تمامی نظامهای سیاسی،اجتماعی و اقتصادی موجود در جهان در مقطعی از حیات خود دچار بحران میشوند و اگر بتوانند آزادنه با واقعگرایی خود را نقد کنند میتوانند بهتر از گذشته به حیات خود ادامه دهند؛ در غیر این صورت به بنبست خواهند رسید. کشور ما نیز درحال حاضر با بحرانهای گوناگونی دستوپنچه نرم میکند و به اعتقاد برخی به نقطه بحران رسیده است. دکتر محمدفاضلی، جامعهشناس و استاد دانشگاه شهید بهشتی با بیان اینکه جامعه ایران جامعه مسائل حل نشده است؛ وضع موجود ایران را محصول انباشت ناکارآمدی میداند و شفافسازی و بسترسازی برای گفتوگو میان حاکمیت با مردم را راهکار برون رفت از این موضوع می داند. مشروح صحبتهای او را در زیر میخوانید؛
وضعیت امروز جامعه ایران را میتوان محصول "انباشت ناکارآمدی" در چندین دهه گذشته دانست. شاخصها نشان میدهد که ما در تمام عرصهها از محیطزیست گرفته تا اقتصاد و حملونقل ناکارآمد بودهایم. افزایش جمعیت نیز با مسئله ناکارآمدی ترکیب شده است و بحرانهای موجود را پدید آورده است.
ازسویدیگر سیاست در تمام ابعاد زندگی مردم مداخله کرده و خود را مسئول همهچیز معرفی کردهاست. به طوری که افرایش قیمت یک کالا دیگر با شاخصهای بازار سنجیده نمیشود و مردم حکومت را در این مسئله مقصر میدانند و در سایر موارد نیز وضعیت به همین شکل است.
همآیندی بحرانها
" همآیندی" و "همافزایی" بحرانها مسئله دیگری است که ایران، امروز دچار آن شده است. یعنی همزمان در سیاستخارجی، سیاستداخلی، اقتصاد، محیطزیست و بسیاری از عرصههای دیگر دچار بحران شدهایم. درحالی که بیشتر کشورها همزمان در یک یا دو عرصه دچار بحران میشوند؛ اما در ایران همه بحران در تمام عرصهها باهم پدیدار گشته و من از آن با عنوان "همآیندی بحرانها" یاد میکنم.
افعال ماضی بهجای مضارع
نکته مهم دیگری که باید به آن اشاره کرد؛ ادبیات مسئولین جمهوریاسلامی است که در 40 سال گذشته بهجای استفاده از افعال ماضی، مدام از افعال مستقبل استفاده کردهاند.یعنی به جای اینکه بهگویند: "اشتغال ایجاد شد!" گفتهاند: "اشتغال ایجاد خواهد شد!"و این مسئله باعث شده است که مردم آرامآرام گمان کنند کسی نمیخواهد مسئولیت مسئلهای را بهپذیرد. ازاینرو یکی از آرزوهای من این است که یکروزی مسئولین به جای استفاده از فعل "خواهدشد" از فعل "شد" استفاده کنند.
بحران دستآورد
نکته بسیار مهم دیگری که ممکن است برخی موافق آن نباشند این است که ما "بحران دست آورد" داریم. درنظر داشته باشید ما چندین مورد دستآورد داریم که میتوان به شرح زیر آنها را دستهبندی و تعریف کرد.
یکسری دستآورد علمی مانند نانوتکنولوژی و یا دستآوردهای انرژی هستهای داریم که مردم از لحاظ سیاسی از آن حمایت میکنند؛ اما در انتهای روز از خودشان میپرسند: «این دستآوردها چه سودی برای من داشته است؟» چند روز پس از این محاسبات هم به این نتیجه میرسند که این دستآوردها سودی برای آنها نداشته است.
یکسری دستآورد هم در صنایعی مانند خودروسازی و یا سدسازی داریم که مردم به آن افتخار میکنند؛ اما کافی است به یک کشور خارجی سفر کنند و این دستآوردها را با دستآوردهای کشورهای دیگر در این حوزه مقایسه کنند آنجاست که این دستآوردها در نظرشان کمرنگ میشود.
موفقیتهای سیاسی مانند ایستادگی در برابر سلطه و مواردی از اینچنینی را میتوان دستآوردهای دیگری دانست. دستآوردهایی که گروهی از مردم از همان ابتدا با آن تضاد ایدولوژیکی داشتهاند و مخالف آن بودند.گروه دیگری که با آن موافق بودند نیز امروز به نقطهای رسیدهاند که از خود میپرسند:« هزینه این موفقیت چقدر بودهاست؟» پس این موفقیتها و دستآوردها نیز پس از محاسبه ازدست میرود.
یکسری هم دستآورد و موفقیت ناپایدار داریم. یعنی آموزش رایگان با هدف مبارزه با بیسوادی را در یک مقطعی شروع کردهایم تا یک مرحلهای هم موفق بودهایم اما امروز شاهد وجود حدود نه تا چهارده ملیون فرد بیسواد در کشور هستیم؛ یعنی این موفقیت را هم نتوانستیم ادامه دهیم. یا در صنعت کشاورزی به خودکفایی رسیدهایم اما این خودکفایی به قیمت نابودی منابع آب و خاک کشورمان تمام شده است در نتیجه این دستآوردها را ناپایدار کردهاست. از اینرو ما دچار بحران دستآورد هستیم.
