عرصه سیاست ایران هیچگاه به آن آرامش مطلوب نرسیده است که البته صاحبنظران عرصههای مختلف در کشور این امر را گره زده به شرایط کشور در حوزههای مختلف بهویژه عرصههای اقتصادی و تعاملات بینالمللی میدانند چرا که اگر شرایط اقتصادی و معیشتی جامعه با موانع و سختی همراه باشد مولفههای حضور افراد در عرصههای سیاسی متفاوت میشود و البته در آن هنگامه اهداف و شعارها هم تغییر محسوسی دارد مانند اعتراضات دی ماه ۹۶ که با محوریت مشکلات معیشتی آغاز شد. این وضعیت پیوندی هم با شرایط بینالمللی دارد یعنی تحریمهای وضع شده ناعادلانه برای کشورمان در اقتصاد و وضعیت معیشتی تاثیرگذار است. در چنین شرایطی صاحبنظران و آگاهان بر لزوم تغییراتی در بخشهایی از کشور و بهویژه رفتارهای سیاسی سیاسیون و دولتمردان تاکید دارند چرا که ادامه وضعیت سابق را عامل مشکلات جدیتر میدانند. در راستای بررسی آنچه در سال ۹۶ گذشت و آنچه باید در سال ۹۷ صورت بگیرد، ابراهیم اصغرزاده فعال سیاسی اصلاحطلب و نماینده اسبق مجلس با «آرمان» به گفتوگو پرداخت که در ادامه میخوانید.
با توجه به رویدادهای اخیر سیاسی اجتماعی در کشور، برآورد شما از وضعیت جریان اصلاحات به عنوان یک جریان سیاسی و مهم کشور چیست؟
اصولگراها و اصلاحطلبان همگی بر بحرانی بودن اوضاع تاکید دارند. همه صحبت از بحران میکنند، بحران آب، بحران آلودگی هوا، بحران ناکارآمدی، بحران بیکاری، بحران عدالت اجتماعی، بحران بیاعتمادی. هر از گاهی هم یکدیگر را به تعامل، گفتوگو و آشتی دعوت میکنند اما چرا هیچ اتفاقی در عمل رخ نمیدهد و چرا همچنان چرخههای بحرانزا تکرار و تکرار میشود؟ دولت البته بهعنوان یک ابرساختار که بخش بزرگی از منابع قدرت، ثروت، منزلت و توزیع آگاهی و اطلاعات را در اختیار دارد بیشترین مسئولیت را از این زاویه بر عهده دارد. متاسفانه دولتها در ایران بسیار ضعیف نگه داشته میشوند. نیروهای نامرئی حاکم که منافعشان در داشتن یک دولت ضعیف است، تلاش میکنند که دولت ضعیف بماند. در اقتصاد رانتی و رفاقتی، که مالیات سهم مهمی در درآمد ندارد، دولت قوی شکل نمیگیرد. قدرت دوگانه ادامه پیدا میکند و عملا دولت نمیتواند از تمام منابعی که یک کشور در اختیار او میگذارد استفاده بهینه کرده و برای اقتصاد در سطح کلان برنامهریزی مؤثر نماید. دولتی که رعایت حقوق شهروندی را از اولویتهای کاری خود میشناسد ولی نمیتواند کوچکترین واکنشی نسبت به آن پلیس که با رفتار خود افکار عمومی را جریحهدار کرده نشان دهد چگونه میخواهد پیگیر اجرای قانون اساسی باشد یا مثلا برای برداشتن برخی محدودیتها گامی محکم بردار؟ آقای روحانی حتی در همان سخنرانی که از روزه سکوت مدیران انتقاد میکند، نمیتواند به صراحت نام اشخاص، نهادها و بنیادهایی را ببرد که در بازار ارز و کالا اخلال ایجاد کرده و آبروی دولت را بردهاند. در همین ماجرای پیدا شدن پیکره مومیایی رضاشاه، در مورد نقش او در برپایی یک دولت متمرکز و کارنامهاش در سرکوبگری میتوان دیدگاه مثبت یا منفی داشت اما در این نمیتوان تردید کرد که کشف جنازه اتفاق مهمی در میراث تاریخی ماست. پس میبایستی آن را به موزه انتقال داد و از آن نگهداری کرد. حالا ببینید چه بلبشو و چالشی در همین مورد از مردهباد و زندهباد پیش خواهد آمد. سیاسیون دو جناح حتی جرات نمیکنند به میدان بیایند و گفتوگویی عقلانی و منطقی درباره گذشته و تاریخ پیش بکشند و اعلام کنند با مخالفان دموکراسی میشود آنگونه رفتار کرد که آن رفتار را برای خود میپسندیم. عدهای خودسر اما باز آشفتهبازار راه میاندازند و فضا را مال خود خواهند کرد. چرا؟ بگذارید صریح به شما بگویم قوه ابتکار و خلاقیت در سیاسیون هر دو طرف خشکیده است. یادمان نرود اصلاحطلبان اگر شجاعت اقدام را کنار بگذارند عملا در برابر آنهایی قرار میگیرند که چیزی برای از دست دادن ندارند.
