دهههای متمادی است که ایران بر روی نگارش استراتژی توسعه صنعتی در دولتهای مختلف کار کرده و سندهای متعددی را نگارش کرده است. اما حاصل، توسعهای است که ناترازی صنعتی را رقم زده و استراتژی هدفمندی را که در ذهن استراتژیستهای این اسناد بوده را محقق نکرده است. چرا ایران اکنون گرفتار چنین شرایطی است؟
صنعتیشدن دنیا، در قرن 18 شروع شد و وقتی تکنولوژی موتور به وجود آمد و نیرو از بازو به ماشین تبدیل شد، بحث صنعتیشدن مطرح گردیده و کشورهای مختلف به دنبال آن رفتند؛ اما تاکنون صنعتیشدن چند مرحله را پشت سر گذاشته و امروز صنعت به هوشمصنوعی محتاج و با آن، رابطه تنگاتنگی پیدا کرده است؛ ولی در ایران به این روندها توجه نشده است؛ به نحوی که اگرچه صنعت باید در مسیر تقاضا بوجود آید؛ اما در ایران روند عکس رخ داده و تقریبا صنایع ایران در نقاطی گسترش یافتهاند که دسترسی به مواد اولیه یا صادرات محصولات آنها، آسان نیست؛ یعنی این ملاحظات رعایت نشده است.
در زمان پهلوی به دلیل درآمد نفت بسیار گزافی که در سالهای 1352 و 1353 به وجود آمد و عرضه ارز بر تقاضا فزونی گرفت، قیمت ارز بسیار ارزان بود و سیاست این شد که صنایع مدرن و اتوماتیک برای تامین نیازهای کشور فراهم شود؛ بنابراین صنایع بسیاری احداث شدند که البته جانمایی درستی نداشتند و حتی برخی همچون فولاد که محل استقرار آنها، درست انتخاب شده بود، بعد از انقلاب بخاطر برخی ملاحظات به اصفهان منتقل شد و در ادامه، استقرار صنایع در محلهای غیرمنطقی، صنعتیشدن ایران را از ملاحظات اقتصادی دور کرد و اکنون صنایع بسیاری در نقاط مختلف کشور احداث شدهاند که اقتصادی نیستند؛ به این معنا که اگر ارز تکنرخی شده و تعرفهها پایین آیند که اجتنابناپذیر هم هست، اکثر این صنایع اقتصادی نیستند؛ مگر اینکه همچنان انرژی ارزان دریافت کنند که تامین آن با شرایط کنونی، در آینده امکانپذیر نیست.
چرا صنایع موجود این مسیر را طی نکردهاند که هم اکنون، روند کند توسعه را شاهد باشیم؟
صنایع موجود اکنون از نظر تکنولوژی عقبافتاده هستند و اگر راههای تجاری ما باز شود، این صنایع میتوانند ماشینآلات کهنه را جایگزین کنند؛ ضمن اینکه بسیاری از صنایع، در محل نامناسب واقع شدهاند که میتوانند همچون تجربه آلمان غربی به نقاط مزیتدار منتقل شوند. در واقع، یک فرآیند بسیار مهم اقتصادیکردن صنعت را در پیش داریم که باید تجارت هم همراه آن شود تا اینکه صنایع بتوانند روی پای خود بایستند. در واقع، اقتصاد باید معقول و علمی شود؛ در غیر این صورت صنعتیشدن معنایی در ایران ندارد. برنامه اول، دوم و سوم توسعه بسیار خوب تدوین شده بود؛ به این معنا که اگر به برنامه دوم توسعه نگاه کنیم، مشکلاتی که در مورد آب، که امروز با آن مواجه هستیم، همه با راهکار مورد توجه قرار گرفته بود. در مورد خصوصیسازی صنایع، در برنامه سوم پیشبینیهای لازم انجام شده بود؛ اما به یکباره از برنامه چهارم منحرف شدیم و عقلانیتی که باید، به اقتصاد تزریق نشد. باید در نظر داشت که قبل از انقلاب هم، به خاطر پول زیادی که در اختیار دولت بود، منحرف شده بودیم و اقتصاد و تجارت به صورت معقولی در کنار هم شکل نگرفته بودند.
