سیاستگذاری غلط در توسعه بدون رعایت الزامات محیط زیستی در سطوح کلان حکمرانی در ایران به دلیل نبود نیروهای متخصص و توانمند در ساختارهای سیاسی و قانونگذاری و به تعبیر محمد درویش غلبه حضور روشنفکران هیزمکش (کسانی که از ترس از دست دادن جایگاه در برابر رفتارهای غلط ضدمحیط زیستی سکوت میکنند) در موقعیت اساسی تصمیمگیری در دستگاههای اجرایی، موجب شده کشور حالا با چالشهای اساسی در حوزه محیطزیست دست به گریبان باشد. درویش در این گفتوگو معتقد است؛ هزینه در محیطزیست نوعی سرمایهگذاری است و اقتصاد کشور بدون رعایت الزمات محیطزیستی خسارت ایجاد میکند.
وضعیت فرونشست زمین در ایران آیا به مرحلهای رسیده که بتوان آن را مرحلهای خطرناک و نیازمند آمادهباش دانست؟
مدتهای زیادی است که ما از مرحله بحران عبور کردهایم. مرحله بحران نشست چهارسانتیمتری زمین است. گزارشهایی که در ایران منتشر شده تایید میکند که در منطقه طوس در استان خراسان رضوی دست کم سه دهه است که زمین دارد بیش از پنج سانتیمتر در سال نشست میکند. پنج سانتیمتر، 15 برابر بیش از شرایط بحرانی است و این اتفاق 30 سال است که دارد اتفاق میافتد. در مناطقی از استان یزد و در فاصله محور میبد تا اردکان و مناطقی از استان کرمان در دشت رفسنجان و سیرجان این اتفاق نزدیک به سه دهه است که دارد رخ میدهد اما به آن توجه نکردیم تا اینکه رقم فرونشست زمین بر اساس گزارش سازمان زمینشناسی کشور در سال 2010، 36 سانتیمتر در سال در جنوب غرب تهران و در دشت شهریار ثبت شد. پیش از آن در منطقه معینآباد ورامین نیز گزارشهایی داشتیم که نشان میداد در اوایل دهه 80 نزدیک به 20 سانتیمتر فرونشست زمین اتفاق افتاده است. سالهاست اصطلاحی به نام رویش چاه در میان کشاورزان و روستاییان اطراف کاشان و اصفهان و سمنان و یزد و کرمان کاربرد پیدا کرده است و این رویش چاه یا سبز شدن چاه به معنی این است که این لولههایی که در چاهها کارگذاری شده است یکباره از زمین بیرون میزند و ظاهراً فکر میکنند که لوله بیرون آمده است در صورتی که این اتفاق نتیجه پایین رفتن زمین است. وضعیت با اینکه بسیار بحرانی است و ما رکورد کره زمین در فرونشست را که متعلق به مکزیکوسیتی پایتخت مکزیک است و عددی حدود 32 سانتیمتر بوده شکستهایم ولی هیچ توجهی در ایران به این موضوع نشد تا اینکه در سال 2015 سازمان زمینشناسی اعلام کرد در برخی از مناطق استان فارس این رقم به 54 سانتیمتر در سال رسیده است. این منطقه در فاصله دشت فسا و جهرم قرار دارد که 140 برابر شرایط بحرانی خطرناک است. خطر فرونشست زمین از این منظر بسیار حائز اهمیت است که از میان همه پدیدههای نگرانکننده محیطزیستی مثل خشک شدن تالابها، خشک شدن دریاچهها، پاکتراشی جنگلها، نابودی تنوع زیستی و... یکی از بدترین فرآیندها محسوب میشود. اگر جنگلی آتش بگیرد و از بین برود، اگر تالابی خشک شود و... با نوعی تمهید و برنامهریزی میتواند به حال خود بازگردد و احیا شود اما وقتی زمین نشست میکند، دستکم در طول 70 تا 80 هزار سال آینده این امکان برای احیای آبخوانها و احیای نشست زمین فراهم نیست. از این نظر شبیه انقراض میماند. یک زمانی روی کره زمین دایناسورها زندگی میکردند، در ایران ما ببر هیرکانی یا شیر یال کوتاه ارژن داشتیم و الان نداریم. نشست زمین مثل کتابهای خطی یگانه میماند. فرونشست زمین نیز نوعی انقراض است. یعنی از بین رفته است. زمین و سرزمینی که دچار فرونشست شود کارش تمام شده است. به همین خاطر باید تمهیدات خاصی اندیشیده شود تا این روند قهقرایی فرونشست زمین ادامه پیدا نکند و اگر ادامه پیدا کند بزرگترین تهدید امنیتی محسوب میشود و بزرگترین مهاجرتهای محیطزیستی اتفاق میافتد و تبعات آن ممکن است قابل پیشبینی و پیشگیری و مهار نباشد.