تصمیمات سختی که گرفته نشد
فراموش نکنیم پس از انقلاب سه تصمیم سخت گرفتیم؛ اول پذیرش قطعنامه 598 که همچنان گروهی معتقد هستند پذیرش آن خیانت بودهاست. دوم هدفمندی یارانهها در عرصه اقتصاد که فارغ از درست یا نادرست بودن آن، این مسئله تصمیم سختی بودهاست که از همان لحظه کارشناسان هشدار داده بودند که اشتباه است و امروز دیگر کسی پای آن ایستادگی نمیکند. و در نهایت برجام تصمیم سخت دیگری بود که از همان ابتدا فردا امضاء کننده آن را خائن خطاب کردیم تا امروز که سرنوشت آن نامعلوم است. نتیجه اینکه ما نتوانستیم حتی سر یکی از تصمیماتی که گرفتهایم ایستادگی کنیم تا آن را به عنوان یک دستآورد معرفی کنیم.
درحالی که اصلاح نظام بانکی، انضباط مالی دولت، مقابله با فساد، متوقف کردن تخریبات محیطزیستی، شفافسازی حقوق اقوام و اقلیتها، رویکرد نظام به مسله تکثر فرهنگی و سبک زندگی و سایر مواردی از این دست، تصمیماتی بود که باید گرفته میشد اما نشد.
ما هنوزهم نمیتوانیم در رسانه ملی ساز نشان دهیم و این یک فاجعه است. تکلیفمان نه در برابر هیچ یک از شخصیتهای ملی مانند کوروش و حتی استاد شجریان مشخص نیست. تکلیفمان در برابر سرمایهگذاری خارجی هم مشخص نیست؛ از یک سو قانون تسهیل این موضوع را مینویسم از یک سو افراد خارجی نگران هستند به محض ورود به فرودگاههای ایران دستگیر نشوند. همچنین تصمیم در مورد چابکسازی و کاستن از بودجه دولت هم نگرفتهایم.ما با یک دولتی روبهرو هستیم که در اوج بجران مالی به جای انضباط مالی و انقباظی عمل کردن 18 درصد حقوق کارکنانش را افزایش میدهد. پس نتیجه میگیریم ما 3 تصمیم سخت را به جای تصمیمات اساسی که نگرفتیم،گرفتیم.
درمان جنبش چیزباختگان
در ایران تمام افرادی چیزی برای باختن دارند؛ در نتیجه ما با جنبش "چیزباختگان" روبرو هستیم. در سایر نظامها نیز مواردی برای باختن وجود دارد اما نظامی موفق است که تعداد برندگانش از بازندگانش بیشتر شود. پس باید به فکر درمان این چیز باختگی بود.
گام اول در ایران گفتوگوی حاکمیت با مردم است! پیشازاینکه بدانیم راهکار چهکسی درست است باید اول مسئله روی میز به شکل شفاف مشخص شود. هیچ راهکار دیگری هم غیر از گفتوگو وجود ندارد.
دوم باید پذیرفت مردمی که میخواهند وارد گفتوگو شوند دچار خستگی اجتماعی هستند؛ خستگی که ناشی از تکرار مسائلی است که حل نمیشوند و جامعه ایران را تبدیل به جامعه مسائل حل نشده کرده است که هیچ مسئلهای برای مردمش حل نمیشود. از این رو این خستگی اجتماعی امروز در غالب خشم بیرون زده است.
در مرحله سوم حاکمیت و بخشهایی از مردم باید از "حریمدری" دست بکشند و حریمداری کنند. ما انواع حریمها از مالکیت تا حیثیت افراد و جناحها را دریدهایم و تا توانستهایم به افراد و احزاب انگ دزد و یا خائن بودن را زدهایم. در این مرحله جمهوری اسلامی باید به موفقیتهای کوچک تن بدهد؛ زیرا حد مناقشات آنقدر بزرگ است که هیچ کس حاضر نیست ضمانت موفیتهای بزرگ را دهد. پس این دولت باید تبدیل به دولت موفقیتهای کوچکی بشود که پشت آن اتفاقات مثبت وجود دارد. فراموش نکنیم مردم باید به ما اعتماد کنند و موفقیتهای کوچک لازمه این اعتماد است زیرا مردم مشاهده خواهند میکرد که یکی از مسائل آنها حل شده است.
در گام چهارم باید تولید دانش کنیم. چرا که بیسوادی تیشه بهریشه کشور زده است. نظامآموزشی ما در هیچ یک از مقاطع نخبه تحویل جامعه نمیدهد.
در حال حاضر ما در نقطه حساسی هستیم و بازهم تاکید میکنم گام مهم برای رسیدن به خواستهها و آرمانهایمان و شفافسازی مسئله و گفتوگو است. پس یا تصمیم برای گفتوگو میگیریم یا فرسوده میشویم.
ماندانا خرم/ نوسان