پایان جنگ سرد عمیقا ژئوپلیتیک خاورمیانه را تغییر داد. اما مشخصه ژئوپلیتیک خاورمیانه این است که بهرغم شکلگیری روند «ائتلافها» و حاکم بودن فضای «جنگ سرد»، منطقه بسیار وابسته به یکدیگر است و الگوهای روابط دوستی و دشمنی همیشه و در هر زمان در حال تغییر است. لیور استرنفلد عضو برنامه خاورمیانه موسسه تحقیقات سیاست خارجی و دانشیار تاریخ و مطالعات یهودیت در دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا ۵ مارس در موسسه تحقیقات سیاست خارجی مستقر در فیلادلفیا نوشت: دکترین چینی «خاورمیانه چندقطبی»، با تبدیل شدن اسرائیل، ایران، ترکیه و عربستان سعودی به قدرتهای میانی که منافع محلی و جهانی را نمایندگی میکنند، به یک واقعیت ملموس تبدیل شده است.
در طول سالهای جنگ علیه داعش، روسیه و ایالات متحده قدرت منطقهای خود را نشان دادند، همانطور که چین در مذاکرات هستهای این کار را انجام داد. در سال ۲۰۱۹، لیو چانگ، تحلیلگر مؤسسه مطالعات بینالملل چین، خاطرنشان کرد که رقابت ایالات متحده و روسیه به دوره دیگری از جنگ سرد منجر میشود. ایران و عربستان قدرت خود را تماما به رخ کشیدند. این وضعیت درها را به روی چین باز کرد، زیرا ایران و عربستان برای گفتوگو ابراز تمایل کردند.
این فرصتی تاریخی برای چین برای اعمال نفوذ منطقهای بیشتر بود، چرا که چین در سالهای اخیر تعداد و شدت گفتوگوهای منطقهای چندجانبه به رهبری خود را افزایش داده است.در سال ۲۰۲۰ ترامپ، توافق ابراهیم را در دستور کار قرار داد که آغازگر یک سری توافقنامههای عادیسازی بین اسرائیل و امارات متحده عربی، بحرین، مراکش و سودان بود. این توافق اولین انحراف بزرگ از ابتکار صلح اتحادیه عرب در سال ۲۰۰۲ بود. این معامله تا حد زیادی به عنوان شکل گیری اردوگاه ضد ایران تلقی میشد، اما مزایای تعلق به ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده را نیز نشان داد.
امارات متحده عربی یک معامله بزرگ تسلیحاتی را نهایی کرد که سرفصل آن خرید هواپیمای جنگنده F-۳۵ بود. مراکش به هدف بهرسمیت شناختن حاکمیت بسیار بحثبرانگیز خود بر صحرای غربی از سوی ایالات متحده دست پیدا کرد و سودان از فهرست کشورهای حامی تروریسم حذف شد. عربستان سعودی آشکارا از این توافقات حمایت کرد. علاوه بر این، برای اولین بار حریم هوایی خود را به عنوان نشانهای از پیشرفت در مذاکرات عادیسازی برای خطوط هوایی اسرائیل باز کرد و به این ترتیب، یک دهه پس از اینکه رئیس پلیس دبی قول داد رئیس موساد را تحت تعقیب قرار دهد و گردشگران اسرائیلی را اخراج کند، امارات متحده عربی به متحد نزدیک منطقهای اسرائیل تبدیل شد.
نتانیاهو در سخنرانی خود در کنست، این توافق را راهی برای دشمنی با ایران معرفی کرد که مخالفت خود را با این اقدام دیپلماتیک اعلام کرده است. در نوامبر ۲۰۲۰، ترامپ در رقابت با جو بایدن که در ژانویه ۲۰۲۱ به قدرت رسید، شکست خورد. در اواخر همان سال، حسن روحانی دومین دوره ریاست جمهوری خود را به پایان رساند: بزرگترین دستاورد دیپلماتیک برنامه جامع اقدام مشترک ناپدید شد، تحریمها ایران را در بر گرفت و کووید- ۱۹هنوز در حال افزایش بود. در فشردهترین انتخابات از سال ۱۹۷۹، ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد و پیام روشن آن این بود که تلاشهای مصالحهجویانه ایران به پایان رسیده است.
بهرغم دور شدن ایران و متحدان آمریکا از یکدیگر در دوران ریاست جمهوری ترامپ و خروج از برنامه جامع اقدام مشترک، مشاهدات در چین عمیقا متفاوت بود. تنگ ژیانگون، تحلیلگر موسسه مطالعات بینالمللی چین، در سپتامبر ۲۰۱۹ تخمین زد که «عربستان سعودی کاملا به کمپین ضد ایران ترامپ متعهد نیست.» این مشاهدات برای درک چین از ژئوپلیتیک خاورمیانه بسیار مهم بود. در حالی که مذاکرات منتهی به توافق ابراهیم در حال انجام بود، چین خود را به عنوان میانجی بین ایران و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس، بهویژه عربستان سعودی قرار داد. این مداخله منجر به از سرگیری روابط دیپلماتیک ایران با امارات متحده عربی، بحرین و عربستان سعودی شد.
