شاخص کل بورس تهران معاملات این هفته را با ورود به ابرکانال ۴۰۰ آغاز کرد و در ادامه در کش و قوس بقا در این ابرکانال برآمد. پس از ورود به ابرکانال از شتاب رشد شاخص کاسته شد و این نماگر به مسیر نزولی چرخید. با این حال افت دو روزه شاخص سهام در پایان هفته جبران شد و شاخص کل بورس تهران حتی رکورد جدیدی را به ثبت رساند. دیروز نیز شاخص سهام رشد بیش از ۵۲۰۰ واحدی را تجربه کرد و به کانال ۴۱۱ هزار واحد وارد شد.
چرخش سریع معاملات منفی سهشنبه با افزایش تقاضای محسوس در چهارشنبه جالب توجه بود. نمادهای بزرگ از گروههای مختلف بیشترین اثر مثبت را بر شاخص داشتند و «فملی» پس از انجام افزایش سرمایه با اثر ۷۸۸ واحدی بر شاخص کل در صدر نمادها با بیشترین اثر مثبت بر شاخص قرار گرفت. شاخص کل هموزن رشد بیشتری نسبت به شاخص کل و کوچکترهای فرابورس و سهام زیرمجموعه بازار پایه همچنان محفل بهتری برای جذب نقدینگی داغ با سودای سودهای چند درصدی بود.
تب و تاب نقدینگی به حدی بالا است که هر آنچه را که میتوان نام تحلیل بر آن گذاشت بیاعتبار میکند. هر تحلیلگری از هر گروهی که باشد اگر دل به شور و هیجان نقدینگی نبسته باشد از سود شیرین سهام در برابر دیگر بازارها جا مانده است. اما اتفاقا همین است که ریسک سرمایهگذاری در سهام را افزایش داده است. موجی از نقدینگی که حجم آن نیز مشخص نیست به سمت بازاری هجوم آورده که در تصورش بیشترین سود را برای وی به ارمغان میآورد و هر چه جلوتر میرویم نیز رشد قیمتی سهام این عطش بالای سرمایهگذار را پاسخ میدهد و همین موضوع تاییدی برای هجوم بیشتر نقدینگی است. بر این اساس است که تنها میتوان با داشتن اطلاعاتی از نیرومحرکه بازار از آینده قیمتی سهام صحبت کرد اما واقعا هیچ آمار دقیقی در دست نیست، تنها اینکه عرضهها توان شکست تقاضا را تاکنون نداشته است و طی روزهای اخیر نیز ارزش معاملات بیش از ۳ هزار میلیارد تومانی به روتین بورس تهران تبدیل شده است. اگر مسیر رشد ارزش معاملات را از ابتدای ۹۷ در نظر بگیریم تغییر اندازه بازار مشخص است و بر این اساس است که الگوهای ذهنی سنتی از سهام فعلا در بورس تهران جوابگو نیست. اما اینکه این حالت پایدار باشد محل تردید است و شاید باید منتظر حرکت دوباره سهام به سمت ارزش واقعی آن باشیم.
حال این روزهای بورس تهران دقیقا به کام کسانی است که زودباورتر از بقیه بودند. اگر به آنها گفته شد که فلان شرکت ۴۰ هزار میلیارد تومان دارایی دارد با ۱۰ هزار میلیارد ارزش بازار در نتیجه آن را بهانهای برای خرید سهام دانستند. حال آنکه هیچکس به میزان بدهیهای شرکت که در سمت چپ ترازنامه ثبت شده بود توجه نداشت یا اصلا نگاه نکرد. اگر گفتند که نسبت قیمت به درآمد ۲۰ برای یک شرکت در اقتصاد ایران اهمیت ندارد ترجیح دادند که برتری معیار ارزش جایگزینی را معتبر بدانند حال آنکه نرخ پایین بازدهی داراییها هیچ اهمیتی برای آنها نداشت. یا اگر شرکتی سودی ۱۰۰ تومانی را از فروش سرمایهگذاری محقق میکند سریع در نسبت قیمت به درآمد ذهنی (از ۵ تا بینهایت) ضرب کردند و باور کردند که این سود میتواند رشد فلان سهم را توجیه کند اما از خود نپرسیدند که اصلا این سود در دورههای بعدی قابل تکرار است. اگر میگویند فلان شرکت زمینی به ارزش هزار میلیارد تومان دارد اصلا مهم نبود که این دارایی چه اثری بر صورت سود و زیان و جریان وجوه نقد شرکت دارد و تنها اینکه شرکت مالکیت یک دارایی را داشت برای خرید سهام کافی بود. تقریبا هر آنچه را در بازار سهام در شرایط کنونی بهعنوان معیاری برای ارزندگی مطرح میکنند میتوان از نظر منطقی رد کرد ولی اینها هیچکدام دلیلی بر این نیست که سهام رشد نکند. فعلا معاملهگران مبنای ارزش را ذهن خود قرار دادهاند و ذهنشان نیز از فضای حاکم بر عمومیت بازار سهام و همچنین اقتصاد کشور به خوبی اثر میپذیرد. در دوره جدید نیز قیمت سهام حتی معیارهای غیرمنطقی را پشت سر گذاشته است و به محدودهای وارد شده است که سیل خروشانی از نقدینگی عرضههای محدود سهام را در هم شکسته و فضا برای رشد بیشتر قیمت فراهم آمده است.
