فقدان رویکرد اجتماعی در احزاب و حضورنداشتن فعالان سیاسی در میان مردم، چه آسیبهایی را متوجه جریانهای سیاسی میکند؟
احزاب معمولا سخنگوی قشر یا اقشاری از جامعه هستند؛ بنابراین لازم است برای انجام درست این مسئولیت همواره احزاب با بدنه این اقشار در تماس باشند تا از نزدیک با خواستهای آنها آشنا بشوند؛ اما دوری از مردم موجب عدم اطلاعات و درک درست از نیازهای واقعی آنها میشود. دراینصورت تحلیلهای سیاسی و نظرات ارائهشده از طرف احزاب و فعالان سیاسی، عمدتا اولویتهای مدنظر اقشار مختلف در جامعه را مطرح نمیکنند؛ بلکه خواستهای روشنفکرانه خود را به جای نیازهای مردم بیان میدارند. مردم نیز وقتی با این واقعیت مواجه میشوند، به احزاب و سیاسیون بیتفاوت میشوند. این فرایند سبب میشود که احزاب پشتوانه مردمی خود را از دست بدهند و اثرگذاری فعالان سیاسی نیز رو به افول برود.
نبود این رویکرد در میان اصلاحطلبان تا چه میزان این جریان را از آنچه مردم میخواهند، فاصله میدهد. اساسا آیا اصلاحطلبان برنامهای برای فهم بهتر خواستههای مردم دارند؟
متأسفانه بسیاری از اصلاحطلبان نیز درک درستی از خواستهای مردم ندارند و جبهه اصلاحات هم هنوز برنامه مشخصی برای جبران این ضعف تدارک ندیده است. این خود موجب ایجاد فاصله بین آنها و مردم شده است. اگر مردم از اصلاحطلبان استقبال میکنند، صرفا به دلیل اعتماد کلی است که به برخی از شخصیتهای محوری یا برخی از تشکلهای آنها دارند.
رویکرد مردمگرایانه اصلاحطلبی باید چگونه باشد تا فاصله اصلاحات با مردمگرایی منفی«پوپولیسم احمدینژادی» حفظ شود؟
اصلاحطلبان و بهویژه احزاب اصلاحطلب باید با مردم ارتباط مستقیم داشته باشند تا بهتر بتوانند نیازهای واقعی آنها را از نیازهای کاذب جدا کنند. این امر از طریق ارتباط منظم با تشکلهای صنفی و نهادهای مدنی مردمی تکمیل میشود. احزاب اصلاحطلب باید مراقب باشند که در مسیر تقویت نیازهای کاذب اقشار مختلف قرار نگیرند و حتی آنها را بهعنوان یک انحراف در راستای اهداف ملی برای مردم تشریح کنند. بهعنوان مثال اصلاحطلبان باید برای مردم توضیح دهند که دولت به جای پرداخت یارانه نقدی، باید برای دریافتکنندهها اشتغال ایجاد کند. این امر میتواند فاصله اصلاحطلبان با پوپولیستها را حفظ کند.
اصلاحطلبان در انتخابات 92 و 96 با توجه به محدودیتهایشان عمل کردند؛ اما بااینهمه به دلیل عملکرد دولت تا حدی رضایت عمومی را درباره خود از دست دادند. ازاینرو سهم دولت در نارضایتی عمومی تا چه اندازه محسوس است؟ آیا میتوان برای اصلاحطلبان نیز در این نارضایتی سهمی قائل شد؟
مردم دولت روحانی را بهعنوان رئیسجمهوری حمایتشده از سوی اصلاحطلبان میشناسند؛ بههمیندلیل هم عملکرد او را به حساب اصلاحطلبان میگذارند؛ اما از سوی دیگر مردم میدانند که روحانی یک اصلاحطلب نبوده و نیست. ایشان یک اصولگرای معتدل است. آقای روحانی هم از این زاویه دید، برنامهها و همکاران خود را تعیین کرد، نه براساس پیشنهادها و نظرات اصلاحطلبان. دولت حتی در بسیاری از موارد به نظرات اصلاحی اصلاحطلبان هم وقعی ننهاده است؛ بنابراین عملکرد مثبت یا منفی دولت را باید به حساب خود دولت گذاشت. اصلاحطلبان صرفا خیرالموجودین را انتخاب کردند؛ اما با وجود این مهم اصلاحطلبان نباید از مسئولیت خود در این امر طفره بروند. با تبیین دقیق موضوع، این مردم هستند که سهم دولت و سهم اصلاحطلبان را دراینباره تعیین میکنند.
معتقدید اصلاحطلبان هم در وضعیت فعلی به دلیل حمایت از روحانی از منظر جامعه مقصر محسوب میشوند، ازاینرو، اکنون اصلاحطلبان با توجه به نارضایتی عمومی باید با چه رویکردی وارد انتخابات شوند؟
درحالحاضر مشکل اصلی مردم، مشکل اقتصادی است. مسئله تورم، بیکاری و عدم نظارت بر قیمتها مسئله اساسی اکثریت آحاد جامعه است. از سوی دیگر ضرورت حمایت از تولیدات داخلی، جلوگیری از واردات بیرویه و برخورد با قاچاق کالا، جزء مهمترین خواستهای مردمی است که باید بهعنوان رویکرد اصلی اصلاحطلبان در برنامه انتخابات پیشرو به آن توجه شود. قاعدتا این موارد باید در برنامه نمایندگان اصلاحطلب در مجلس یازدهم مورد پیگیری قرار گیرد.
