بههرحال آلمانیها و اروپاییها هم حق خود میدانستند که منابع و مسیرهای انرژی خود را متنوع کنند. فرایند فروپاشی این فرصت را برای اتحاد شوروی به وجود نیاورد که از این حربه استفاده سیاسی کند و در دهه 1990 میزان وابستگی اروپا به گاز روسی افزایش یافت؛ اما ولادیمیر پوتین از ابتدای رویکارآمدن، به گاز بهعنوان یک اهرم سیاسی مینگریست و گاه و بیگاه بهصورت تلویحی دیدگاه خود را در این زمینه آشکار میکرد. او حتی نزدیکترین دوست خود و رئیس ستاد انتخاباتیاش «دیمیتری مدودوف» را به ریاست شرکت گازپروم برگزید و شرکت گازپروم را که محور صادرات گاز روسیه به اروپا بود، اهرم استراتژیک سیاست خارجی روسیه دانست.
«گرهارد شرودر»، نخستوزیر وقت آلمان، برای توسعه واردات گاز از روسیه، اعضای اتحایه اروپا را متقاعد کرده بود که «ولادیمیر پوتین» اروپایی شده و اقتصاد روسیه از انحصار دولت خارج شده و شرایط بهگونهای است که میتوان با او وارد یک اتحاد گازی شد و بهاینترتیب بود که شرکت گازپروم به آرامی و بهطور فزاینده اتحادیه اروپا را به خود وابسته کرد؛ اما این غول بزرگ در راستیآزمایی مردود شد و در دو مرحله با قطع گاز اوکراین که در آن زمان تنها مسیر انتقال گاز روسیه به اروپا بود، اروپاییها را به وحشت انداخت؛ در اول ژانویه 2009 هدیه سال نوی روسیه به اروپا قطع جریان گاز بود. البته روسیه این بهانه را مطرح میکرد که اوکراین گاز مورد نیازش را در مسیر برداشت میکند و نه امکان محاسبه دقیق گاز برداشتی را فراهم میکند و نه پول آن را میدهد اما قطع گاز دقیقا در اوج سرمای زمستان و در شب سال نو پیامهای دیگری هم داشت که تلویحا بیان میشد. اروپاییها با همان هشدار به فکر متنوعکردن مبادی و مسیرهای تأمین گاز افتادند. ترمینالهای دریافت LNG (دریافت گاز بهصورت مایعشده) توسعه پیدا کرد. خط لوله «نورداستریم 1» که گاز را از بستر دریای بالتیک مستقیم به آلمان میرساند، احداث شد و طرح احداث خط لولهای به «نوباکو» تعریف شد که گاز ایران را به اروپا ببرد. آمریکاییها کماکان با نورداستریم هم مخالف بودند و به طرح نوباکو هم روی خوشی نشان نمیدادند و روسها که همواره بر حفظ انحصار خود در صدور گاز به اروپا بهعنوان یک اهرم قدرت اصرار داشتهاند، با همه طرحهای دیگر بهجز نورداستریم مخالف بودند. اروپاییها بهزودی طرح نوباکو را کنار گذاشتند و بعدتر کلا از ایران قطع امید کردند. موانع زیادی بر سر راه این طرح بود، تحریمهای آمریکا مانع سرمایهگذاری کافی برای توسعه ذخایر گازی ایران بود، روسها مخالف بودند، بعضی مدیران تأثیرگذار در بخش انرژی ایران بدون ابتنا به یک برنامه روشن و بلندمدَت انرژی، بیش از 75 درصد سبد انرژی ایران را به گاز وابسته کردند تا عملا گازی برای صادرات باقی نماند و برای صادرات به فرض امکان وقوع هم مسیر شرق را به مسیر غرب ترجیح دادند. همینها اجازه ندادند که طرحهای بهرهوری انرژی و پتانسیل عظیم آزادشدن گاز و سایر حاملهای انرژی از طریق ارتقای کارایی انرژی به فعلیت درآید.
اینک اروپا بهدنبال حمله روسیه به اوکراین با مخاطرات جدیتری برای تأمین انرژی مورد نیاز خود مواجه شده است و در گذشته همه راهکارها را مورد مطالعه قرار داده و تجربه کرده است. گزینههای اروپا محدود هستند؛ افزایش مصرف زغال سنگ یا توسعه منابع فسیلی یا گسترش نیروگاههای هستهای با نگرانیهای زیستمحیطی و امنیتی مواجه هستند. وابستگی به واردات گاز بهصورت LNG از آمریکا و جاهای دیگر نیز که اینک سهم آن افزایش قابلتوجهی یافته است، نامحدود نیست و آن هم با خطر عبور از آبراههای بینالمللی مواجه است. به ایران هم دیگر امیدی ندارند؛ ازاینرو بهترین گزینه برای ایشان رویآوری به انرژیهای تجدیدپذیر است که آلمانها در این زمینه از همه موفقتر بودهاند و به نظر میرسد این رویکرد در اروپا گسترش یابد بهویژه که وابستگی به واردات را به حداقل میرساند و برخلاف سایر رویکردها به نفع محیط زیست و در جهت تعهدات زیستمحیطی این کشورها نیز هست.
علاوه بر این چه در اروپا و چه فراتر از اروپا افزایش قیمت جهانی نفت و گاز توسعه تجدیدپذیرها را تسهیل میکند؛ چراکه در قیمتهای بالای نفت، اقتصاد انرژیهای رقیب بسیار موجهتر و قویتر میشود.
شاید در کنار همه زیانهای سنگینی که حمله روسیه پوتین به اوکراین برای جامعه بشری دارد، در بلندمدت این خدمت به تجدیدپذیرها که به نفع محیط زیست هم خواهد بود، یک دستاورد مثبت باشد.