چندگانه ٥ساله کانادا را تضمین میکند. ویزایی که البته در اینجا ویزای «مولتی» خوانده میشود و دریافتش تنها دو هفته تا یک ماه در سفارت آنکارا زمان میبرد. همه اینها که هزار و ٥٠٠ دلار هزینه دارد، به شرطی است که ویزای شنگن داشته باشید و این البته شرطی لازم است و هیچ اما و اگری ندارد. ویزای شنگن هم داستان خودش را دارد و البته «بازار وقت» خودش را.
شنگن یک میلیون و ٨٠٠ هزار تومان
چند نفری هم در همین خیابان وقت ویزای شنگن را میفروشند که هر کدام راهحل و سفارت مخصوص به خودشان را دارند. رضا که به گفته خودش چند سال است اینجا صد تا مثل من را راهی اروپا کرده، یک میلیون و ٨٠٠ هزار تومان میگیرد تا صفر تا صد مراحل گرفتن ویزای شنگن را انجام دهد. مراحلی که البته از توضیح کاملش سر باز میزند و سعی میکند با چند اصطلاح غریبه که چیزی جز تلفظ عجیبوغریب کلمات پذیرش و بررسی و سوء پیشینه به انگلیسی نیست، هفتخان رستمی را ترسیم کند که از سفارت یونان در تهران شروع خواهد شد. ترجمه مدارک بر عهده مشتری خواهد بود و پس از آن است که رضا بقیه کارها را در سفارت یونان دنبال خواهد کرد. اما یکی از همکاران رضا در همین خیابان مراحل کار را روشنتر توضیح میدهد: «لیست مدارک لازم رو بهت میدم. میری تهیهشون میکنی، اونایی که بهت میگم رو میدی دارالترجمه، ترجمهاش رو میاری، بعد من برات وقت میگیرم و کار تمومه». مسیر رسیدن به اروپا برای ما از طریق همکار رضا، سفارت لهستان در تهران است که به گفته او راحتتر از همه سفارتهای اروپایی ویزای شنگن صادر میکند و سریعتر از بقیه وقت سفارت میدهد. وقتی که البته به همین راحتیها هم گیر هر کسی نمیآید. این را بهادر میگوید که هم «وقت» میفروشد و هم «ارز». میگوید هرکس که وقت ویزای تحصیلی میخواهد، اینجا سراغ من میآید. وقتی که به قول او همیشه امکان کنسلشدن دارد اما اگر سراغ آدم وارد کار بیایی، شانست برای رسیدن به سفارت بیشتر خواهد بود.
نسخهپیچی برای دور از دسترسها
وقتی بهادر را پیدا میکنم، مشغول چانهزدن با دو، سه مشتری است. همانطور که اسکناسهای رنگی اروپایی را از کیف کمریاش بیرون میآورد و به مشتری اول میدهد، برای دیگری شرایط وقتگرفتن از سفارت اتریش برای پذیرش تحصیلی را توضیح میدهد. دو میلیون تومان نرخ او برای گرفتن وقت از سفارت اتریش است؛ به شرطی که پذیرش دانشجوییات از یک دانشگاه اتریشی را همراه داشته باشی. مشتری بهادر پذیرشش را پاییز سال گذشته از یک دانشگاه هنر در وین گرفته اما هنوز نتوانسته از سفارت اتریش ویزای تحصیلی بگیرد. «وقت سفارت» مهمترین دغدغه این روزهای اوست و بهادر با اطمینان میگوید تنها کسی که میتواند برای او وقت سفارت بگیرد، همینجا روبهرویش ایستاده. او سر عوضکردن اسمش شرط میبندد که هیچکس دیگری نمیتواند پای دانشجوی نوازنده پیانو را به سفارت اتریش باز کند و البته این خدمت ویژه هم دو میلیون تومان برای او هزینه خواهد داشت. بازار وقتفروشان را که رد کنی به شلوغی ابتدای خیابان منوچهری میرسی که غلغله بورس غیررسمی بازار ارز است. جمعیتی که از جدولهای کنار خیابان تا سکوهای میان آن را اشغال کردهاند و قیمتها را فریاد میزنند. قیمتها پیوسته از پشت تلفنهای همراه چک میشود و هرازگاهی یکی از مکالمهکنندگان نرخ تازهای را برای ارز تازهای فریاد میزند. جماعتی کمی دورتر از هیاهوی تجمع، روی زمین نشستهاند و ارز کشورهایی را میفروشند که اگر خریداری داشته باشند، عجیب است. میتوانی بین فروشندگان قدم بزنی و پیشنهادهایی برای خرید ارزهای پنج قاره دریافت کنی. قیمتها بالا و پایین میشوند و هر چند لحظه یک بار در گوشهای بحث بر سر صد تومان بالاتر و پایینتر بالا میگیرد. نوازنده جوان پیانو غرق خواندن برگهای که در دست دارد، از کنارم رد میشود. برگهای که احتمالا نسخه بهادر برای رسیدن به سفارت اتریش است.
منبع: شرق