این جمله که میگوید «بانک با باد هوا پول خلق میکند» بیشتر شایسته بانک مرکزی است تا یک بانک تجاری. پولی که بانک مرکزی تولید میکند برخلاف دیگر بانکها، برای او بدهی محسوب نمیشود و در واقع بدهیای است که هیچگاه ادا نمیشود. شاید قبلا این محدودیت روی دولتها وجود داشت که خلق پول نکنند اما اکنون بهراحتی خلق پول صورت میگیرد و محدودیتی ندارند.
آیا بانکها خلق پول میکنند؟ این سوالی است که داوود سوری، اقتصاددان و پژوهشگر در نشست «خلق پول و نقش بانکها» که در مؤسسه دانایان برگزار شد، به آن پاسخ داد. او در سخنرانی خود به این پرداخت که بانکها و بانک مرکزی در روند خلق پول چه نقش و جایگاهی دارند. سوری بانک مرکزی را به رودخانهای تشبیه کرد که کشتیهای آن بانکهای تجاری هستند و باید تعادل را بین آنها رعایت کند. در ادامه این سخنرانی را میخوانید.
بانکها چگونه کار میکنند؟
به موضوع خلق پول و نقش بانکها زیاد پرداخته شده است و از ابعاد مختلف، چه مرتبط و چه غیرمرتبط، درباره آن سخن گفته شده است. سالهاست که وقتی بحث تورم و دلایل آن مطرح میشود تفسیرها بر خلق پول گذاشته میشود و نهایتاً بانکها بهعنوان نهادهایی که پول را خلق میکنند، مقصر اصلی شناخته میشوند. بنده در اینجا به این نکته خواهم پرداخت که اساساً این حرفها درست است یا خیر و بانکها در این فرآیند چه نقشی دارند و چقدر میتوان انتظار داشت که این نقش کاهش پیدا کند.
چندی پیش در مقالهای که در یکی از نشریات منتشر شده بود خواندم که «بانکها مانند جاروبرقی منابع جامعه را میبلعند و صرف توسعه بنگاههای خود میکنند» و یا «بانکها با خلق نقدینگی تورم را به جامعه تحمیل میکنند اما با منابعی که اینگونه خلق میکنند بنگاههایی میسازند که ارزش آنها سریعتر از تورم رشد میکند.»
در این مقاله از کلمات اقتصادی استفاده شده اما عبارتهای استفادهشده عبارتهای اقتصادی نیست، چون اول منابع برای جامعه نیست و سپرده بانکها متعلق به سپردهگذارها است و تلقی «بیتالمال» به سپرده بانکها مشخص نیست از کجا آمده است؟ طبعاً بانکها به وکالت سرمایهگذارها این کار را میکنند و یا اگر صرف توسعه بنگاهها کنند چه تاثیری در اقتصاد کشور دارد؟ بههرحال این پولها بایستی خرج توسعه کشور شود چه آن بنگاه متعلق به بانک باشد و چه جای دیگر.
اینها را بهعنوان مثال گفتم که بگویم بحث ارتباط بانکها با خلق پول، درگیر مسائل عامیانه شده و گاهی صحبتهایی که در این زمینه میشود، درست نیست.
از زمان شکلگیری بانکها سه تئوری وجود داشته که به تناوب استفاده شده است، اول اینکه «بانکها واسطهگر مالی هستند» و از مردم سپرده میپذیرند و آن را بهعنوان تسهیلات در اختیار کسانی قرار میدهند که میخواهند سرمایهگذاری کنند و در واقع سپردههای کوتاهمدت را به سرمایهگذاریهای بلندمدت تبدیل میکنند. در چنین چارچوبی بانک توانایی خلق پول ندارد زیرا فقط منابع سپردهگذاران را بهعنوان تسهیلات در اختیار متقاضیان و بنگاهها قرار میدهد. تئوری دوم، «ذخیره جزيی» است مثلا اگر بانکی ۱۰۰ تومان سپرده جمعآوری کرده است، دولت از او میخواهد که ۱۰ درصد از آن را بهعنوان ذخیره قانونی نگه دارد و ۹۰ تومان دیگر را به مردم دهد و سپس آن ۹۰ تومان را در بانک دیگر سپرده کرده و بانک جدید ۱۰ درصد از آن سپرده را به دولت بدهد و ۸۱ تومان دیگر را تسهیلات بدهد، این چرخه میتواند ادامه پیدا کند تا جایی که معکوس ذخیره قانونی ضرب در سپرده اولیه، میتواند حداکثر خلق پولی در سیستم بانکی، و نه یک بانک به تنهایی را داشته باشد که در این مثال سیستم بانکی میتواند هزار تومان خلق پول داشته باشد.
