وجود منازعات و مناقشات اجتماعی و راهکارهایی برای رفع آن را میتوان یکی از دغدغههای مهم نخبگان و فعالان مدنی امروز ایران دانست. اما این مناقشات را به چند دسته میتوان تقسیم کرد؟ راهکار حل آن چیست و آنها میتوانند چه نقشی را در آینده سیاسی ایران بازی کنند؟ پاسخ این پرسشها را دکتر محمد فاضلی در متن پیشرو خواهد داد.
پیش از هرچیز باید اشاره کنم، ترجیح میدهم بهجای واژه منازعه به دلیل بار معنایی که دارد از مناقشه استفاده کنم. زیرا منازعه حاکی از نوعی درگیری و خشم شدید است درصورتی که مناقشه حاکی از نوعی اختلاف سلیقه است هرچند ظرفیت منازعه در آن وجود دارد. با این ترتیب، برخی مناقشات اجتماعی را می توان به ترتیب زیر دستهبندی کرد:
مناقشه جنسیتی
از مناقشه جنسیتی میتوان بهعنوان اولین مناقشه جامعه امروز یاد کرد که دارای دو بعد است. اول مناقشه میان زنان با حاکمیت سیاسی، برسر مسائل گوناگون! از رفتن به ورزشگاهها گرفته تا الگوهای سبک زندگی، مسئله حجاب، حقوق و قوانین مربوط به ازدواج کودکان و بسیاری موارد دیگر. این بعد بیشتر جنبه سیاسی دارد. دوم مناقشه میان زنان و مردان؛ بر سر قدرت و اختیارات، حضور در خانه و تقسیم کار اجتماعی که وجه اجتماعی آن بیشتر است و در زیر پوست جامعه میتوان آن را دید.
مناقشه قومی
مناقشه قومی که محصول توزیع نامتوازن منابع در مرکز و پیرامون کشور است یکیدیگراز مناقشات مهم جامعه امروز ایران است که مناقشات دیگری را نیز درون خود دارد. ما یک مرکزی داریم که تمام بودجهها و توجهها را به خود جلب کرده است و پیرامونی که از این مقدار بودجه و توجه بیبهره مانده است. همچنین از آنجایی که بیشتر استانهای مرزی ما سنینشین هستند در پیرامون با یک مناقشه مذهبی و ایدولوژیک نیز همراه هستیم. ازسویدیگر درون خود قومیتها میان بخش سنتی و مدرن نیز مناقشاتی وجود دارد. مانند مناقشه میان شیوخ اهل سنت با خوانین یا بخش تحصیل کرده با بخش سنتی.
مناقشه فقیر و غنی
مناقشه دیگر، مناقشه فقیر و غنی است که میتوان محصول ناکارآمدی حکمرانی دانست و سه علت دارد. اول، رشد اقتصادی اندک در چهلسال گذشته که میان 4/2 تا 1/4 است. اگر این میزان را با رشد جمعیت بیان کینم؛ سپس مقایسهای کنیم با کشورهایی مانند هند، چین، مالزی و سنگاپور که از تله فقر بیرون آمدهاند متوجه میشویم، متوسط رشد اقتصادی آن کشورها دستکم برای یک دهه میان هفت تا هشت درصد را داشتهاند؛ حتی چین رکورد دوازده درصدی را هم ثبت کرده است. طبیعی است وقتی کشوری برای چهاردهه رشد اقتصادی زیر پنج درصد را تجربه کرده است؛ نمیتواند بخش زیادی از سرزمیناش را از فقر نجات دهد.
دوم، بازماندگی را میتوان علت دیگر این موضوع دانست. بهعنوان مثال خودرویی خارجی که در کشورهای دیگر برای طبقه متوسط تولید شده است در ایران با توجه به قیمت دلار گران فروخته خواهد شد؛ و از آنجایی که بخش زیادی از مردم ایران نمیتوانند به آن دست پیدا کنند دچار بازماندگی میشوند. ازسوی دیگر، درکنار بخش زیادی از مردم که بهعلت رشد اقتصادی متوسط درگیر فقر هستند بخش اندکی با استفاده از رانت، قلههایی از ثروت را برای خود ایجاد کردهاند. فضای مجازی هم این فرصت را ایجاد کرده تا این قلههای ثروت مرئی شوند و همه ایمان داشته باشند که محصول اقتصاد رانتی است نه تولیدی. همچنین برنامهریزی نامتوازن توسعه، که در اصل بخش سیاستی نظام حکمرانی است به بازتولید این فقر در بخشهای حاشیهای کشور و جنوبی شهرها کمک کرده است.
مناقشه سنی
مناقشه سنی، که بسیار هم مهم است مورد دیگر است. درحال حاضر با نسل متولدین دهه هفتاد و هشتاد روبرو هستیم که به جهت سبک زندگی، ارزشها و نگرشهای سیاسی به کلی با نسلهای قبل تفاوت دارند. بدتر از همه این است که بیشتر مسئولین و سیاستگذاران ما متولد دههها بیست و سی خورشیدی هستند؛ شکاف میان آنها با این بخش از جامعه را هیچگونه نمیشود پر کرد. این مسئله باعث شده تا این مناقشه از سطح عموم مردم به سطح رابطه مردم با حاکمیت رسیده باشد.
سایر مناقشات
علاوه بر مناقشات مذکور مناقشات دیگری نیز وجود دارد. مانند مناقشه منطقهای بر سر توضیح منابع و تعیین مدیران استانی میان دو شهر یک استان که ریشه تاریخی دارد. یا مناقشات مذهبی میان شیعه و سنی در استانهای مرزی؛ که با توجه به مناقشه با دولتهای سنی کشورهای منطقه از بعد داخلی به بعد سیاست خارجی گسترش پیدا کرده است. همچنین مناقشات ایدئولوژیکی و سبک زندگی میان اکثریتی که میخواهند در آرامش مانند همه جهان و مبتنی بر آزادیهای اجتماعی در چهارچوب ارزشهای ملی به حیات خود ادامه دهند.