در اوت ۲۰۲۰، لیو چانگ نوشت: یکی از انگیزههای بزرگ برخی کشورها برای نزدیک شدن به اسرائیل به صورت رسمی یا غیر رسمی، مبارزه با نفوذ روزافزون منطقهای ایران است. عموما اعتقاد بر این است که عادیسازی امارات متحده عربی و اسرائیل از جنوب و شمال فشار راهبردی بر ایران وارد میکند. واکنش ایران میتواند نقطه بزرگ بعدی در مبارزه ژئوپلیتیک خاورمیانه باشد. علاوه بر این، در پشت امارات متحده عربی و اسرائیل، ایالات متحده قرار دارد. در همین حال، رقابت آمریکا و ایران به طور فزایندهای متغیر تعیینکننده در وضعیت/توسعه (سیاسی) در خاورمیانه است: پس از عادیسازی اعراب و اسرائیل، بدون شک کشمکش ژئوپلیتیک بین ایالات متحده و سیستم ائتلافی آن و ایران و شبکه نیابتی آن تشدید خواهد شد.
این تحلیل بر دلایل عملگرایانه ایران و کشورهای خلیجفارس برای حل مناقشات قدیمی تاکید میکند و همین منطق را برای طرفهای اسرائیلی-عربی در توافقنامه ابراهیم مورد نظر قرار میدهد. نکته کلیدی این گزارش ارتباط زیادی با عملگرایی، ایدههای رفاه و بقای رژیمها دارد. لیو چانگ وضعیت سیال بودن تعاریف دوست/دشمن را در خاورمیانه (در مقابل سفت و سخت) شناسایی میکند: اما مشخصترین ویژگی ژئوپلیتیک خاورمیانه این است که بهرغم شکلگیری روند «ائتلافها» و حاکم بودن فضای «جنگ سرد»، منطقه بسیار وابسته به یکدیگر است و الگوهای روابط دوستی و دشمنی همیشه و در هر زمان در حال تغییر است. [به عنوان مثال] در رابطه با ایران و امارات، نه تنها به دلیل دیپلماسی کووید، این رابطه نزدیکتر شد، بلکه به نظر میرسد دو کشور اخیرا به توافق ضمنی در مورد مشکل یمن دست یافتهاند: اینکه ایران در ازای این توافق، شورای انتقالی جنوب نزدیک به امارات را نادیده میگیرد. به دلیل اعتراف ضمنی دولت امارات به کنترل ایران بر حوثیها در شمال - دو طرف [با این توافقات ضمنی] تلاش میکنند تا خلأ ایجاد شده توسط عقبنشینی عربستان را برآورده کنند.
با نگاهی عمیقتر، متوجه خواهیم شد که عادیسازی اعراب و اسرائیل ممکن است نهتنها به این دلیل باشد که وضعیت تصمیمات را هدایت میکند، بلکه بخشی از توسعه اجتنابناپذیر کشورهای عربی است. از بهار عربی به این سو، تاثیر استفاده از مساله فلسطین برای متحد کردن جهان عرب به طور فزایندهای ضعیف بوده است. در عوض، هر کشوری به دنبال ثبات و توسعه است و دغدغه اصلی آن ثبات داخلی، معیشت و حاکمیت است.تمرکز بر داخل و عملگرایی در خارج باعث میشود که ناسیونالیسم و بومیگرایی بر پان عربیسم غلبه کند. وضعیتی که وفاداری شهروندان به حاکمیت ملی را بر هویت عربی غالب میکند، بنابراین، عادیسازی اعراب و اسرائیل، ظهور ناسیونالیسم و از دست رفتن هویت عربی را نشان میدهد، اگرچه این یک فرآیند بسیار طولانی خواهد بود.
لیو چانگ در دسامبر ۲۰۲۰ نوشت: اکنون درگیری کانونی منطقه، از درگیری سنتی اعراب و اسرائیل به اسرائیل به رهبری ایالات متحده و کشورهای حاشیه خلیج فارس در مقابل ایران و ترکیه تبدیل شده است. جنگهای نیابتی همچنان بر صلح منطقه تاثیر میگذارد، در حالی که مساله فلسطین در حال کمرنگ شدن است، اما فراموش نخواهد شد، بهویژه ماهیت اخلاقی آن، که هنوز هم میتواند بر افکار عمومی در کشورهای عربی تاثیر بگذارد. عادیسازی اعراب و اسرائیل این است که «نخبگان پرشور، اما مردم گوشهگیر هستند.»