منظورتان این است که در برابر رقیب سیاسی یا حتی دشمن خارجی باید از مشی تعاملی استفاده کرد؟
در این باره باید توضیحاتی بدهم. مگر ندیدهاید چگونه یک چینِ فلاکت زده طی 4 دهه بنیاد تعامل منطقی با دشمن متجاوز خود را پایه گذاشت بدون آنکه کوچکترین خدشهای بر استقلال کشورش وارد شود و بر اساس آن، بازار آمریکا را به تسخیر محصولات خود درآورد. این جنبه از چین و ژاپن را که روزگاری اصولگرایان وطنی آنها را الگوی خود میدانستند ندیدند که چگونه آنها دست از رویای تغییر دیگران و رویارویی بیانعطاف برداشتند و با سعی و تلاش خود برای آینده دورتر، پیروزی ماندگارتری بهدست آوردند و اینک اقتصاد هریک از آنها به بزرگترین ابرقدرت جهان پهلو میزند. کشورهایی امثال آلمان، کره جنوبی، ترکیه، برزیل و دهها مشابه دیگر نیز با ترجیح منافع ملی و تامین رفاه مردم از خاکستر خود برخاستند، مزیتهای ملی و بومی را بازشناختند و از تعاملات جهانی و منطقهای برای خود فرصت ساختند. آنها بهموقع تصمیم گرفتند که با گوریل شطرنج بازی نکنند. وضعیت امروز ما اتفاقی یا تنها زاییده امثال احمدینژاد نیست بلکه نتیجه طبیعی ساختار تصمیمسازی، تصمیم گیری و شیوه نگاه ما به دیگران است. جامعه ما به اعتبار نگاه عالمان علوم اجتماعی به شکافهای عمیق و چندپاره مبتلاست. برای بازگشت به تعادل و جهش بهسوی توسعه نیازمند ارتقا و اصلاحات اساسی در نظام فرهنگی و سیاسی خود هستیم. با سرپوش گذاشتن و خود را به ندیدن زدن تنها بحرانها به تعویق میافتند و حل نمیشوند. اگر باد کاشتیم منتظر باشیم روزی طوفان درو کنیم.
