اسفندیار جهانگرد– یکی از پرسشهای مهم اقتصاد مدرن این است که چگونه اقتصاد جهانی همچنان رشد میکند در حالی که بسیاری از پژوهشها نشان میدهد «ایدهها یافتنشان دشوارتر شده است» و نرخ بازدهی تحقیق و توسعه در صنایع مختلف در حال کاهش است. مقالهای تازه از فیلیپ آگیون، آنتونن برگو، تیمو بوپارت و ژانفلیکس برویِت با عنوان «بازتنظیم ساعت نوآوری: رشد درونزا از طریق گردش فناوری» پاسخی بدیع به این معما ارائه میدهد. این مقاله با الهام از سنت نظری آگیون و هاویت (۱۹۹۲و ۱۹۹۶) مدل تازهای از رشد درونزا ارائه میکند که میکوشد سه واقعیت تجربی را همزمان توضیح دهد:
نخست، چرا رشد اقتصادی با وجود افزایش شدید جمعیت و گسترش نیروی انسانی در بخش تحقیق و توسعه (R&D) شتاب نگرفته است. دوم، چرا نوآوری به تغییرات سیاستی و اقتصادی مانند اندازه بازار، مالیات یا یارانههای تحقیق واکنش نشان میدهد و سوم، چرا در سطح خطوط تولید و شرکتهای منفرد، بهرهوری نوآوری روبه کاهش است.
پدیدهای به نام ساعت نوآوری
آگیون و همکاران مفهوم تازهای را وارد ادبیات رشد میکنند: بازتنظیم ساعت نوآوری (Resetting the Innovation Clock). بهزعم آنان، هر فناوری یا محصول در طول زمان مسیر خاصی از بهبود تدریجی را طی میکند. شرکتهای موجود با سرمایهگذاری در توسعه کیفیت محصولات خود را ارتقا میدهند اما هرچه زمان میگذرد این بهبود دشوارتر و پرهزینهتر میشود تا جایی که بنگاه دیگر ایدهای برای نوآوری ندارد و از بازار خارج میشود اما خروج این شرکتها به معنای توقف رشد نیست. در واقع خروج بنگاههای فرسوده، فضا را برای ورود تازهواردان با فناوریهای جدید باز میکند. این شرکتهای تازه، با نوآوریهای بنیادین خود چرخه تازهای از تحقیق و توسعه را آغاز میکنند. به بیان نویسندگان، این فرآیند «بازتنظیم ساعت نوآوری» است؛ سازوکاری که موجب میشود رشد اقتصادی در سطح کلان ادامه یابد، حتی اگر در سطح خرد ایدهها روبه اتمام باشند.
۳ واقعیت تجربی که باید توضیح داده شوند
نویسندگان به درستی اشاره میکنند که از دهه۱۹۵۰ تاکنون، شمار پژوهشگران در اقتصادهای پیشرفته تقریبا ۹برابر شده اما نرخ رشد تولید ناخالص داخلی تقریبا ثابت مانده است (جونز، ۱۹۹۵). از سوی دیگر مطالعاتی چون بلوم، جونز، ونرینن و وب در سال ۲۰۲۰نشان دادهاند که در صنایعی مانند نیمهرساناها یا داروسازی تعداد پژوهشگران لازم برای تکرار همان میزان پیشرفت فناورانه گذشته بهطرز چشمگیری افزایش یافته است. برای مثال طبق قانون مور، تراکم ترانزیستورها باید هر دو سال دوبرابر شود اما تعداد مهندسان لازم برای تحقق این هدف از اوایل دهه۱۹۷۰ تا به امروز ۱۸برابر شده است. باوجود این شواهد از کاهش کارایی نوآوری، رشد اقتصادی جهانی متوقف نشده است. در عین حال شواهد دیگری (برای نمونه، آگیون و ملتز، ۲۰۲۴) نشان میدهند که نوآوری به محرکهای بازار واکنش نشان میدهد؛ شرکتهایی که بازار صادراتی بزرگتری دارند یا از سیاستهای حمایتی بهره میبرند، پتنتهای بیشتری تولید میکنند.
نویسندگان مقاله در مرور ادبیات نشان میدهند که دو جریان نظری اصلی تاکنون در توضیح این پدیده رقابت داشتهاند:
- مدلهای نسل اول رشد درونزا (رومر ۱۹۹۰، آگیون و هاویت ۱۹۹۲) که نوآوری را نتیجه تصمیمات اقتصادی میدانند. در این مدلها سیاستهای اقتصادی و مشوقهای بازار میتوانند رشد بلندمدت را تغییر دهند اما این مدلها معمولا فرض میکردند جمعیت ثابت است وگرنه رشد اقتصادی به طور نامحدود افزایش مییافت.
- مدلهای رشد نیمهدرونزا (جونز ۱۹۹۵) که رشد بلندمدت را مستقل از سیاست و صرفا تابعی از نرخ رشد جمعیت میدانند. در این مدلها هرچند رشد پایدار حفظ میشود اما سیاستهای نوآوری یا تغییر اندازه بازار تاثیری بر آن ندارند.
مدل آگیون و همکاران در واقع میان این دو رویکرد پل میزند. آنها نشان میدهند که میتوان مدلی داشت که همزمان:
– رشد جمعیت را لحاظ کند
– کاهش بهرهوری تحقیق در سطح بنگاه را بپذیرد
– و با این حال به سیاستهای بازار و نوآوری حساس باقی بماند
پاسخ جدید: رشد از دل گردش فناوری است.