ما در زمان فعالیت عالیخانی در وزارت اقتصاد، دوره شکوفایی صنعتی را تجربه کردهایم. صنایع متعددی شکل گرفتهاند و بخشخصوصی فعال بوده است. چه درسهایی از آن دوران میتوان گرفت؟
در دوره عالیخانی و شرایطی که آن زمان حاکم شده بود، همراه با پایین آمدن درآمدهای نفتی بود؛ ولی انجام اصلاحات ارضی در آن دوران، کشاورزی کشور را تحتتاثیر قرار داد و خرد کردن زمینهای کشاورزی و خردهمالکی کشاورزان، یک ایده سوسیالیستی بود که بهرهوری اقتصادی را به شدت پایین آورد؛ چراکه متوسط مساحت زمینها به کمتر از دو هکتار رسید و در این شرایط، در زمینهای کوچک نمیتوان از ابزار مکانیکی استفاده کرد. این مساله از سال 42 به بعد تا اواخر سال 1347 آثار بد خود را به جای گذاشت که صنعت را هم گرفتار کرد. اما رشد قیمت نفت در اوایل سال 50 منجر به شکلگیری دوره مناسبی برای صنعت کشور شد؛ به نحوی که صنایعی که انتخاب شدند، به موضوع رقابت و تجارت آنها توجه ویژهای شد، چراکه صنعت، بدون رقابت و تجارت رشد نمیکند و محصولات کارخانه باید صادر شوند و تکنولوژیها نیز ارتقاء یابند. در حال حاضر، صنایع ایران با دنیا ارتباط ندارند و به خاطر تحریمها، از مواد اولیه مناسب بهرهمند نیستند.
در نتیجه برای اینکه اقتصاد به ریل اصلی برگردد، باید تجارت راهاندازی شود و در مسیر تجارت، صنعت رقابتی شکل گیرد؛ بنابراین باید به صنایع موجود فرصت داد تا خود را با شرایط رقابتی منطبق نمایند. البته تجربه این موضوع در آلمان و چین وجود داشته و با مرور تجربیات دنیا میتوان صنایع غیررقابتی را در یک بازه زمانی از دور خارج و سایر صنایع رقابتی را منطبق با شرایط کنونی دنیا وارد مدار کرد.
صنعت به دلیل رشد هوش مصنوعی در سالهای اخیر در جهان به تکنولوژی بیشتر از گذشته وابسته شده است. اگر بخواهیم صنعت رقابتی داشته باشیم که بتواند صادر کننده نیز باشد مجبوریم از یک طرف با دنیای تکنولوژی که به سرعت در حال تحول است در ارتباط مستمر و دائمی باشیم و از طرف دیگر بازارهای صادراتی در دسترس باشند. باز شدن راههای تجاری کمک میکند که دستیابی به بازار و نیز به تکنولوژی آسانتر شود و رقابتی شدن صنعت را در کشور نهادینه کند. در چنین شرایطی است که جذب سرمایه نیز امکانپذیر میشود زیرا فعالیت در کشور پیشبینی پذیر میشود.
هیچ سرمایهگذاری مبادرت به سرمایهگذاری نمیکند مگر ریسک فعالیت خود را بتواند برای حداقل ۱۰ سال پیشبینی کند. نکته مهم تر آن است که در روال صنعتی شدن بتوان خلق ایده و تکنولوژی در داخل کشور را فعال کرد و این مهم اتفاق نمیافتد مگر آنکه آزادی دسترسی به اطلاعات و بازارها تحتتاثیر تصمیمات سیاسی نباشد. به عبارت دیگر قانون اساسی کشور باید حق آزادی فعالیت اقتصادی بخش خصوصی را در صنعت، تجارت و خدمات به رسمیت شناسد و البته محیط مقرراتی مناسب نیز برای فعالیت اقتصادی فراهم آید تا مقدمات جذب سرمایه فراهم شود. به همین دلیل است که کشور ما در چهل سال گذشته عموما نتوانسته از محل سرمایهگذاری صنعتی ارزش افزوده مناسب تولید کند و بیشتر مصرف کننده منابع ارزان بوده است. امروز صنعت کشور حتی قادر نیست در حد استهلاک خود، سرمایهگذاری کند. صنعت در صورتی میتواند ارزش افزوده مناسب ایجاد کند که روال گذشته تغییر کند و تا این اتفاق نیفتد صحبت از صنعتی شدن در ایران بیشتر به بیان آرزوها شباهت دارد.