تقریبا هر دوره انتخابات آمریكا برای بخشی از مردم ایران اهمیت ویژهای داشته و اقلیت هوشیار و فعال جامعه، این کارزار را دقیق دنبال میکردند؛ اما در این دوره یک زمین یا یک صحنه بازی در میان است که همان حیات یا ممات برجام است؛ توافقی که اگر ترامپ برای وعدههای داخلی خود از آن خارج نشده بود، میتوانست بستری برای تغییرات زیادی در کشور باشد. حالا سؤالهای متعددی وجود دارد؛ مانند سهم ایران در کارزار انتخاباتی آمریكا و انتخاب دوباره ترامپ و تکلیف برجام یا انتخاب بایدن و سرنوشت رابطه ایران و آمریكا. این سؤالات را با دیاکو حسینی، تحلیلگر ارشد مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری، در میان گذاشتیم. او معتقد است اگر ترامپ دوباره انتخاب شود، دیگر یک سکته وقت تاریخی بین رابطه آمریكا و اروپا نخواهد بود و اروپاییها مجبور خواهند بود تصمیم جدیدی در باره رابطه فراآتلانتیکی خود بگیرند و این میتواند به ضرر ایران و به معنی پایان حیات برجام باشد. از سوی دیگر این تحلیلگر، بازگشت بایدن به برجام را نیز در صورت پیروزی در انتخابات ساده نمیانگارد و معتقد است که ممکن است به عمر دولت فعلی نرسد.
به نظر میرسد سیاست خارجی ایران در این دوره، بیش از همیشه تحت تأثیر انتخابات آمریكا است و نتیجه آن برای ایران مهم است. شما با این گزاره موافقید و آیا شباهتی تاریخی بین این دوره و دورههای پیشین میبینید؟
ازآنجاییکه آمریكا بزرگترین چالش سیاست خارجی ماست، رفتارهای سیاست خارجی و پویاییهای سیاست داخلی آمریكا همیشه تأثیرات بزرگی بر امنیت ملی ایران داشته و امروز بهواسطه تنشها و تحریمهای بیسابقهای که شاهد آن هستیم، بیش از هر زمان و بیش از هر کشور دیگری متأثر از نتایج انتخابات آمریكاست. در این انتخابات فقط مسئله این نیست که آیا یک دموکرات برای ایران بهتر است یا یک جمهوریخواه بلکه مسئله این است که دولت کنونی آمریكا به خاطر زیرپا گذاشتن قوانین نانوشته میان ایران و آمریكا، عملا راه هرگونه دیپلماسی را بسته است؛ ضمن آنکه به خاطر ناآگاهی دونالد ترامپ و محاصره او توسط تندروها، دو کشور به یک جنگ ویرانکننده نزدیک شدهاند. ریاستجمهوری ترامپ تا امروز مصداق هرجومرج کامل در سیاستهای جهانی بوده و در صورت ادامه ریاستجمهوری او به طرز پیشبینیناپذیر و خطرناکی جهان به لبه پرتگاه نزدیک خواهد شد. بیرونرفتن ترامپ از کاخ سفید، بهخودیخود برای امنیت جهانی بهتر است.
از امروز 20 سپتامبر که تکلیف مکانیسم ماشه روشن میشود، تا سوم نوامبر که انتخابات آمریكا برگزار میشود، حوادث مهمی پیشروی ما قرار دارد که مهمترین آن، واکنش جامعه جهانی به تلاش آمریكا برای عدم لغو تحریم تسلیحاتی ایران و بعد، انتخابات آمریكاست. شما نتیجه کارزار شورای امنیت را چگونه تصور میکنید؟
شکست آمریكا در شورای امنیت چه در ارائه پیشنویس قطعنامهای برای تمدید تحریم تسلیحاتی و چه در حق خودخوانده برای بهکارانداختن مکانیسم ماشه به این دلیل ساده صورت گرفت که اعضای شورای امنیت نمیخواهند به آمریكا اجازه بدهند برای دستیابی به اهداف یکجانبه و توافقنشده، از شورای امنیت بهرهبرداری کند. مسئله این است که غالب کشورها به رفتارهای آمریكا در چهار سال گذشته معترضاند اما به دلیل پیوندهای امنیتی و اقتصادی در عمل به سیاستهای آمریكا تن دادهاند. درباره بازگرداندن تحریمهای پیشین هم که بهطور غیرقانونی ادعای اعاده آنها به میان آمده، وضع بههمینترتیب خواهد بود. هرچند آنها در شورای امنیت با طرح آمریكا مخالفت کردند اما بعید است که در برابر اقدامات عملی آمریكا به اقدام مؤثری فراتر از سکوت و صدور بیانیههای محتاطانه دست بزنند. هیچ کشوری مایل نیست که چندجانبهگرایی تضعیف شود اما هیچ کشوری هم مایل نیست که بهای مخالفت با یکجانبهگرایی، رویارویی و تنش بیشتر یا قرارگرفتن در لیست تحریمی آمریكا باشد. کشورهای زیادی هستند که امیدوارند انتخابات آمریكا این وضعیت را تغییر دهد. تا وقتی ترامپ یک پدیده موقتی در نظر گرفته شود، این سیاست یکبامودوهوا شاید توجیهی پیدا کند اما اگر او برای بار دوم به ریاستجمهوری انتخاب شود، این ملایمت و مماشات میتواند فاجعهآفرین باشد. آمریكا هیچ پایه حقوقیای برای محدودکردن ایران در خریدوفروش تسلیحات ندارد اما ممکن است با تهدید و ارعاب، دولتها را وادار به اطاعت از تحریمهای یکجانبه کند؛ همانطورکه پیش از این چنین کرده است.