سال گذشته دولت تدبیر و امید بار دیگر توانست به اتکا و پشتوانه رأی جریان اصلاحات در انتخابات پیروز شود. این دولت توانسته است در چارچوب مطالبات اصلاحات حرکت کند؟
اشاره خوبی کردید. اگر دولت به راه و عمل اصلاحطلبانه وفادار نماند معلوم نیست که در آخرین ایستگاه حل بحرانها فرصت دست زدن به اصلاحات داشته باشد. وزارت امور اقتصاد روحانی اعلام کرد که طی همین ماه فروردین امسال صدا و سیما با ۱۱۰ میلیارد تومان هزینه بالاترین رقم هزینههای فرهنگی را داشته و پس از آن به ترتیب مرکز خدمات حوزه علمیه با ۶۰ میلیارد تومان، شورای عالی حوزههای علمیه با ۲۳ میلیارد تومان و وزارت ارشاد که قانونا تکالیف فرهنگی و هنری را بر عهده دارد با ۲۱ میلیارد تومان هزینه در ردههای دوم تا چهارم جدول قرار دارند. هزینه مرکز خدمات حوزههای علمیه تقریبا سه برابر هزینه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده است. موضوع استقلال حوزه از دولت چه شد؟ مگر قرار نبود دولت کوچک شود و حوزههای علمیه غیردولتی بمانند؟ هنوز یک سال نشده. بهار سال گذشته که امید به اصلاحات اساسی از طریق صندوق رأی به اوج خود رسیده بود کمتر کسی از قهر و تحریم انتخابات و اصلاح ناپذیری نظام سخن گفت. ما با دوگانه «افراطگرا-اعتدالگرا» مردم را بسیج کردیم. نتیجه رقابت سیاسی بهصورت غافلگیرکنندهای بهنفع حسن روحانی شد. ما فکر میکردیم او وزن و پتانسیل لازم را برای ایفای نقش میانجی و چانهزنی در ساختار موجود دارد. فرصتی که مردم برای اصلاح شیوهها در اختیار ما میگذارند همیشگی نیست. اگر تعیین تکلیفها بخواهد به کف خیابان بکشد، نتیجهاش جز معنا بخشی به خشونت، عمیق شدن شکاف دولت ملت و هتک حرمتها نخواهد بود. بهنظرم دولت تنها یک راه چاره دارد، قدم برداشتن جهت اصلاحات اساسی و نه اصلاحات غیرواقعی. تقویت جامعه مدنی، تحکیم حقوق شهروندی و فراهم ساختن بستر رقابت سالم سیاسی و انتخاباتی که در آن نمایندگان همه گروهها حضور داشته باشند.
برای این شرایطی که ذکر کردید، راهکاری هم دارید که ارائه بدهید؟
مگر همین رقابت سیاسی نبود که از انتخابات 92 همه را به مدافعان و مخالفان توافق هستهای و تعامل با دنیا تقسیم کرد، اجماع جهانی علیه کشور را درهم شکست و دستاورد تاریخی برجام را ممکن ساخت؟ حالا کمتر از یک سال از انتخابات 96 اصلاحطلبان نگران شکست دولتاند که میتواند جامعه را به زیان اصلاحات قطبی و رادیکال نماید و فرش قرمز را پیش پای افراطیون بگستراند. از سوی دیگر اصلاحطلبان واقفاند که مشکلات موجود با گفتار درمانی، جابهجایی افراد و اقدامات فرمالیته گشایش نمییابد. کشور نیازمند اصلاحات حقیقی و تغییر سیاستهاست. یادمان باشد در انتخابات 96 اصلاحطلبان اینگونه به مردم القا کردند که هرچه بیشتر رأی به سبد روحانی ریخته شود امکان آشتی ملی و برجامهای بیشتر داخلی فراهم میشود. رأی روحانی به بالای 24 میلیون رسید ولی باید هشدار میدادیم که عقبنشینی در دفاع از آزادیهای قانونی و حقوق شهروندان نظیر ماجرای سپنتا نیکنام شهروند زرتشتی و یا ناتوانی در حل برخی مسائل خارجی منطقه، برخی مسائل سیاسی و حتی ورود زنان به ورزشگاهها تبدیل به وعده صرف نشود. ورزشکاران ملزم به رعایت قواعدی در میادین ورزشی جهان شدند. نگاه افراطی برخی دلواپسان به حوزههای فرهنگی و هنری برگشت و شطرنجی کردن آرم یک تیم فوتبال خارجی، کشور ما را مضحکه عام و خاص کرد. مدیران دولتی