تجربه چهل ساله برگزاری انتخابات در ایران نشان میدهد که بازار این پروسه تنها دو یا سه ماه پیش از برگزاری آن داغ میشود و اعلام حضور و یاتاکید بر عدم حضور پیش از این موعد؛ گمانه زنی رسانهای در گعده های سیاسی است. آنچه این روزها نمود مییابد این است که هر دو جریان در پی اتخاذ استراتژیهای تازه هستند؛ استراتژیهایی که قدر مسلم در انتخابات پیش رو باید متفاوتتر از دورههای پیشین باشند تا حضور حداکثری مردم پایصندوقهای رأی را تضمین کند.
تاکنون و در فاصله ای هشت ماهه باقی مانده تا انتخابات، مباحثی همچون دعوت از جوانان، کاندیدای اصلح و ائتلاف از مهمترین دغدغههای جریان اصولگرا برای انتخابات مجلس یازدهم است. آیت الله «محمدتقی مصباح یزدی» به عنوان رهبر فکری دستکم طیف پایداری به طرح دغدغه انتخاب نامزد اصلح پرداخته است. «سیدحسین نقوی حسینی» نماینده اصولگرای مجلس؛ طیف متبوع خود را میداندار انتخاب ات آینده دانسته و گفته است: «طبیعی است که مردم به اصولگرایان رای بدهند، باید به اصولگراها رای بدهند.»
به نظر می رسد این روزها وحدت مهمترین دغدغه اصوگرایان برای انتخابات پیش رو است. اما در مسیر تحقق این رؤیا، موانع و ابهاماتی از جنسنواصولگرایی وجود دارد. محمد باقر قالیباف با طیفهای اصولگرا استراتژی دوری و دوستی در پیش گرفته است؛ استراتژی که هرگونه «راه آمدن» با او برای هر نوعی از ائتلاف را دشوار می کند.
جریان رقیب هم با مشکلاتی البته از جنس دیگر روبروست. اصلاح طلبان در سه دوره انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، مجلس دهم و ریاست جمهوریدوازدهم پیروز انتخابات ریاست جمهوری بودند و سطح انتظارات از این طیف در جامعه بالاست و با عملکرد منتخبان منتسب به این طیف هماهنگی ندارد.اصلاح طلبان هم مانند رقیب با اختلافات درون گروهی مواجه هستند که در مقاطعی علنی و رسانه ای هم می شود. آنها هنوز استراتژی مشخصی برای انتخابات اتخاذ یا دستکم اعلام نکرده اند اما با همه تردیدها در پی سازوکارهای تاثیرگذاری بیشتر در انتخابات هستند.
نگاهی به رویدادهای دو جریان سیاسی طی هفته های گذشته نشان می دهد؛ اثر بخشی تلاشهای دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب در انتخابات مجلسیازدهم با تردیدهایی روبروست و شاید به همین دلیل است که زمزمههای تشکیل راهی تازه در برخی محافل سیاسی و رسانه ای به گوش می رسد.
نشانه شناسی جریان سوم
نو اصولگرایی و نسل دوم اصلاحات تلاشهای درون جریانی میان اصولگرایان و اصلاح طلبان است که هر دو با تکیه و تاکید بر ظرفیت جوانان در پی انداختن طرحی نو در سپهر سیاست ایران هستند. هرچند تشکیلاتی از این دست در اعلام رسمی خود را جریان سوم نمی دانند اما پتانسیل تبدیل شدن به این جریان را خود میبینند. ناامیدان از این دو جریان هم قابلیت بالقوه در تبدیل شدن به جریان سوم را دارند. شاید به همین دلیل است که طرفداران رییس جمهوری اسبق و منتقدان جریان اصولگرا او را همان جریان سوم می دانند. نیاز به حضور راه تازه و فرای اصولگرایی و اصلاح طلبی از مقطع اعتراضات اقتصادی دی ۹۶ بیشتر احساس شد. امروز باید دید آیا این احساس نیاز می تواند به شکل گیری راه سوم منجر شود یا دو جریان چپ و راست سنتی باز هم میداندار انتخابات خواهند بود.