تئوری سوم اینکه، بانکها برای اعطای تسهیلات نیازی به گرفتن سپرده ندارند که بهتنهایی نیز قادر به خلق پول کنند و الزامی به سیستم بانکی ندارند. این نگاه که بانک را بنگاه خالق پول میبیند از ابتدای قرن بیستم حاکم بوده و به دلایلی کنار گذاشته میشود و بعد از دو بحران قرن بیستویکم باز مورد توجه قرار میگیرد.
تعریف پول به دو صورت است؛ پولی که بانک مرکزی تولید میکند که نام آن را «پول نفت» میگذاریم که سکه و اسکناسی است که چاپ میشود و همچنین سپردههایی که از طرف بانکهای تجاری نگه داشته است و دوم پولی که بانکهای تجاری تولید میکنند که نام آن را «سپرده» میگذاریم که میتواند شکلهای مختلف به خود بگیرد.
آیا بانکها با باد هوا پول خلق میکنند؟
بانکها با اعطای تسهیلات میتوانند پول خلق کنند که اصطلاحاً گفته میشود «بانک با باد هوا پول خلق میکند» که اگر آن را بپذیریم سوالات زیادی مطرح میشود و یکی از آن سوالات این است که پس چرا بانکها برای جذب سپرده با یکدیگر رقابت میکنند؟ و مهمتر اینکه وقتی بانک میتواند بهراحتی خلق پول کند و بدهیهای خود را پرداخت کند، چرا دچار بحران میشود؟ پس میتوان گفت این حرف که بانکها با باد هوا پول خلق میکنند، خیلی گویا نیست و نمیتوان پذیرفت که بانک بهراحتی پول خلق کند.
مثلا در کشور خودمان گفته میشود وقتی بانک بهراحتی میتواند پول تولید کند و پول هم که برای مردم است و تورم آن را مردم تحمل میکنند، چرا باید بانک خصوصی داشته باشیم؟ گفته میشود این حق بیتالمال است و میتوان آن را در اختیار دولت قرار داد، نه اینکه در دستان یک عده در بانک خصوصی باشد. یا برخی تند میروند و میگویند یک بانک مرکزی برای کشور کافی است و مشکلات ما را حل میکند، جالب آنکه این افراد نگاه نمیکنند که برخی کشورها اصولاً بانک دولتی ندارند، یعنی عقل این کشورها نرسیده که این لقمه درشت را به دست بانک خصوصی ندهند؟
در مورد تولید پول با باد هوا باید گفت که در اصل دو بدهی تولید میشود که در واقع یک بدهی دوطرفه است. بانک با عملیات حسابداری خود، حساب سپرده مردم را بهعنوان تسهیلات گیرنده شارژ میکند و بانک برای خود یک بدهی در دفاتر خود ثبت میکند و در طرف مقابل نیز بدهی مردم به بانک را ثبت میکند و به این شکل یک بدهی دوطرفه شکل میگیرد و در حقیقت بدهی خلق شده و نه پول. درست است که وامگیرنده از وام میتواند بهعنوان پول استفاده کند اما در مقابل برای او یک بدهی به بانک هم ایجاد شده است.
افزایش دوطرفه ترازنامه بانک، دو ویژگی متفاوت دارد که بسیار مهم است. اول اینکه، بدهی مردم به بانک، یک بدهی مدتدار است و برای بازپرداخت تسهیلات زمان تعیین شده است اما بدهی بانک به تسهیلاتگیرنده که حساب او را شارژ کرده، مدت ندارد و بلافاصله آن پول از سوی وامگیرنده برداشت میشود و بانک باید آن را بهصورت نقدی و با پول پرداخت کند، پس تعهد دوطرفه است اما شکل تعهدها یکسان نیست، یکی مدتدار و دیگری مدتدار نیست، و همچنین برای یکی میتواند درآمدزا باشد و بانک در قبال پرداخت وام، نرخ بهره بگیرد اما دیگری نفعی نبرد.