روزه سکوت گرفتند و روحانی مجبور به واکنش شد. زبان دولت حتی الکن بود از اینکه بفهماند بسیاری از کشورها مبادلات بینالمللی خود را بر اساس دلار آمریکا انجام میدهند و یورو به طور لحظهای و ۲۴ ساعته از تغییرات ارزش برابری دلار آمریکا متاثر است. نرخگذاری بسیاری از اقلام در بازارهای جهانی از جمله نفت بر پایه دلار صورت میگیرد پس الزامی شدن گزارشگری آمار و اطلاعات نهادهای دولتی بر مبنای یورو به معنای افزوده شدن یک مرحله بیشتر تبدیل نرخها در محاسبات و تدوین گزارشها محسوب میشود و این یعنی لقمه را از پشت سر در دهان گذاشتن، این یعنی بنبست دیپلماتیک و اینکه ظاهرا دولت فعلا برای آن راهحل دیپلماتیکی متصور نیست. آیندگان راجع به ما که فرصتها را به تهدید تبدیل میکنیم چه خواهند گفت؟ چرا باید فرزندان ما هزینه مبارزه با سیطره آمریکا در خاورمیانه را تحمل کنند ولی نفع راهبردی آن را روسها و چینیها پای میز مذاکره با آمریکا و غرب ببرند؟ صلح دوستی، مخالفت با جنگ و نفی خشونت به هر شکل توسط مقامات ایرانی، گفتوگو و تعامل برای حل مشکلات و بحرانهایی که نه تنها ما بلکه دیگران را هم تهدید میکند مفاهیم مهمی هستند که میتواند محور مذاکرات و همکاریهای گسترده بینالمللی میان ایران و غرب باشد و نقش ما را در عرصه جهانی ارتقا بخشیده و ایران را بدون نیاز به روسیه به بازیگر اول منطقه تبدیل کند. مهمتر از آن هیچ قدرتی بهاندازه قدرت دموکراسی و همبستگی مردم درمقابل دشمن خارجی بازدارنده نیست. تدابیر دولت جهت تحقق شعارهای انتخاباتی بالابردن ظرفیتهای مردمسالارانه و دموکراتیک و توجه بیشتر به حقوق شهروندی نه تنها به افزایش ضریب رضایت عمومی میانجامد که مانع از جوسازی و بسیج افکار عمومی علیه ما خواهد شد. به همین دلیل شیوه عمل ما در رابطه با مسائلی مانند سلاحهای کشتار جمعی، حقوق بشر و تروریسم که موضوع نگران کنندهای برای بسیاری از کشورهاست برای منافع ملی کشور حائز اهمیت فوقالعادهای است.
به زعم برخی افراد، یکی از حوادث تلخ دی ماه سال گذشته عبور بخشی از جامعه از اصلاحات بود که خوشحالی دلواپسان را در پی داشت. به نظر شما عبور از اصلاحات به کجا ختم میشود؟
گفتمان اصلاحطلبی باید خیلی قبل از اینها روزآمد میشد. اعتراضات دیماه تنها نشان داد که به چه میزان جریانات سیاسی ما از قافله عقب هستند. معلوم شد برخی از آنچه زیر پوست جامعه میگذرد بیخبرند و میزان عقب افتادگی و بیخبری را آشکار کرد. حوادث نشان داد اگر آنها پوستاندازی نکنند و نگاهشان به جامعه را تغییر ندهند از قافله تحولات اجتماعی باز خواهند ماند. حتی تحلیل و مواجهه اصلاحطلبان بعد از رخداد دی ماه نیز آنقدر ناقص، کج و معوج بود که آنها بارها مجبور شدند ادبیات خود را عوض کنند. سیاستورزان هر دو جناح رسمی کشور نگرش سلبی و در واقع عاجزانهای از درک ژرفای تحولات جامعه داشتند. آنها با مراجعه به آمار که میگفت جمعیت معترضان حدود 100 هزار نفر بوده، چشم از واقعیت بستند و خود را دلداری میدادند. حال آنکه برخی نظرسنجیها چیز دیگری نشان میداد. بخش اعظمی از جامعه شهری نظارهگر تحولات، از وضعیت اقتصادی و شرایط سیاسی بودند. اصلاحطلبان اما همچنان بر دو قطبی اصلاحطلب-اصولگرا تاکید داشتهاند و تنها به گفتوگوی ملی بین خود و اصولگرایان میاندیشند و گفتوگو با گروههای معترضی مانند کارگران و کشاورزان و دیگر بخشهای نابرخوردار جامعه را فاقد اهمیت میدانند.
تصور میکنید در سال 97 اصلاحاتی در تفکر و نگرش جریان اصلاحات پدیدار خواهد شد؟
در هر حال سال 97 نسخه ارتقا یافتهای از اصلاحطلبی را میطلبد. همه نیروها و جریانهای سیاسی، از اصلاحطلب و اصولگرا چه بخواهند چه نخواهند دربرابر شرایط نو و پرسشهایی جدید قرار گرفتهاند که باید پاسخهای مناسب و نو برایش پیدا کنند. هزینه زیاد و مسیری طولانی طی شده تا به اینجا رسیدهایم. باید دریابیم مسیری را که تاکنون آمدهایم شاهراه بوده است یا جاده خاکی؟ اگر حقیقت نارضایتیها در لایههای زیرین جامعه درک و فهم و پاسخ مناسب به آن داده نشود ممکن است وحدت ملی و همبستگی اجتماعی که مهمترین سرمایه کشور است بهصورت جبران ناپذیری آسیب ببیند. کشف این حقیقت برای بخشهایی که سالها در تلاش انحصار قدرت بودهاند و حالا اعتراف میکنند از حوادث دیماه غافلگیر شدهاند اهمیت دوچندان دارد. گزارشات خبری نشان میدهد همان شهرهایی که دیماه در آن اعتراضات رخ داده در سالهای گذشته نیز شاهد اعتراض پراکنده مردم و اعتصابات صنفی بوده است. ولی از طرف مسئولان و مدیران مسئول نادیده گرفته شده یا ناچیز شمرده شده است. بنابراین صورت مساله را پاک کرده و از خود سلب مسئولیت نمودهاند. اصولگرایان حاکم که حوالتی تاریخی برای خود قائلند و برخی از لایههای تندرو آنها سیاستهایی که به تبعیض سیستماتیک، گسترش فساد و فقر، اتلاف منابع ملی و زیست محیطی را نمیپذیرند و کاسه کوزه را سر خارجیها و بخشهایی از شهروندان میشکنند که ظاهری دیگر دارند. آنها حتی این روزها مسئولیت برکشیدن باند احمدینژاد را گردن دیگران میاندازند. نگاه اصولگرایی، آشکارا جامعه را به دو قطب خودی و غیر خودی تقسیم میکند و به محرومیت غیرخودیها مشروعیت اخلاقی میبخشد. در این اردوکشی خودیها از محاسبه در امان میمانند و منتقد و مخالف بهعنوان شهروند درجه دو مشمول حذف و طرد و نابرابری میشود که در تقدیر رقم خورده است. با اینکه همه متوجه آثار ویرانگر و ناکارآمدی سیاست یکدست سازی شدهاند حاضر نیستند بپذیرند نگاه سختگیرانه به پایان خط رسیده است. خستگی، نارضایتی، کلافگی و عصبیت از سر و روی جامعه میبارد.