چین بیش از دو دهه برای ایجاد موازنه بین چند قدرت خاورمیانهای تلاش کرده است. این وضعیت، سیاست قدرتهای متوسط مانند ایران و عربستان را قدرتمند کرد. توافقنامه ابراهیم نشان میدهد که به هر حال، تعلق به اردوگاه آمریکایی هنوز مزایایی دارد (ضمانتهای امنیتی، دستاوردهای دیپلماتیک و قراردادهای تسلیحاتی). با این حال، میتوان ادعا کرد که توافقات به دلیل موقعیت نسبتا قویتر قدرتهای میانی واگذار شد. این نوع بستههای تشویقی شاید به محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی کمک کرد تا در سپتامبر ۲۰۲۳، اعلام کند که توافق قریبالوقوع است و اشاره کرد که طرح هستهای عربستان بهای آن خواهد بود.
با انجام این کار، عربستان سعودی همان چارچوبی را که سال ۲۰۰۲ با طرح صلح اتحادیه عرب ایجاد نمود، مدفون کرد و آخرین بازیگری بود که از این روند حمایت کرد. صالح العاروری، معاون رئیس دفتر سیاسی حماس در مصاحبه با شبکه لبنانی المیادین گفت که امیدوار است منافع فلسطین محقق شود و روند عادیسازی بین اسرائیل و عربستان تغییر کند. وی همچنین گفت که عادیسازی روابط با عربستان به دلیل مسوولیت عربستان در قبال اماکن مقدس اسلامی مانند هیچ کشور دیگری نیست.
اما ۷ اکتبر فرا رسید. در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، صرفا این ایده که موضوع فلسطین میتواند در پشت آتش قرار گیرد، کنار گذاشته شد. برای سالها، نتانیاهو و دیگر مقامات اسرائیلی استدلال میکردند که صلح با فلسطینیها پس از عادیسازی روابط اسرائیل با بقیه جهان عرب حاصل میشود، زیرا در این صورت آنها به قیمت بسیار کمتری رضایت میدهند.
ناآرامیهای سال ۱۴۰۱ در ایران به مدت چند ماه ادامه یافت و مقامات تصمیمگیر به این نتیجه رسیدند که باید راههایی برای دفاع از منافع و تضمین بقا بیابند. این راه، به حداقل رساندن درگیری با بازیگران خارجی بود. رئیسی اعلام کرد که مایل است مذاکرات هستهای را از سر بگیرد. چند کانال با غرب باز کرد. ایران زندانیان آمریکایی دارای تابعیت مضاعف را در ازای آزادسازی داراییهای ایران و کار بر روی چارچوبی جدید برای مذاکرات هستهای روی میز قرار داد: ایران تحت چتر چین، قراردادهای دیپلماتیک خود را با عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین تمدید کرد و بیست و یک توافقنامه جدید با چین امضا کرد.
علاوه بر این، ایران در تابستان ۲۰۲۳ به عنوان بخشی از اولین توسعه بلوک بریکس پس از سالهای تاسیس از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۰ برای پیوستن به این مجموعه دعوت شد. نهتنها ایران، بلکه امارات متحده عربی نیز رسما این دعوت را پذیرفتند، که اگرچه نشاندهنده دوری از نظم تحت رهبری ایالات متحده نیست، اما مطمئنا نشانهای از دنبال کردن استراتژی چندجانبهگرایی کشورهاست.
بهرغم تصور عمومی از ایران به عنوان حامی پشت صحنه حملات ۷ اکتبر، برنامهریزی یا موافقت با این حمله به نفع ایران نبود. در حالی که ایران حماس و سازمانهای دیگر، مانند جهاد اسلامی فلسطین و حزبالله لبنان را تحت حمایت مالی قرار میدهد، این حمله بسیار مخربتر از این بود. برخی منابع استدلال کردند که ایران برای به تعویق انداختن حمله تا پس از تکمیل قرارداد مبادله زندانیان با ایالات متحده و آزادسازی ۶ میلیارد دلار از داراییهای ایران، فشار میآورد، در حالی که برخی دیگر استدلال کردند که این مسیر ایران برای از بین بردن توافقنامه ابراهیم بود. به نظر میرسد ایران شاید به اندازه دیگران از زمان و مقیاس حمله غافلگیر شده بود. بر اساس برخی گزارشهای ادعایی، ایران در اوایل نوامبر به رهبر حماس گفت: شما هیچ هشداری در مورد حمله ۷ اکتبر خود به اسرائیل به ما ندادید و ما از طرف شما وارد جنگ نخواهیم شد. در همین گزارش اشاره شده که حزبالله نیز از این حملات اطلاعی نداشته است. حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه ایران در ۲۶ اکتبر در سازمان ملل سخنرانی کرد و گفت که ایران علاقهمند است از تشدید بیشتر اوضاع جلوگیری کند.
