اقتصاد بازار: چند روزی هست که به دنبال یک کتاب در کتاب فروشی های سطح شهرمیگردم ولی آن را پیدا نمیکنم،اما دلیل خوبی شد که در جستجوی کتاب با افرادی آشنا شوم که دغدغه اصلی آنها نه صرفا فروش کتاب بلکه فرهنگ سازی بوسیله کتاب است.
در سفر آخر قدم در مکان دیگر گذاشته ایم در همین حوالی شهر خودمان اما به دلیل تکرار روزمرگی و عادت آن به چشمان خود فرصت نداده ایم تا کمی بیشتر از آنچیزی که هست را ببیند. خیابان آمادگاه از داخل چهارباغ عباسی کشیده شده است. با به نام آوردن این خیابان همه یاد هتلی مزین به نام شاه عباس صفوی می افتند و یا علاقه مندان به هنر نمایش سالن سوره را به خاطر می آورند اما در روبروی این هتل و در نزدیکی سالن نمایش سوره ، یک پاساژ خودنمایی می کند که از پله آخر آن تا طبقات بالا کتابفروشی های بسیار برق می زنند.
پیرمردی با موهای سفید به همراه چند پرنده در قفس روبروی مغازه دیده میشود ودر داخل مغازه پشت دخل پسراو، جوان با ظاهری امروزی در چهارچوبه در خوش آمد میگوید.
لابه لای قفسه های کتاب ها را میگردم ولی آن را پیدا نمیکنم همه هستند از: صادق هدایت تا آگاتا کریستی حتی جی کی رولینگ به همراه هری پاتر نیز بود اما....، به طرف مسئول کتابفروشی میروم بدون اینکه اسمش را بدانم یا شهرتش را،اما کتاب آشنای هردو ماست.
در ابتدا از او درباره مقوله کتاب خوانی واستقبال مردم این شهر سوال میکنم، او با کمی چاشنی طنز میگوید: بسیار عالی ومردم در حال استقبال از فرهنگ وکتاب هستند. دانستن،کنجکاو بودن و خواستن جزء عواملی است که او برمیشمارد و در این استقبال دخیل می داند و می گوید: نسل جوان امروزبه کتاب خوانی بسیار اهمیت میدهد ودلیل آن را روشن بودن وظایف آدمها نسبت به روز قبل میداند و همین عامل باعث بالارفتن آگاهی میشود.
دلیل پایین آمدن تیراژ کتاب را او اینگونه پاسخ میگوید: هزینه سنگین ،وقتی یک ناشر بخواهد یک کتاب را چاپ کند در تیراژ پنج هزار، باید هزینه بیشتری کند بالطبع کاغذ گران است پس سعی میکند به اندازه مبلغ خود هزینه کند ودر نتیجه پنج هزارتبدیل به هزار تیراژ میشود که مطمئن باشددر یک سال یا دوسال همان مقدارنیز فروش برود.
مدیریت کتاب فروشی در ادامه میگوید: زمانی که حمایت از ناشر صورت بگیرد تیراژ بالا میرود و اگر برای کاغذ وام پرداخت شود دست ناشر باز تر است وپنج هزار تبدیل به پنجاه هزار نسخه از یک کتاب میشود ودر اختیار همگان قرار میگیرد.
وی بیشترین مراجعین خود را دانشجویان معرفی میکند وهمینطور بیشترین کتب خریداری شده توسط انها را در حوزه های علوم انسانی،ادبیات وتاریخ برمیشمارد، در ادامه او با صراحت ادامه میدهد:
تلاش کرده ایم تا کتابفروشیهای استان یکی از نماد های فرهنگی این شهرباشد و ایستاده ایم که خدمت کنیم و من سعی کرده ام درطول این سال ها اینکار را ادامه بدهم حتی صیح جمعه ویا روز اول سال زیرا کتاب همیشه جاری بوده هرچند که به خاطر وضعیت اقتصادی در این ارتباط فاصله افتاده ولی این به اندیشه مردم بستگی دارد ،همین که می یایند کتابها را دستمالی میکنند کافیست خود تاثیر میگذارد.
او با صراحت بیان میگوید: ما دلمان میخواهد فقط کتاب بخرند البته کتاب جرات عرضه می خواهد،خریدن آن کار سختی نیست، عرضه کردن آن مشکل است. بعضی وقتها احساس میکینیم که در شهر بی سرها،کلاه میفروشیم چقدر دشوار است ولی میفروشیم و سعی خود را میکنیم.
باید تبلیغ کرد، گزارش داد،به مراجعه کننده نشان بدهیم، ما از رسانه ها انتظار داریم کتاب معرفی کنند خیلی بهتر از تبلیغ ماکارانی، شامپو و این چیزهاست که نتیجه بیشتری میدهد، زمانی که کتاب دهان به دهان میچرخد ودیگری آن را به دوست خود پیشنهاد میکند حتما تاثیر خود را خواهد گذاشت.
او رضایت دارد ، وقتی که میگوید: حدود سی وهشت سال است که اینجا کتابفروش دارم و وقتی یک جمع وضرب میزنم پیش وجدان خودم را ضی هستم که یک خدمتی کرده ام به هم نوع وبه شهرم و تا امروز راضی هستم . وی صحبت های خود را اینگونه به پایان میرساند: کتابفروشیهای اصفهان میتوانند نقطه فرهنگ باشد در صورتی که حمایت صورت بگیرد وپیش مقدمه اش آگاهی است که تا نباشد کسی قدم در این مسیر نمیگذارد .
یکی از راه های کسب تجربه خواندن کتاب است . بدون شک برای برخی از تجربه ها انسان باید زمان زیاد و همینطور هزینه های گزافی را باعمر و سرمایه خود پرداخت کند .حال آنکه کتاب به سادگی این تجربه را در اختیار انسان می گذارد و او را نسبت به مسئله پیش آمده آگاه می کند و به او می آموزد که چگونه می تواند در برابر آن مشکل از خود واکنش بروز دهد.
نباید به سادگی از کنار مقوله کتاب و کتاب خوانی گذر کرد . زیرا شاید امروز مسائل ومشکلات فراوانی در بحث تهیه و مطالعه کتاب وجود داشته باشد اما شاید بتوان با جایگزینی آن با تفریحات و زمانهای مرده، کتاب را به همنشینی همیشگی تبدیل کرد این امر زمانی محقق می شود که دغدغه دانستن در نهان آدمی به جنب و جوش بیافتد و این زمانی میسر می شود که به سادگی از کنار موضوعات مختلف عبور نکنیم و پرسش گر باشیم.
در سفر آخر خاطرات سفرهای قبل را مرور می کنیم تا فراموش نکنیم کتاب در این شهر و در لابه لای مردم آن گم شده است. برای پیداکردن این گمشده احتیاجی به آگهی در روزنامه ها نیست فقط کافی است سراغی از کتابخانه های شهر بگیریم؛ گمشده ما همین حوالی ست.
/جمال نوروزباقری/