نباید کاسه کوزهها را بر سر جریان اصولگرا شکست. یعنی معتقدید اصلاحطلبان عملکرد خوبی داشتهاند؟
درون جبهه اصلاحات نیز بحثهای زیادی در توضیح حوادث دیماه درگرفت. اصلاحطلبان بوروکرات که نمکگیر قدرت شدهاند همانند اصولگرایان از حوادث دیماه غافلگیر شدند. اصلاحطلبان جامعه مدار و بیرون از دایره قدرت اما التهابات اجتماعی را پیشبینی میکردند. خود من چند ماه قبل از حوادث دیماه 96 در مصاحبه مفصلی که با خبرگزاری ایلنا داشتم هشدار دادم: اگر ارزش پول ملي در غیاب اقتصاد مولد و بیثباتی ناشی از تحریمهای مجدد آمریکا در معرض سقوط آزاد قرار گیرد اين خطر وجود دارد كه يك جهش بزرگ در برابر ارزش ریال و دلار صورت گيرد، زماني كه بیکاری و فقر فراگیر شود و قدرت خرید مردم بهشدت كاهش پيدا كند، با اعتراضات اجتماعی مواجه خواهیم شد كه دیگر به وعدههای سرخرمن هيچ كس اعتماد نخواهد داشت. وای به روزی که اکثریت جامعه خود را قربانی تصور کند، آنگاه جامعه به دو پاره تقسیم میشود. کسی در امان نخواهد ماند. کسی دیگر نه به محافظهکار، نه به اصلاحطلب و نه به میانهرو کاری نخواهد داشت.
فارغ از رفتارها و غفلتهای جریانهای سیاسی؛ به راستی ریشه اعتراضات دی ماه چه بود؟
این سوال مطرح است که کدام گسلهای اجتماعی فعال شده سمت و سوی جامعه خواهد بود و آیا در فضای رادیکال و قطبی شده دیگر تاکتیکهایی مانند ترساندن مردم از رقیب کارآیی خواهند داشت؟ بهنظرم دو وجه نارضایتی مردم برجستهتر از دیگر وجوه آن است. یک وجه آن بازتاب رنجهای واقعی و مطالبات تهیدستانی است که در میان نخبگان چه اصولگرا و چه اصلاحطلب، نماینده و سخنگویی برای طرح مشکلات خود نمییابند. بیاعتمادی به بالا و اینکه بالاییها نه میخواهند و نه میتوانند گره از کار فروبسته ما بگشایند شکاف میان ناکارآمدی نخبگان و آنچه انتظارات تودههای محروم است را به حداکثر میرساند. روی دیگر سکه اعتراضات را باید در واکنش بخشهای مدرن و متجددتر طبقات میانی و متوسط جامعه دید که نسبت به محدودیت سبک زندگی و سنتهای دست وپاگیر به تنگ آمدهاند. این دسته از مردم که در برابر تبلیغات یکجانبه و مستمر ضد مدرنیته دستگاههای آموزشی، مذهبی و رسانهای تصور میکنند از کاروان تجدد و تمدن بشری جدا نگاه داشته شدهاند در پی بهانه میگردند تا عصبانیت خود را به رخ مقامات بکشند. حقیقت این است که بسیاری از مردم برخلاف مسئولان، مدرنيته و زیست متجددانه را توطئه امپریالیستی یا صهیونیستی عليه خود خود نمیپندارند. بخشهای بزرگی از جامعه شهری و اقشار تحصیل کرده ما البته مدرنيته را يك روند اجتنابناپذير تكاملي جهانی و روندي خارج از اراده بشر میدانند. گرچه معتقدند عوارضي هم دارد که قابل انکار نیست ولی بر این باورند که تا حد ممکن میشود آن را درونی و بومی کرد.