اهمیت مناقشات
اکنون باید دید اهمیت این مناقشات در چیست؟ این موضوع را از سه جهت میتوان مورد بررسی قرار داد.
از یک سو، شکافی که در درون هریک از این مناقشات ایجاد میشود، میتواند منشا سرمایهگذاری جناحهای سیاسی باشد. به عنوان مثال یک نیروی پوپولیست مانند دولت احمدینژاد، روی شکاف فقیر و غنی سرمایهگذاری میکند. همچنین یک نیروی اقتدارگرا روی مناقشات منطقهای و مذهبی سرمایهگذاری میکند. ازاینرو این مناقشات نقش تعیین کنندهای در عرصه سیاست دارند.
از سوی دیگر، این مناقشات، موجب فرسایش سرمایه اجتماعی میشوند. به عنوان نمونه ورود زنان به ورزشگاه مطالبه بخشی از زنان ایران است. حال بازنمایی رسانهای از عدم حضور زنان در ورزشگاهها ازیکطرف، موجب زوال اعتماد میشود، و ازطرف دیگر نوعی خفقان و خشم را در جامعه پدید میآورد.
سومین منظر، آنستکه هر چقدر جامعهای درگیر مناقشهای شود، بخصوص که چشماندازی برای حل آن نیز نباشد، سطح تنش در آن جامعه بالا میرود و امنیت را به چالش میکشد. این موضوع بسیار مهم است، زیرا در هر کشوری دو دغدغه اصلی وجود دارد؛ اول. امنیت. دوم. توسعه!. در برخی از کشورها دغدغه امنیت حل شده برای همین وارد حوزه ارتقاء میشوند. مانند: سوسیس. زمانی که درگیر دغدغه امنیت میشویم دستیابی به توسعه مشکل میشود.
دراینجا باید اشاره کنم ریشه بخش زیادی از این مناقشات در ناکارآمدی حکمرانی است و در عرصه سیاست تعیین شدهاست. زیرا حکمرانی ناکارآمد است که توسعه نامتوازن خلق میکند و موجب میشود پساز چند دهه قومیتها به خواستههایشان نرسند. و تا زمانی که این ناکارآمدی حل نشود این مناقشات اجتماعی نیز مرتفع نمیشوند. به عنوان مثال، مناقشات فقیر و غنی زمانی حل میشود که متوسط رشد اقتصادی ما هفت الی هشت درصد باشد که علاوه بر رفع فقر، احساس امیدواری برای رفع سایر مناقشات را در جامعه بهوجود می آورد. فراموش نکنیم آنچه جامعه ما را نگران کرده چشمانداز غیر روشنی است که از آینده دارد؛ نه نقطهای که در آن قرار دارد. اینکه کجا ایستادهایم مهم است اما مهمتر این است که کجا خواهیم رفت. موضوعی که سیاستمداران ما متوجه آن نیستند.
مناقشات و آینده سیاسی ایران
اما با این مناقشات و ناکارآمدیها آینده سیاسی ایران چگونه خواهد شد؟ به عقیده من این موضوع از چند حالت خارج نیست؟
اول: ادامه نظام انتخاباتی فعلی با کنترل بیشتر مردم. یعنی این نظام انتخاباتی ادامه و توسعه پیدا کند.
دوم: از صندوق رای این نظام انتخاباتی، دو قدرت پوپولیستی یا اقتدارگرایان نظامی بیرون آید.
سوم: تعمیق دموکراسی؛ به این شکل که جامعه مدنی و نخبگان همین شیوه گفتوگوها را ادامه و بر تعمیق دموکراسی در نظام موجود پافشاری کنند، تا به نتیجه برسند. هرچند که زمان زیادی نیاز دارد.
چهارم: برچیدن بساط انتخابات و بروز اقتدارگرایی محض و نظامیگرایی که در شرایط عادی جامعه ایران چنین ظرفیتی وجود ندارد. از سوی دیگر مشروعیت نظام فعلی به دو بال جمهوریت و اسلامیت اش است که در هر شرایطی غیر از حمله نظامی خارجی، جمهوریت آن حفظ خواهد شد.
پنجم: بروز بیثباتی و منازعه شدید که باعث تجزیه کشور یا نظامیگرایی شدید شود. این مورد درصورتی رخخواهد داد که جامعه مدنی سعی در کنترل وضعیت نکنند؛ حاکمیت سیاسی تن به اصلاحات ندهد؛ سطح فشارهای خارجی به شدت افزایش پیدا کند و جامعه جهانی به این نتیجه برسد که نمیخواهد با این موجودیت سیاسی کنار میآید. این موضوع نیز بعید بهنظر میرسد زیرا نظام جهانی به دنبال اصلاح رفتار است.
اما بدترین وضعیت حمله خارجی است. درآنصورت اگر مناقشات موجود رفع نشود، جامعه مدنی عاقلانه رفتار نکند، احزاب سیاسی راهبرد گفتوگو با صاحبان قدرت در پیش نگیرند و صاحبان قدرت هم تن بهگفتوگو ندهند خطری است که موجودیت ایران را تهدید میکند.
درپایان باید تاکید کنم از دید من هیچ راهکاری برتر از حفظ دموکراسی انتخاباتی وجود ندارد و سایر راهکارها موجب فرسایش تمدنی ایران خواهد شد.