اگر ترامپ برنده این انتخابات شود، فضای تندتری علیه ایران ادامه مییابد یا نه؟ او چندینبار گفته ایران بعد انتخابات در یک ماه با من توافق میکند. چنین چیزی را شدنی میدانید؟
ترامپ تصور میکند که ایران به خاطر امیدداشتن به یکدورهایبودن دوران ریاستجمهوری او تاکنون حاضر به مذاکره نشده است و درصورتیکه بار دوم انتخاب شود، با اعتمادبهنفس بیشتری که به دست آورده، به این نتیجه خواهد رسید که ایران مأیوس شده و در مدتزمان کوتاهی به مذاکره با او خواهد نشست؛ بنابراین شاید تصمیم بگیرد که با نشاندادن سرسختی و افزایش فشار، ایران را به لحاظ روانی درهم بشکند و با شرایطی که او میخواهد تهران را به مذاکره وادار کند. البته نباید از نظر دور داشت که رفتارها و تصمیمهای دولت دوم ترامپ به چینش کابینه و بهویژه مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه او هم بستگی دارد. مایک پمپئو، نیکی هیلی و افرادی مانند آنها، ترامپ را به سرسختی بیشتر تشویق خواهند کرد. آنها ممکن است چهار سال دیگر فرصت داشته باشند که ایده تغییر رژیم را در ایران با خیال راحتتری دنبال کنند. از دیدگاه آنها، آمریكا با توجه به اقتصاد شکنندهتر ایران و افزایش نارضایتیهای اجتماعی به این هدف نزدیکتر شدهاند؛ بنابراین همه تلاششان را به کار خواهند گرفت که ترامپ را متقاعد کنند عجلهای برای توافق با ایران نداشته باشد. نباید تصور کنیم که ترامپ کاملا با نظر این افراد مخالف است. او بههرحال میداند که فشار شديد بر جمهوری اسلامی با توجه به تصویر بسیار منفیای که در ایالات متحده وجود دارد، یک امتیاز بزرگ برای هر رئیسجمهوری تلقی میشود و اساسا میتواند بزرگترین دستاورد یک رئیسجمهور در چهار دهه گذشته محسوب شود؛ بنابراین گمان میکنم ترامپ در دور دوم ریاستجمهوری خود به این افراد فرصت خواهد داد که تا جای ممکن این سناریو را آزمایش کنند؛ مگر آنکه ایران تصمیم به مذاکره زودهنگام بگیرد.
در این میانه تکلیف برجام چه میشود؟ آیا به همین شکل کج دار و مریز باقی میماند؟ اروپاییها چه میکنند یا بهتر است چه کنند؟
بعد از خروج آمریكا از برجام، این توافق فقط به یک دلیل حفظ شده است: امیدواری به یکدورهایبودن ترامپ و بازگشت دولت بعدی آمریكا به این توافق. حالا اگر ترامپ برای بار دوم انتخاب شود، برجام صرفا و در بهترین حالت یک توافق نمادین باقی خواهد ماند که نه قادر به محدودکردن برنامههای هستهای است و نه میتواند خواستههای ایران را برآورده کند. درآنصورت برجام به توافق بیخاصیتی تبدیل خواهد شد که امیدی به احیای آن هم نیست. ضمن آنکه ما هنوز نمیدانیم کشورهای اروپایی که تا امروز به زحمت سیاستهای تحقیرآمیز ترامپ را تحمل کردهاند، در چهار سال آینده چه خواهند کرد. از نظر اروپاییها، انتخاب ترامپ در سال 2016 میتوانست به حساب یک تصادف تاریخی و سکته وقت در روابط اروپا و آمریكا باشد؛ اما انتخاب دوباره او، نه یک تصادف، بلکه یک جهتگیری تلقی خواهد شد و اروپا را در دوراهی دشواری قرار خواهد داد. آنها یا باید بپذیرند که اتحاد فراآتلانتیک به پایان راه خود رسیده و زمان استقلال استراتژیک از ایالات متحده است یا باید آمریكای ترامپ را همانگونه که هست، بهعنوان متحد خود قبول کنند. بهدلیل پیوندهای امنیتی و اقتصادی، همینطور چنددستگی در اتحادیه اروپا بسیار بعید است که اروپاییها قادر به انتخاب مسیر اول باشند؛ بنابراین احتمال آنکه اروپا همراهی بیشتری با آمریكا در دولت دوم او را انتخاب کند، بسیار بیشتر است. این مسئله میتواند تأثیر مستقیمی بر حیات برجام بگذارد و حمایت از تداوم آن را به حداقل کاهش دهد. چیزی که برای ایران به معنای مرگ کامل برجام است.