تصور شما از تحولات بینالمللی بهویژه رفتارهای ترامپ و تداوم برجام چیست و تا چهاندازه در سیاستهای کشور تاثیرگذار است؟
سال گذشته ترامپ سیاست تهاجمی و ضد ایرانی خود را تشدید کرد. بازگشت فشارهای سنگین ضدایرانی از جانب کاخ سفید، اوضاع اقتصادی را وخیم و برجام را ناکارآمد ساخت که به تشدید نارضایتی و اعتراضات انجامید. با این حال تعامل با غرب و بازدارندگی دیپلماتیک یک ضرورت اجتناب ناپذیر در تامین امنیت ملی کشور است. به نظر من ترامپ اختلالات روانی و شخصیتی دارد ولی او همه آمریکا و همه غرب نیست. آمریکاستیزی عکسالعملی، به اندازه آمریکاپرستی، رفتاری غیرمسئولانه است. نباید تکثر و چندپارگی جامعه آمریکا را نادیده گرفت. بخشهای از مسیحیان نخستین کسانی بودند که خواستار لغو بردهداری در آمریکا شدند. کلیساهای سیاهپوستان پروتستان همیشه نقش مترقی داشتهاند. اکثر شاخههای پروتستان در آمریکا با سیاستهای جنگطلبانه جرج بوش مخالفت کرده و رهبرانشان در راهاندازی تظاهراتهای ضد جنگ فعال بودند. البته اگر سیاستمداران آمریکا به فکر دموکراسی و آزادی در جهان بودند هرگز دولتهای ملی را در شیلی و ایران با کودتا سرنگون نمیکردند و دیکتاتورهای وابسته به خود را در راس این کشورها نمیگماردند. اندیشمندان، روشنفکران و رسانههای آمریکایی بارها برای حفظ برجام سخن گفته، مطلب نوشته و اعلام خطر کردهاند. اما برای ما توافق بینالمللی برجام یا برنامه جامع اقدام مشترک، مهمترین دستاورد دیپلماتیک پس از انقلاب است. برجام پرونده ایران را از شورای امنیت و دستاندازیهای مستقیم آمریکا خارج کرد. این تعامل تنشزدا که در دولت روحانی به نتیجه رسید با استقبال عمومی مردم ایران مواجه شد و انعکاس آن را در بهار 96 با رأی 24 میلیونی مردم به روحانی مشاهده کردیم. گرچه بخشهای از حاشیههای هسته سخت قدرت از تداوم تحریمها سود میبردند و از افتادن کشور به ورطه دشواری ابایی ندارند از هر تعاملی و اصلاحی ممانعت میکنند ولی دولت میبایست گامهای جدیتری برای تحکیم برجام بردارد و در اعتمادسازی و تعامل با غرب ابتکار عمل را بیشتری از خود نشان دهد.سیاست نظامی آمریکا در غیاب داعش و بلاموضوع شدن تهدیدات تروریستی دچار سردرگمی است زیرا همواره نیازمند بزرگنمایی خطر خارجی و برساختن یک دشمن معین است. ترامپ سعی دارد از طریق ایرانهراسی، جایگزینی برای کابوس خفته کمونیسم در ناخودآگاه آمریکاییان بسازد. او از این طریق میخواهد با فروش محصولات نظامی و تسلیحاتی کشورش رونق و اقتدار نظامی آمریکا را توجیه و امکانپذیر کند.از این رو با نفرت پراکنی و دشمن هراسی تبدیل به استراتژی تهاجمی کابینه ترامپ شده است. ترس از حملات انتحاری در خاک اروپا و آمریکا به ترجیح امنیت در ذهنیت شهروندان آمریکایی انجامیده و به کاخ سفید این فرصت را داده تا با ورود 2 حامی اقدام نظامی علیه ایران، پومپئو در وزارت خارجه و بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی به کابینه اجماع جهانی حامی برجام را هدف انتقاد و انتقام خود قرار دهد. از نظر دولت روحانی بازگشت رونق و رشد اقتصادی کشور به تعامل و همکاری با جامعه جهانی و به خصوص اروپا گره خورده است. گرچه اعتماد سازی اروپا و سایر کشورها نیز نمیتواند خلأ ناشی از تعامل اصولی با آمریکا را پر کند. منطق روحانی درست است که میگوید «اروپا اگر میخواهد ترامپ را راضی کند از جیب خودش خرج کند نه ایران» اما در عین حال روحانی ناچار است به فکر منافع ملی ایران باشد. ترامپ گفته خروج نیروهای نظامیاش از سوریه به مذاکرات درباره مکمل برجام در زمینه محدود کردن نفودذ ایران در سوریه بستگی دارد. میدانم که در پس تمام این لفاظیهای ترامپ در باره خروج، اصلاح یا تکمیل برجام، این واقعیت نهفته که ایران به یک قدرت مهم در منطقه تبدیل شده و آمریکا و متحدانش بهخصوص کشورهای عربی و بهویژه عربستان نیازمند رسیدن به یک توافق پایدار با آن هستند. ولی روحانی بهتر از همه میداند که اغلب کشورهای دوست ما حتی همین همسایگان نزدیک که وامدار کمکهای ایراناند برای تداوم روابط تجاری و تکنولوژیک با ما نیازمند تعامل ما با ابرقدرت آمریکایند.