در مدل پیشنهادی، شرکتها با گذشت زمان دچار نوعی شوک کهنگی میشوند. این شوک باعث میشود توان آنها برای نوآوری و ارتقای کیفیت بهطور ناگهانی از بین برود اما در همان زمان شرکتهای جدیدی با ایدههای تازه وارد بازار میشوند و جای خالی را پر میکنند. به این ترتیب، تعداد کل شرکتها متناسب با جمعیت رشد میکند و هر افزایش در عرضه نیروی کار پژوهشی، از طریق ورود بنگاههای جدید جذب میشود. این گردش مداوم میان شرکتهای خروجی و ورودی موجب میشود رشد اقتصادی در سطح کلان ادامه یابد، حتی اگر در سطح خرد هر شرکت سرانجام به نقطهای برسد که دیگر ایدهای برای نوآوری ندارد. در این چارچوب، اقتصاد به یک تعادل مانا میرسد که در آن نرخ رشد مصرف سرانه ثابت است اما برخلاف مدل جونز، این نرخ میتواند با تغییر اندازه بازار، نرخ مالیات یا سیاستهای تحقیق و توسعه تغییر کند.
جایگاه مقاله در ادبیات جدید رشد
مدل آگیون و همکاران را میتوان ادامهای از «نسل دوم» نظریههای رشد درونزا دانست (دینوپولوس و تامپسون ۱۹۹۸، یانگ ۱۹۹۸و هاویت ۱۹۹۹). در آن مدلها نیز تعداد بنگاهها متناسب با جمعیت افزایش مییافت و رشد پایدار حفظ میشد اما فرض آنها مبنی بر ثابت ماندن بهرهوری تحقیق در سطح بنگاه با واقعیتهای اخیر ناسازگار بود. آگیون و همکاران این فرض را کنار میگذارند و نشان میدهند که حتی با کاهش کارایی نوآوری در سطح خرد، ورود مداوم فناوریها و صنایع جدید میتواند موتور رشد را روشن نگه دارد. این فرآیند نوعی «گردش فناورانه» است که از دل پویایی ورود و خروج بنگاهها بر میخیزد.
اهمیت سیاستی مدل
یکی از نکات مهم مقاله آن است که حتی در شرایطی که رشد کلان ظاهرا پایدار و بیشتاب است، سیاستهای اقتصادی همچنان اهمیت دارند زیرا در هر لحظه بخشی از بنگاهها هنوز دچار کهنگی نشدهاند و تصمیمات آنها درباره تحقیق و توسعه مستقیما از اندازه بازار، مالیات یا یارانههای R&D تاثیر میپذیرد. این یافته اهمیت سیاستهای تشویقی برای نوآوری، حمایت از کارآفرینی فناورانه، و گسترش بازارهای رقابتی را دوچندان میکند. در واقع حتی اگر بهرهوری پژوهش در سطح بنگاه کاهش یابد با ایجاد بستر مناسب برای ورود فناوریهای جدید میتوان موتور رشد را روشن نگه داشت.
در این مقاله برنده نوبل اقتصاد۲۰۲۵ و همکاران، مدلی از رشد اقتصادی ارائه میکنند که در آن هرچند یافتن ایدههای جدید در هر خط تولید خاص بهتدریج دشوارتر میشود و رشد اقتصادی بلندمدت باوجود فرض رشد جمعیت همچنان ثابت باقی میماند اما نوآوری و رشد بلندمدت به تغییرات در مشوقهای بازار بهویژه تغییر در اندازه بازار پاسخگو هستند. به بیان دیگر با شروع از همان مفروضات مدل رشد نیمهدرونزا به مدلی کامل از رشد درونزا دست مییابند. آنچه رشد اقتصادی بلندمدت درونزا را ممکن میسازد این است که هر زمان بنگاههای موجود در بهبود کیفیت محصولات خود به بنبست میرسند ورودکنندگان جدید با معرفی فناوریهای نو (بازتنظیم ساعت نوآوری) وارد عمل میشوند یعنی خطوط تولید جدیدی ایجاد میکنند که تا پیدایش خطوط بعدی بهبود مییابند. این فرآیند پیوسته بازتنظیم نوآوری، اقتصاد را از وضعیت رشد نیمهدرونزا به رشد کاملا درونزا بازمیگرداند. در پایان نویسندگان در مورد رویکرد ارائه شده خود پیشنهاداتی برای گسترش آن ارائه میدهند.
- گسترش نخست میتواند این باشد که به بنگاههای موجود در هر خط تولید اجازه دهیم تا بین دو گزینه انتخاب کنند: ادامه فعالیتهای توسعهای در همان خط یا آغاز مجدد تحقیق برای ایجاد خطوط جدید. این حالت، امکان تغییر فناورانه هدایت شده را فراهم میکند، مشابه آنچه در آگیون و هاویت (۱۹۹۶) مطرح شده است.
- گسترش دوم شامل افزودن تخریب خلاق درونخطی و بینخطی است و به طور کلی تعبیه مدل حاضر در قالبی کامل از مدل رشد شومپیتری باشد. افزودن تخریب خلاق میتواند بر مقایسه میان تعادل آزاد (Laissez-faire) و بهینه اجتماعی مقید اثر بگذارد.
- گسترش سوم میتواند بررسی مکانیزم «بازتنظیم نوآوری» در صنایع یا حوزههای پژوهشی خاص باشد. برای مثال تا چه اندازه میتوان گفت که در یک زیرشاخه خاص از علم اقتصاد یافتن ایدههای جدید بهمرور دشوارتر میشود اما در مجموع بهرهوری پژوهش در اقتصاد ثابت میماند زیرا زیرشاخههای جدید به طور مداوم کشف میشوند؟ بررسی این مسیرها و سایر گسترشهای ممکن به تحقیقات آینده واگذار میشود.
* استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی