مجید محققیان- سردبیر: بورس تهران در سال ۱۳۹۹ به نقطه جوش رسید. صف‌های میلیونی خرید، نمادهای سبزِ بی‌وقفه، و وعده‌های سیاستمدارانی که مردم را به سرمایه‌گذاری در بورس دعوت می‌کردند، بسیاری از خانواده‌های ایرانی را برای نخستین بار به تالار شیشه‌ای کشاند. اما آنچه در پی آمد، نه رونق پایدار که سقوطی شدید و فرسایشی بود. میلیون‌ها نفر با دارایی‌هایی که در اوج خریده بودند، تنها ماندند. دولت سکوت کرد، نهادهای ناظر انفعال نشان دادند و سیستم قضایی، که می‌توانست مأمنی برای زیان‌دیدگان باشد، دیر وارد ماجرا شد. بورس برای میلیون‌ها ایرانی به تجربه‌ای تلخ تبدیل شد؛ تجربه‌ای که امروز «بورس‌هراسی» را به یک واکنش طبیعی تبدیل کرده است.

بازار سرمایه، قربانی بی‌ثباتی ساختاری

ریشه بی‌اعتمادی مردم به بورس را نمی‌توان تنها در عملکرد شرکت‌ها یا نوسانات شاخص جست‌وجو کرد. بازار سرمایه ایران در طول دهه گذشته، بارها به جای آنکه بازتاب‌دهنده وضعیت واقعی اقتصاد باشد، به ابزار تأمین مالی دولت یا جبران کسری بودجه تبدیل شده است. عرضه‌های اولیه بی‌برنامه، بازی‌های ارزی، نرخ‌گذاری‌های دستوری، و نداشتن افق روشن در سیاست‌گذاری‌های اقتصادی، باعث شده بازار سرمایه به یک میدان پرریسک تبدیل شود؛ میدانی که در آن سود، بیشتر نصیب بازیگران بزرگ و زیان، سهم سهامداران خُرد می‌شود.

نهادهای ناظر؛ کجای کار ایستاده‌اند؟

یکی از انتقادات اساسی که امروز نسبت به ساختار نظارتی بازار سرمایه مطرح است، نبود پاسخگویی و شفافیت در مواقع بحران است. سازمان بورس، شورای عالی بورس و دیگر نهادهای بالادستی در بزنگاه‌های حساس نه نقش حمایتی، بلکه رفتاری منفعلانه داشته‌اند. بورس در ایران، فاقد نهادهایی چابک، مستقل و حرفه‌ای برای مدیریت ریسک و بحران است. نبود مکانیسم‌های جبران زیان، بیمه سرمایه، یا سامانه‌های هشدار به سرمایه‌گذاران، بازار را به فضایی برای حرفه‌ای‌ها و رانتی‌ها تبدیل کرده و تازه‌واردها را در همان برخورد اول، زمین‌گیر می‌کند.

مردم، اقتصاد و نهاد سرمایه‌گریز

واقعیت آن است که در اقتصاد ایران، مفاهیمی مانند «سرمایه‌گذاری»، «ریسک‌پذیری» و «بازار» هیچ‌گاه به زبان عمومی ترجمه نشده‌اند. سرمایه‌گذاری بورسی، برخلاف سپرده‌گذاری بانکی، نیاز به آموزش، تحلیل و صبر دارد. اما فرهنگ مالی در ایران، از مدرسه تا رسانه‌های رسمی، کمتر بر این مفاهیم تأکید کرده است. نتیجه آنکه اکثریت جامعه، وقتی وارد بورس می‌شوند، نه یک سرمایه‌گذار، بلکه یک قمارباز بی‌تجربه‌اند؛ نه از ترازنامه چیزی می‌دانند، نه از نسبت P/E و نه از مفهوم NAV. طبیعی است که بازار برای آن‌ها تبدیل به هیولا شود، نه فرصت.

راه بازگشت اعتماد کجاست؟

شاید کلید بازگشت مردم به بورس نه در شاخص کل، بلکه در شاخص اعتماد باشد. بازار سرمایه برای احیای جایگاه خود نیازمند اصلاحات ساختاری، شفافیت در سیاست‌گذاری، آموزش همگانی و مکانیسم‌های جبران خسارت است. در کنار این، نهادهای بزرگ اقتصادی—از شرکت‌های سرمایه‌گذاری گرفته تا صنایع پیشران مانند فولاد، پتروشیمی، معدن و بانک‌ها—می‌توانند با ورود حرفه‌ای و سرمایه‌گذاری میان‌مدت و بلندمدت، ثبات را به بازار بازگردانند.

از سوی دیگر، باید صدای سرمایه‌گذاران خرد شنیده شود. سیاست‌گذار باید بداند که بازار بدون مردم، تنها به بازی رانت و الگوریتم‌ها تبدیل می‌شود. اگر قرار است مردم به بورس بازگردند، باید بدانند که این بازار، خانه امنی برای پس‌انداز و سرمایه‌گذاری آن‌هاست؛ نه میدان بازی کسانی که با یک خبر، یک نطق یا یک بخشنامه، مسیر زندگی میلیون‌ها نفر را تغییر می‌دهند.