در روی دیگر سکه، ممکن است در نتیجه انتخابات آمریكا، جو بایدن دموکرات برنده انتخابات باشد. چقدر انتخاب او به نفع ایران است؟
در کوتاهمدت جایگزینشدن ترامپ با بایدن، فشارهای اقتصادی و سیاسی را بر ایران کمتر میکند و امیدواری به راهحلهای دیپلماتیک را تقویت خواهد کرد. بایدن از سیاست فشار حداکثری علیه ایران حمایت نکرده و ترامپ را خائن به میراثی میداند که او بهعنوان معاون رئیسجمهور در دولت اوباما در ایجاد آن نقش داشت؛ بنابراین میتوان انتظار داشت که بخشی از سیاستهای ترامپ علیه ایران را کنار بگذارد. همینطور دموکراتها منتقد سیاستهای عربستان تحت هدایت محمد بن سلمان بودهاند و با كابينه نتانیاهو اختلافهای اساسی دارند. همه اینها میتواند به نفع ایران باشد؛ اما داستان به اینجا ختم نمیشود. بایدن به یک جریان فکری تعلق دارد که سیاستهای آمریكا در 70 سال گذشته را اداره کرده است؛ جریانی که تعلق خاطر بیشتری به مداخلات فراسرزمینی در امور داخلی کشورها، ترویج دموکراسی، اصرار بر حضور نظامی ماورای دریاها و همکاری با متحدان آمریكا برای حفظ ساختار امنیتی و اقتصادی جهان تحت هژمونی ایالات متحده دارد. باید توجه داشته باشیم که تفاوت بایدن و ترامپ در دشمندانستن جمهوری اسلامی ایران نیست؛ بلکه در نحوه مواجهه با این دشمن است؛ بنابراین اگر از برجام بگذریم، دولت بایدن به اندازه دولت ترامپ، به دنبال مهار آنچه تهدید ایران مینامند، است؛ همچنین به تضمین برتری اسرائیل در این منطقه متعهد است؛ اما همین مقدار تفاوت هم میتواند به دیپلماسی فرصت تنفس بیشتری بدهد.
بایدن از ابتدا گفته که به برجام بازمیگردد. آیا این کار اصلا شدنی هست؟ نیاز به مذاکره جدید هست؟ با توجه به زمان کوتاه باقیمانده دولت آقای روحانی اصلا شدنی است؟
بازگشت آمریكای بایدن به برجام آسان و بیدردسر نخواهد بود. هرچند دموکراتها از ابتدا با خروج آمریكا از برجام و تعقیب سیاست فشار حداکثری موافق نبودند؛ اما به این معنا نیست که نخواهند کوشید از نتایج این سیاستها که بهای آن را دولت ترامپ پرداخته، حداکثر بهرهبرداری را انجام بدهند. آنها میدانند که همه کشورهایی که از خروج آمریكا از برجام متضرر شده و تحت فشارهای سیاسی قرار گرفتهاند، خواستار بازگشت کامل آمریكا به برجام هستند. همینطور میدانند که ایران از تحریمها آسیب دیده. همین مسئله اهرم فشاری را در اختیار دولت بایدن قرار خواهد داد که میتواند آن را در روند چانهزنیهای بازگشت به برجام، به کار بگیرد. به علاوه، دولت بایدن حاضر نخواهد بود بدون رفع نواقص و نارساییهای برجام در رسیدگی به مدتزمان اعمال محدودیتها بر برنامههای هستهای و همینطور سیاستهای منطقهای و برنامههای موشکی ایران به برجام برگردد و همه تحریمهایی را که ابزار فوقالعادهای برای فشار بر ایران است، یکدفعه کنار بگذارد. اگر او چنین کاری را مرتکب شود، با موجی از انتقادها نهتنها از طرف جمهوریخواهانی که ناگزیر است در کنگره با آنها در پیشبرد سیاستهای داخلی و خارجی همکاری کند بلکه با انتقاد جناح راست دموکراتها که به جلب نظر اسرائیل و متحدان عرب آمریكا اهمیت میدهند نیز مواجه خواهد شد. از نظر آمریكا، ممکن است فراهمکردن مقدمات بازگشت به برجام با این شرایط به زمان بیشتری در مقایسه با عمر باقیمانده از دولت آقای روحانی نیاز داشته باشد. بههرحال، آغاز گفتوگوها میتواند در ماههای پایانی دولت آقای روحانی کلید بخورد، اما به دلیل پیچیدگیهای سیاسی و فنی موارد اختلاف، نتیجه نهایی احتمالا به دولت آینده ایران موکول خواهد شد.