بههرحال این نیز درست است که بانکها نسبت به دیگر بنگاهها از مزیتهایی برخوردار هستند و آن این است که بهسادگی میتوانند تامین مالی کنند اما در کنار آن باید شبکه پرداخت کشور را اداره کنند و به صورت یک کالای عمومی در اختیار مردم قرار دادهاند. مردم اکنون بهراحتی با کارت خود میتوانند خرید کنند که این سیستم را بانک در اختیار جامعه قرار داده است و پرداختها را تسهیل کرده است.
باز باید به جمله «بانک با باد هوا پول خلق میکند» برگردیم و بگوییم این جمله بیشتر شایسته بانک مرکزی است تا یک بانک تجاری. پولی که بانک مرکزی تولید میکند برخلاف دیگر بانکها، برای او بدهی محسوب نمیشود و در واقع بدهیای است که هیچگاه ادا نمیشود. شاید قبلاً این محدودیت روی دولتها وجود داشت که خلق پول نکنند اما اکنون بهراحتی خلق پول صورت میگیرد و محدودیتی ندارند.
بانکها تا بینهایت میتوانند پول خلق کنند؟
سوالی که پیش میآید این است که بانکها تا کجا میتوانند صرفاً با یک عملیات حسابداری ساده خلق پول کنند و دو طرف ترازنامه را افزایش دهند و پول خلق کنند؟ این تا کجا میتواند ادامه پیدا کند؟ آیا بانکها آزاد هستند که تا بینهایت پول خلق کنند و از آن استفاده ببرند؟ یا چه عواملی وجود دارد که اجازه نمیدهد بانکها از باد هوا پول خلق کنند؟ در اینجا از چند عامل میتوان نام برد: تعامل بانکها با خانوارها و شرکتها، تعامل بانکها با سیاستگذار براساس سیاستهای پولی و همچنین عواملی که در خود بانک ایجاد میشود تا از قدرت خلق پول تا بینهایت استفاده نکند.
در مورد تعامل بانک با خانوارها و شرکتها، وقتی از تسهیلات صحبت میکنیم و میگوییم اگر بانک اعطای تسهیلات میکند پس خلق پول کرده، باید به این نکته توجه داشت که اینگونه نیست که بانک بتواند به زور به مردم تسهیلات بدهد بلکه باید برای آن تقاضا وجود داشته باشد. در حقیقت یک رابطه دوطرفه بین بانک و مشتری است.
سوال دیگر اینکه چه عواملی برای گرفتن تسهیلات از سوی مردم وجود دارد که در نهایت باعث این میشود که بگوییم بانک خلق پول کرده است؟ عوامل متعددی وجود دارد. جامعه خودمان را نگاه کنید، واقعاً فردی وجود دارد که به او پیشنهاد گرفتن وام بدهیم و قبول نکند؟ قبول میکند چون نرخ بهرهای که برای تسهیلات دادهایم از نرخ تورم کمتر است. اگر شما با وامی که گرفتهاید تجارت نکنید و صرفاً مایحتاج روزانه خود را نیز بخرید نسبت به تورم سال بعد جلو هستید. عاملی که باعث میشود این تقاضا به وجود بیاید در عرضه پول نقش بازی میکند. انتظاراتی که نسبت به سال بعد داریم که قیمتها گرانتر شده باشد ما را وادار میکند که وام بگیریم. آیا فردی که قبلاً وام گرفته هماکنون انگیزه دارد که آن را پس بدهد؟ قطعاً نه. اینها فاکتورهایی است که بر خلق پول تاثیرگذار است پس لزوماً بانکها بهصورت یکطرفه به زور بهدنبال دادن تسهیلات نیستند بلکه تقاضا از سوی جامعه وجود دارد که به وجود آمدن آن تابع تصمیماتی است که شرایط اقتصادی کشور آن را به وجود آورده است. اگر یک اقتصاد رقابتی داشتیم آنگاه میتوانستیم بگوییم بانکها در خلق پول نقش دارند و میبینیم که در کشورهای دیگر بانکها برنامهها و طرحهایی را اجرا میکنند که مردم از تسهیلات آنها استفاده کنند اما برعکس در کشور ما همیشه صف برای گرفتن وام وجود داشته است، پس شرایط جامعه نیز بر گرفتن تسهیلات تاثیر زیادی دارد که اگر این شرایط نباشد خلق پول محدود میشود. اگر نرخ بهره در کشور بهصورت دستوری نباشد خواهیم دید که خلق پول از سوی خانوارها و بنگاهها کنترل و توان بانکها برای دادن وام محدود میشود. یا اگر جامعهای داشتیم که در آن انتظارات نسبت به آتیه اینگونه نبود که قیمتها قطعاً افزایش پیدا میکند و هر چقدر زودتر خرید کنیم سود کردهایم، طبعاً بانکها برای خلق پول با مشکل مواجه میشدند.