وضعیت موجود تا چه اندازه اصلاح گفتمانی را ضروری میکند و این اصلاح گفتمانی با توجه به شکاف محسوس میان اصلاحطلبان و مردم چگونه و با چه رویکردی باید ایجاد شود؟
هنوز گفتمان اصلاحطلبی چارچوب مشخصی پیدا نکرده است که بتوان اصلاح آن را انجام داد. طیف وسیعی از نخبگان خود را اصلاحطلب میدانند، اما بسیاری از آنها با یکدیگر اختلافنظر دارند. این موضوع در گفتمان اصولگرایی هم صادق است، چراکه در اردوگاه اصولگرایی نیز وحدت نظر وجود ندارد. این حالت به دلیل نبود احزاب فراگیر در درون جناحهای مذکور است. اما رویکرد ارتباط با تشکلهای صنفی و نهادهای مردمی میتواند کار را تسهیل کند.
اکنون فضای سیاسی کشور سرد است و در آستانه انتخابات قرار داریم؛ به نظر نمیرسد که دعوت رئیس دولت اصلاحات، از سوی مردم چندان مورد توجه قرار بگیرد. این مهم خود نشان میدهد که اصلاحطلبان با خواست عمومی فاصله دارند. آیا این شکاف قابل پرکردن است؟ اساسا چگونه امکانپذیر است؟
هنوز زود است که شرایط اجتماعی را در ارتباط با انتخابات ارزیابی کنیم. وقتی به انتخابات نزدیک شویم، مردم با حساسیت بیشتری به آن نگاه میکنند. احزاب و نخبگان هم در آن صورت با برنامه و احساس مسئولیت بیشتری در صحنه حضور پیدا خواهند کرد و اگر ارتباط با مردم هم در برنامه اصلاحطلبان قرار بگیرد، به نظر نمیرسد دیگر مشکل حادی برای حضور گسترده مردم در انتخابات وجود داشته باشد.
بعید نیست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس پیشرو، با توجه به عملکرد دولت و امیدیهای مجلس شکست بخورند. اگر با توجه به این تحلیل و به دلیل نظارت استصوابی از گردونه انتخابات کنار بکشیم به این معنی نیست که برای جلوگیری از شکست از صحنه سیاسی فرار کردهایم؟
عرصه سیاسی همواره موفقیت را نصیب یک جریان سیاسی نمیکند. شکست هم یکی از نتایج حضور بالضروره در انتخابات است. نباید به دلیل احتمال شکست در انتخابات، از آن کناره گرفت، زیرا این کار به معنی عدم احساس مسئولیت از سوی اصلاحطلبان تلقی میشود. ضمن اینکه گاهی در عین ناامیدی از موفقیت در انتخابات، موفقیت حاصل میشود.
به نظر میرسد اینبار شرایط سختی در انتظار اصلاحطلبان قرار دارد، زیرا مردم از جریان اصلاحات به علت عملکرد دولت ناراضی و دلخورند؛ ازاینرو، آیا نیاز به عذرخواهی این جریان از مردم وجود دارد تا این کدورت بخشهایی از جامعه نسبت به جریان اصلاحات برطرف شود؟ اساسا چگونه میتوان این شکاف بهوجودآمده را پر کرد؟
مردم محدودیتهای اصلاحطلبان را به خوبی درک میکنند. آنها میدانند که در انتخابات سال 92 نامزد اولیه اصلاحطلبان، هاشمیرفسنجانی بود. تصور اینکه صلاحیت ایشان تأیید نشود، بههیچروی وجود نداشت. اما بعد از عدم تأیید صلاحیت آیتالله هاشمی، اصلاحطلبان با توجه به همه ابعاد مسائل، روحانی را ارجح تشخیص دادند و به مردم معرفی کردند، بنابراین اصلاحطلبان بنا بر شرایط به مسئولیت خود در قبال مردم عمل کردند. ازاینرو، چندان نباید اصلاحطلبان را ملامت کرد. البته با توجه به انتظار موجهی که مردم از اصلاحطلبان دارند، جای عذرخواهی از سوی اصلاحطلبان وجود دارد.
بهعنوان سؤال آخر، رئیس دولت اصلاحات در مقالهای در روزنامه گاردین پیشنهاد «ائتلاف برای صلح» را مطرح کرد. این در حالی است که آمریکا به دنبال افزایش فشار و ائتلاف جهانی علیه ایران است. با توجه به این شرایط پیشنهاد ائتلاف برای صلح چگونه امکانپذیر است؟
هر شعار یا پیشنهادی هرگاه در زمان مناسب ارائه شود، میتواند پشتوانه اجرائی خود را به دست آورد. این پیشنهاد چون مقارن با تثبیت قدرت برتر منطقهای ایران و ناگزیری پذیرش آن از سوی قدرتهای بینالمللی و منطقهای ارائه شده است، میتواند جای خود را به خوبی باز کند.