چرا راه تازه؟
به نظر می رسد رویدادهای کشور و عملکرد مسوولان و شخصیت های سیاسی طی چند سال گذشته زمینه ساز بروز انتقادات از هر دو جریان اصولگرا واصلاح طلب شده است. به همین دلیل نیاز به در پیش گرفتن راه تازه در چارچوب قانون اساسی و منافع ملی بیش از گذشته احساس می شود. در این بین تلاش عده ای برای القای این موضوع که مردم اعتمادی به جریان های سیاسی ندارند؛ تا حدودی اثرگذار بوده و زمزمه های ایجاد جریان سوم هم واکنشیبه این شرایط و با هدف ایجاد اعتماد تازه میان مردم و سیاستمداران است.
اینکه اما چنین جریانی انشعابی از اصلاح طلبان یا اصولگرایان خواهد بود یا مستقل از این دو جریان، و یا جریان سوم برآیند معتدلان اصولگرا و اصلاح طلب است یا نه؟ پرسش های مهمی است که تاکنون پاسخی برای آن داده نشده است. گرچه طیف های معتدل این دو جریان در انتخابات مجلس دهم توانستند پیروز انتخابات شوند اما همچنان این تئوری که اعتدال مشی است نه جریان سیاسی، مورد توجه و قبول بسیاری از چهره های سیاسی در هر دو جناح است.
بسترهای مورد نیاز جریان سوم
ایجاد راه سوم در جاده سیاست ایران اما بسترهای خاص خود را میطلبد و صرف احساس نیاز و ضرورت یا توان بالقوه طیفهای سیاسی برای ظهور و تکوین آن کافی نیست. مهمترین مانع تشکیل چنین جریانی را میتوان ابهامات ایدئوژیک آن دانست. جریان سوم باید حرف تازه ای فراتر از گفتمان اصولگرایی یا اصلاح طلبی ارائه دهد مشروط بر اینکه در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی، عرف سیاست ورزی در کشور و حراست از منافع ملی باشد. چنین گفتمانی باید حداقل فاصله را با مطالبات جامعه و نیازهای مردم در حوزه های مختلف داشته باشد تا بتواند اعتماد آنها را جلب کند. طبعاً کسانی که از این خط مشی تبعیت می کنند باید سال ها تجربه سیاست ورزی در کارنامه خود داشته و از آزمونهایی سربلند بیرون آیند.
چنین جریانی باید بتواند حداکثر شفافیت در حوزه های مختلف را به جامعه تضمین دهد، نیروهای سیاسی این جریان ضمن داشتن پیشینه ای قابل قبول وقابل اعتماد در سیاست باید شهره به پاکدستی سیاسی، اقتصادی و اخلاقی باشند، چنین جریانی باید نسبت خود را با مردم و قدرت به طور صریح روشن و اعلام کند و در نهایت باید شناخت نسبتاً کامل و جامع از دغدغه ها و مطالبات مردم داشته برنامه عملیاتی در این زمینه ارائه دهد.
واقعیت آن است که تجمیع چنین شروط و بسترهایی در یک جریان سیاسی در فاصله هشت ماه تا انتخابات دور از انتظار است. حتی اگر به القائات کاهش اعتماد مردم به جریانهای سیاسی هم اعتنا کنیم باز هم نمی توان بر توان جریان سوم برای تاثیرگذاری بر این اعتماد و احیای آن اعتنا کرد. این مدعا امامی تواند در شرایطی باطل هم شود؛ شرایطی که در آن تمام بازیگران عرصه قدرت در ایران برای ایجاد و اثرگذاری این جریان سوم متحد و متعهد شوند. جریانی که عرف سیاست ورزی در ایران را همراه با برخی تابوهای بی منطق درشکند و طرحی نو برای انتخابات مجلس یازدهم دراندازد.