عامل دیگری که تاثیر میگذارد، ریسکهایی است که بانکها با آن روبهرو هستند که اصطلاحاً به آن «نسبتهای ترازنامهای» گفته میشود. عمدهبدهیهای بانک، سپردهای است که سپردهگذاران نزد بانک دارند. به این نکته باید توجه داشت که سپردهها مدتدار نیستند اما داراییهای بانک مدتدار است بنابراین بانکها همواره با این ریسک روبهرو هستند که تسهیلاتی که به مشتریان دادهاند، بازپرداخت نشود و سهم بانک بسوزد. سرمایه بانک برای این است که اگر چنین اتفاقی رخ داد بانک بتواند این زیان را از طریق سرمایه خود جبران کند اما اگر سرمایه کم باشد بانک بسیار شکننده خواهد بود. بانک متوجه است با توجه به حجم سرمایه خود اگر تسهیلات بیشتری اعطا کند، ریسک ورشکستگی افزایش پیدا خواهد کرد به دلیل اینکه بسیاری از داراییهای خود که به صورت وام داده برنگردد، البته خیلی از بانکها این ریسک را میپذیرند چون میدانند در نهایت قانونگذار وارد خواهد شد.
مهمترین ریسکی که بانکها با آن روبهرو هستند «ریسک نقدینگی» است که در واقع پول بانک مرکزی وارد میشود و میبینیم که اگر بانکها خلق پول میکنند، در نهایت این بانک مرکزی است که کنترل خلق پول را در اختیار دارد و بانکها نمیتوانند تا بینهایت آن را انجام دهند. درست است که بانکها میتوانند بهراحتی با ایجاد یک سپرده در ترازنامه خود، خلق پول کنند اما بانک همواره به پول نقد یعنی پول بانک مرکزی و نه پولی که خود خلق کرده، نیاز دارد. چرا؟ چون وقتی مردم به خودپرداز مراجعه میکنند بانک باید در آنجا پول داشته باشد. یا اگر یک چک از بانک مبدأ به بانک دیگری حواله شود نیاز به پول دارد و اعتبار بانک به درد نمیخورد، بانک باید مالیات بپردازد و نمیتواند بهجای آن به دولت اعتبار بپردازد. باید پول بانک مرکزی را بدهد.
ما در کشورمان «ذخیره قانونی» داریم و بانکها باید درصدی از سپردههایی را که ایجاد میکنند بهعنوان پول نقد در اختیار بانک مرکزی قرار دهند. یعنی اگر تسهیلاتی دادیم و معادل آن سپرده ایجاد کردیم باید ۱۵ درصد آن را در اختیار بانک مرکزی قرار دهیم، بنابراین بانک به پول نقد نیاز دارد و این پول نقد است که برای بانکها محدودیت ایجاد کرده است. به این صورت نگاه کنید که بانک بهراحتی میتواند پول خود را ایجاد کند و مشکلی ندارد و یک عملیات حسابداری ساده است اما برای هر کدام از آنها و خلق پول دچار محدودیت است و باید مقداری پول نقد داشته باشد و همین بانک را محدود میکند که چقدر تسهیلات بپردازد.
بانک مرکزی مانند رودخانه است
تفسیر ما این است که رودخانهای را در نظر بگیرید که آب درون آن پول بانک مرکزی است و کشتیهای روی آن، بانکهای تجاری هستند که میتوانند کوچک و بزرگ شوند که بسته به آبی است که در زیر آنها وجود دارد و تولیدکننده آن آب، فقط و فقط بانک مرکزی است. پول بانک مرکزی را بانک تجاری نمیتواند خلق کند. اینجاست که متوجه میشویم چرا بانکها برای جذب سپرده رقابت میکنند. درست است که بانک برای اعطای تسهیلات به جذب سپرده نیاز ندارد اما برای کاهش ریسک نقدینگی باید سپرده و پول بانک مرکزی را جذب کند و نه پول خودش را. نکته این است که باید دید بانکهای ما با این ریسک چگونه مواجه میشوند. مثلاً بانکها از ابزارهایی استفاده میکنند که نیاز مردم به پول نقد کمتر باشد مثل کارتها که باعث میشود پول بیشتری در بانکها باشد و قدرت آنها را بیشتر میکند اما در مجموع رقم زیادی برای یک سیستم بانکی نیست. یا اینکه بانکها میتوانند از بازار بین بانکی استفاده کنند و از یک بانک دیگر تسهیلات و یا پول بانک مرکزی بگیرند.