گزارشنویسی درباره بورس یک بخش تکراری را طی سالهای گذشته داشته است. سرعت عمل ناظر بازار سهام به مراتب از تغییر و تحول کمتر است. ناظر خود را با حجم بالایی از نقدینگی هماهنگ نکرده است و به نظر میرسد درحال نظاره سهام است. شاید برای وی نیز مانند ما جالب است که سرنوشت این حجم سنگین از نقدینگی که به سمت سهام هجوم آورده است چه میشود. تقریبا دیگر بورس در میان صحبتهای سران دولتی و حکومتی جای خود را پیدا کرده اما این صحبتها در عمل اثر نداشته است. موارد تکراری است اما بار دیگر بر لزوم افزایش تعداد عرضههای اولیه و لزوم حکمهای دولتی و حکومتی برای عرضه سهام از سوی نهادهای دولتی و عمومی تاکید میشود. همچنان باید به نقش «صف» در شکلگیری موجهای هیجانی در سهام اشاره کرد و نسبت به آسیبی که این هیجان میتواند بر آینده سهام و حتی اقتصاد کشور وارد آورد، هشدار داد. همچنان هیچکس از زمان چرخش ناگهانی فرصت درخشانی که در بازار سهام به وجود آمده به یک ریسک و تهدید آگاه نیست. همچنان هیچکس تشخیص نمیدهد که چگونه سودهای بادآورده و غیرمنطقی میتواند ساختار اقتصادی کشور را بینظم کند و هیچ تولیدکنندهای میلی به تولید نداشته باشد چون به خیال خودش زمانی که میتواند ماهی ۵۰ درصد از سهام سود کسب کند چه دلیلی دارد خود را با مشکلات تولید درگیر سازد.
تقریبا هر آنچه را که در اینجا گفتیم تکرار مکررات بود و چیز جدیدی نیست اما شاید سررشته تمام این تغییرات در دست نهاد ناظر باشد. نهاد ناظر است که باید فروش استقراضی را فعال سازد تا شاید به بقای این حجم سنگین از نقدینگی در بازار، امیدوار بود و از حبابی شدن سهام را نیز جلوگیری کرد. بعضا این حس به ما دست میدهد که ناظر بازار، رشد شاخص سهام را بهعنوان برگ زرینی از کارنامه خود حتی به قیمت حبابی شدن سهام ترجیح میدهد. امیدواریم که هر چه سریعتر از مسیر آهسته تصمیمگیری خارج شویم قبل از آنکه خیلی دیر شود. در غیر این صورت وضعیت خوبی را نمیتوان متصور بود و یا باید بیثباتی اقتصادی بهواسطه جولان نقدینگی و تورم و رشد ارز را در اقتصاد کشور انتظار داشت تا قیمت سهام را توجیه کند یا اینکه خوشبین بود به اینکه برای مدت زمان طولانی معیارهای ارزشگذاری ذهنی که با منطق همخوانی ندارد بر بازار حاکم باشد تا شاید ناظر مسیر کند سیاستگذاری خود را بپیماید و رونق بورس خط پایانی نداشته باشد.