بنابراین پیش بینی شما چنین است که در سال 97 تحریمها علیه کشورمان افزایش پیدا میکند؟
تا حدودی قابل پیشبینی است که امسال فشار تحریمها سنگینتر شود. نباید تصور کنیم طبقه متوسط شهرنشین که حامی اصلی دولت و اصلاحطلبان است چارهای جز حمایت همیشگی و شبانهروزی از دولت برای حفظ وضع موجود ندارد. این احتمال را نباید نادیده گرفت که ممکن است بخشی از رأی دهندگان دچار تردید شوند. وقتی اکثریت جامعه به این باور رسیده که مدیریت اجرایی کشور ناکارآمد است چه اصلاحطلبان خود را به ندیدن بزنند و چه مدیران اعتدالی دولت بهقول روحانی روزه سکوت بگیرند صورت مساله پاک نخواهد شد. تلقی جامعه از اصلاحطلبان اگر این شود که خود را به ندیدن زدهاند و یا اینکه تصور عمومی از ما این باشد که رفیق گرمابه و گلستان اصولگراها هستیم و دستمان با آنها در یک کاسه است چرا باید به ما اعتماد کنند؟ مگر در همین اعتراضات اخیر که برخی اصلاحطلبان از آن بهعنوان اغتشاش کور یاد کردند مردم نگفتند «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا»؟ یادمان نرود پیروزی جریان ما در دوم خرداد 76 بازتاب فهم جامعه آن زمان از جریان ما بود که ما را بهعنوان تحول طلب در برابر جریان راست حافظ وضع موجود میشناخت. دوگانه اصلاحطلب-اصولگرا در دفاع از بخشهای انتخابی و جمهوریت نظام به ما قدرت بسیج اجتماعی و کسب پیروزیهای غافلگیر کننده داد ولی دوستان ما جنبش اجتماعی اصلاحی را به اصلاحگری بوروکراتیک تقلیل دادند. خطای محاسبه اصلاحطلبان در این سالها غفلت از طبقات تهیدست و اقشار حاشیه نشین بهعنوان موتور اصلی هر جنبش اصلاحی و ایجاد توازن لازم میان اهداف سیاسی با مطالبه عدالت خواهانه تودهها بوده است. چیزی که در حمایت از دولت روحانی و سیاست اقتصادی او عیانتر گردید. چه کسی تصور میکرد در انقلاب روزی برسد که کارگر به طعنه و کنایه درود بر ستمگر بگوید و کشاورز شعار رو به میهن، پشت به دشمن بدهد. نتایج انتخاب سال 84 را میشود از این زاویه نیز تحلیل کرد. طبیعی است تندروها سال ۹۷ را با ضرب آهنگی تندتر از گذشته با میدان دادن به دولت پنهان آغاز کردهاند تا مسیر حرکت اصلاحی دولت را ناهموار و سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان را دچار فرسایش کنند. آنها هیچ برهه از آغاز بهکار این دولت تا حال تا این حد آشکارا چوب لای چرخ دولت نگذاشته بودند. برخی زیاده خواهی را امر ذاتی غرب میدانند و معتقدند ایران چارهای جز مقابله نظامی با این زیاده خواهی و مطامع غربی ندارد.