به اینجا میرسیم که پول بانک مرکزی سررشته خلق پول است. بانکها خلق پول میکنند اما در نهایت اختیار خلق پول در دست بانک مرکزی است چون پولی که بانکها خلق میکنند سوار بر پولی است که بانک مرکزی در اختیار جامعه قرار داده است و کشتیها سوار بر آبی هستند که میزان آن را بانک مرکزی مشخص کرده است. اما داستان به این سادگیها نیست، درست است که بانک مرکزی کاملاً تعیینکننده و تاثیرگذار است اما همیشه نمیتواند از این قدرت خود به صورت کامل استفاده کند چون اگر آب را کاهش دهد، ممکن است یکی از کشتیها غرق شود و کل رودخانه را ببندد. اگر یکی از بانکهای ما منابع نقدی نداشته باشد و اعتبار آن کاهش پیدا کند، این انتظار وجود دارد که مردم رجوع کنند و سپردههای خود را بردارند که از آن با عنوان «بانکهراسی» نام برده میشود و در ادامه به «بانکگریزی» منجر شود و سیستم مالی کشور را تخریب کند که هزینه آن برای اقتصاد ایران بسیار بسیار زیاد است و بانک مرکزی چنین ریسکی را نخواهد کرد.
بانک مرکزی بهطور ضمنی این اطمینان را به بانکها داده که اجازه ورشکستگی به دلیل نقدینگی را نخواهد داد و همواره پول نقد و «سیاست عرضه پرکشش پول» وجود دارد، به این معنی که یک نرخ بهره سیاستی، بانکها هر چقدر که پول نقد نیاز داشته باشند از بانک مرکزی خواهند گرفت تا ریسک نقدینگی به سایر بانکها شیوع پیدا نکند. سیاست عرضه پرکشش پول به یک نرخ بهره متصل است و بانکهای مرکزی در دنیا از این نرخ بهره استفاده میکنند.
بانک مرکزی همواره بهعنوان آخرین مرجع تامین نقدینگی است و هر بانک وقتی نتواند از جایی پول بگیرد در نهایت به بانک مرکزی مراجعه میکند. بههرحال اقتصادی که در حال رشد است نیاز به پول نقد هم دارد که بانک مرکزی همواره آن را انجام میدهد اما اعمال سیاست عرضه پرکشش پول، در بازار کژمنشی ایجاد میکند، به این مفهوم که بانکها میدانند که در نهایت بانک مرکزی وجود دارد و منابع و هزینهها را پرداخت خواهد کرد.
حل این مشکل اینگونه برطرف میشود که بانک مرکزی سیاستهایی را اعمال کند که کژمنشی به وجود نیاید و اگر آمد، آن را کنترل کند، چون راه دیگری حداقل تاکنون برای آن شناخته نشده است.
نتیجهگیری آنکه ما با مجموعهای مواجه هستیم که اجزای آن در خلق پول تاثیر میگذارند؛ از خانوارهایی که برای تسهیلات درخواست میدهند، سیاستهایی که باعث شده خانوارها و بنگاهها همواره به دنبال وام باشند تا بانک مرکزی که نرخ بهره و پول نقد را نمیتواند به درستی استفاده کند، در آن دخیل هستند.
خلق پول کار بانک است و ما نمیتوانیم بانکی داشته باشیم که خلق پول نکند، چون تسهیلات میدهد و نمیتوان به این دلیل بانک را محکوم کرد اما اینکه بانک باید در یک محدوده خلق پول کند، بستگی به این دارد که چه سیگنالهایی به بانک داده میشود تا دچار کژمنشی نشود. این کژمنشی را تنها با نظارتهایی که وجود دارد میتوان کم کرد. تاریخ بانک مرکزی در جهان نشان داده که بعد از هر بحران قوانین جدید نوشته شده و جنبههایی که مشکل داشت را شناسایی و برای آن محدودیت ایجاد میکنند.
علی ابویی
هم میهن