9 ماه دیگر، انتخابات ریاستجمهوری در ایران میتواند صحنه متفاوتی را رقم بزند و آنگونه که برخی تحلیلها نشان میدهد، دولتی اصولگرا از این انتخابات سر کار بیاید. درحالیکه دولت تعاملگرای روحانی، نتوانسته از مذاکره با دیگران دستاورد چندان مثبتی به دست بیاورد، دولت اصولگرا نیز مدعی بازگشت به عدم مذاکره خواهد شد. خب این به نظر چرخه باطلی است که از دولت اصلاحات در آن گرفتار آمدهایم؛ یعنی عدم فهم صحیح مقامات آمریكایی از انبساط در ایران.
به دلیل چهار دهه خصومت در روابط دو کشور و فقدان ارتباطات سیاسی و اجتماعی، تصویرهای منفی همراه با کینهها و کلیشهها چنان رسوب کرده که تغییر آن بسیار دشوار است. این مسئله روانی را باید به شکلگیری لابی گروهها و کشورهای ذینفوذی اضافه کرد که با تمام قوا برای جلوگیری از عادیسازی روابط ایران و آمریكا فعال هستند. منافع اقتصادی و سیاسی عظیمی برای تداوم این دشمنیها وجود دارد؛ درحالیکه از زاویه نگاه استراتژیک، ایران و آمریكا قادر هستند منافع مشترک گستردهای را مقارن با بازآرایی سلسلهمراتب نظام جهانی پیدا کنند. این تصادفی نیست که خصمانهترین رفتارها و در رأس آنها ترور سردار سلیمانی در دولت آقای روحانی که بلندترین گام را برای حل اختلاف با آمریكا برداشت، اتفاق افتاد. این گروهها باید اطمینان پیدا میکردند که هیچ روزنهای برای عادیسازی مناسبات باز نخواهد ماند. آنها میخواهند مردم باور کنند که صرفنظر از آنکه چه کسانی در ایران و آمریكا در مسند قدرت باشند، دشمنی و اختلاف میان این دو کشور پابرجا میماند. ما دو راه بیشتر نداریم؛ یا در برابر این بدخواهیها تسلیم شویم و اجازه بدهیم خصومت دو کشور به سود رژیم نتانیاهو و معدودی از رژیمهای منطقه، تا سرحد یک جنگ تمامعیار حرکت کند یا راه مقاومت را در پیش بگیریم و این افراد، گروهها و دولتها را که صرفا در حال دفاع از منافع میلیارددلاری خود هستند، کنار بزنیم تا روابط دو کشور به شیوه متوازن، احترامآمیز و متناسب با اقتضائات منافع واقعی دو ملت، به مسیر طبیعی خود بازگردد. ما گاهی آنقدر بر شکستدادن اسرائیل و متحدان عرب آن در منطقه متمرکز هستیم که اهمیت شکست اسرائیل در واشنگتن را از یاد میبریم. ما قبلا با برجام یک بار اسرائیل را در واشنگتن شکست دادهایم. تشویق به خروج آمریكا از برجام، انتقام این شکست بود. ما باید آماده باشیم که در صورت فراهمشدن شرایط، یک بار دیگر و قویتر از قبل، اسرائیل و متحدانش را در واشنگتن در هم بشکنیم. این شکست به آنها اجازه نخواهد داد که با خیال راحت به کشتار مردم یمن و زیرپاگذاشتن حقوق مردم فلسطین ادامه دهند. رسیدن به این هدف، آسان نیست و به ممارست، صبر، هوشیاری و انعطاف زیادی نیاز دارد.