امیرعبداللهیان در این سخنرانی گفت: در ادامه تلاشهای اخیر، آمادگی داریم نقش جدیتری در این مورد ایفا کنیم. در همین راستا، جنبش آزادیبخش حماس آمادگی خود را برای آزادسازی گروگانهای غیرنظامی اعلام کرد و ایران، ترکیه و قطر آمادهاند تا نقش خود را در این موضوع مهم انسانی بر عهده بگیرند. بدیهی است که آزادی ۶۰۰۰ اسیر فلسطینی از دست رژیم اشغالگر نیز بر عهده آمریکاست. یکی از دولتهایی که این بیانیه را جدی گرفت، دولت تایلند بود که از ارتباطات ایران برای آزادی شهروندان تایلندی در میان گروگانها استفاده کرد. در ۱۲ دسامبر ۲۰۲۳، امیرعبداللهیان در مقر سازمان ملل در ژنو سخنرانی کرد و گفت که اسرائیل و ایالات متحده هرگز قادر به نابودی حماس نخواهند بود و اسرائیل تنها با رویکرد سیاسی میتواند آزادی گروگانهای غزه را تضمین کند. میتوان این موضع را عملگرایانه در نظر گرفت.
پایان جنگ سرد عمیقا ژئوپلیتیک خاورمیانه را تغییر داد. اتحاد جماهیر شوروی از بین رفت و آمریکا به قدرت هژمونیک تبدیل شد. با این حال، برخی چیزها ثابت ماند. آمریکا و دیگر کشورهای منطقه همچنان بیرحمانه منافع خود را به قیمت رقبا پیش میبردند. روسیه و چین نقشهای متفاوتی در پویایی در حال تغییر منطقه ایفا کردند. مسلما موفقترین اقدام، تبدیل منطقه به صحنه چندقطبی بود. این قدرت بیشتری به رهبران محلی و دولتها در مذاکره در مورد شرایطشان داد، حتی اگر در نهایت در همان حوزه نفوذ باقی بمانند. چین با کشورهای متحد ایالات متحده (مثلا مصر و اسرائیل) همکاری کرد و با دیگر کشورهایی که در ائتلاف با آمریکا نبودند (بهطور برجسته ایران) شراکت بلندمدت ایجاد کرد. این به همه بازیگران اجازه داد تا مقیاس کاملی از منافع متعلق به یک بلوک یا بلوک دیگر را ببینند.
ایالات متحده به طور سنتی به منطقه از دریچه جنگ سرد نگاه میکرد. چشمانداز چین برای هدایت به رویکرد لایهایتر به این کشور اجازه داد تا بین ایران و همسایگانش آشتی ایجاد کند (حتی اگر فقط به دلایل ابزاری). با این تصویر، خواندن آنچه یائو جین شیانگ (دانشگاه تسینگهوا) در اواخر سال ۲۰۱۹ نوشت، ضروری است: چین ناظر مسائل امنیتی خاورمیانه نیست، بلکه یک شریک قابل اعتماد است. مساله اسرائیل و فلسطین علت اصلی (عدم) صلح در خاورمیانه است. حل مساله فلسطین راه مهمی برای تحقق عدالت در خاورمیانه است. از زمان تاسیس جمهوری خلق چین، این کشور قاطعانه از تقاضای منطقی فلسطین و حاکمیت ملی حمایت کرده است.
محوریت درگیری اسرائیل و فلسطین را نمیتوان نادیده گرفت. حملات ۷ اکتبر اهمیت این موضوع را تقویت کرده است. رمز موفقیت آمریکا در حفظ نقش هژمونیک خود در منطقه حل مساله فلسطین است. آمریکا باید از اهرمی که بر اسرائیل دارد به نفع اسرائیل و فلسطین استفاده کند. مساله اسرائیل و فلسطین برای ثبات خاورمیانه نقش اساسی دارد. حل و فصل مناقشه بین اسرائیل و فلسطین میتواند حمایت و مشارکت آمریکا با بسیاری از کشورهای عربی را جلب کند و بر قدرت مانور ایران تاثیر عمیقی بگذارد. مسائل مدنی و حقوق بشر را نباید نادیده گرفت یا کنار گذاشت. اما به نظر میرسد اجرای کمپینهای حقوق بشر و مدنی در حالی که برای حل دائمی درگیری اسرائیل و فلسطین و از بین بردن موازنه قوای ایران و اسرائیل تلاش میکند، ممکن است آسانتر از تمرکز بر یکی از موارد دیگر باشد.