با تصویر هولناکی که از مخاطرات زیستمحیطی مثل فرونشست زمین ارائه شده است، چرا سیاستگذاران ما تصور روشنی از وضعیت محیط زیست با توجه به شرایط کشور ندارند و تصمیماتی خلاف نیازهای اکولوژیک در سیاستگذاری و قانونگذاری و اجرا میگیرند؟
اگر بخواهیم خوشبین باشیم باید بگوییم این اطلاعات به شکل دقیق و درست به گوش مسوولان نمیرسد. اگر بدبین باشیم باید بگوییم مسوولان اولویتهای مهمتری دارند و مسائل محیط زیست برایشان مهم نیست. آنها اولویتهای مهمترشان این است که بتوانند در چهار سال مدیریتشان به نوعی گلیمشان را از آب بیرون بکشند و معمولاً فرآیندهای محیط زیستی مثل قیمت ارز و تخممرغ و گوجهفرنگی نمیتواند بعضی را بالا و پایین کند. در نتیجه ترجیح میدهند مردم را با هر نوعی از رانت و تشویق و... راضی و ساکت کنند تا دوره مدیریتی خود را بیسر و صدا تمام کنند و مشکلات را بگذارند برای مدیر بعدی و رئیسجمهور بعدی و... این اتفاقی است که در طول این چند دهه در کشور ما مدام تکرار شده است.
بالاخره نهادهایی هستند که به صورت اختصاصی وظیفه مدیریت سرزمین را دارند، چرا آن سازمانها و مدیران توانایی اولویتبخشی محیط زیست در عرصه سیاست را ندارند؟
ما هرگز یک رئیس سازمان محیط زیست قدرتمند نداشتیم که دولت به حرف او گوش کند. معمولاً روسایی در سازمان محیطزیست هستند که بتوانند خوب ماجراها را پوشش دهند و اگر زمانی پا را از گلیمشان درازتر کنند برکنار میشوند. به نظر میرسد دولتها به محیطزیست به عنوان حیاط خلوت خود نگاه میکنند که هر وقت دلشان خواست توسعهای اتفاق بیفتد، جادهای ساخته شود، کارخانهای احداث شود و... از اراضی ملی و طبیعی استفاده شود تا نیاز نباشد بابت زمین آن پولی پرداخت شود. اگر رئیس سازمان محیطزیست یا مدیران استانی این سازمان بخواهند جلوی چنین کاری را بگیرند، به سرعت عوض میشوند. برای نمونه شما ریاست خانم معصومه ابتکار را در نظر بگیرید احتمالاً وقتی خواست جلوی چند پروژه غیرمجاز طرح انتقال آب بایستد یا وقتی جلوی چند پروژه سدسازی را گرفت، عذر او را خواستند. آقای کلانتری وقتی رئیس سازمان محیط زیست شد، به همان پروژههایی که در زمان مسوولیت خانم ابتکار متوقف شده بودند چراغ سبز نشان داد و آنها و پروژههای بیشتری مجوز فعالیت گرفتند. فرض میکنیم که آقای کلانتری به عنوان رئیس سازمان حفاظت محیطزیست بگوید نمیتواند در مقابل فشارها و لابیها برای ندادن مجوز مخرب مقاومت کند، سوال این است که چرا ایشان و مدیرانی مثل ایشان در مسند قدرت میمانند و استعفا نمیدهند؟ آقای آخوندی نمونه کسانی است که از دولت استعفا داد و گفت من نمیتوانم کار کنم. بالاخره یک نفر باید جوابگو باشد؛ وقتی کسی حاضر نشود با وجود چنین اعمال فشارهایی رئیس سازمان محیطزیست باشد، بگوید اینجا چه خبر است و باید مردم شفاف بفهمند چه اتفاقاتی دارد میافتد.
البته سازمانهای دیگری نیز هستند که در حوزه مدیریت سرزمین و منابع طبیعی و ارزشهای حیاتی سرزمین مسوولیت دارند. بقیه سازمانها و نهادها چطور، آنها چرا وضعیت کشور را در برابر مخاطرات سیاستهای غلط درک نکرده و رها کردهاند؟
رضا منصوری یک تعبیر زیبا دارد که میگوید ما اسیر روشنفکران هیزمکِش هستیم! روشنفکران هیزمکش متخصصان ترسویی هستند که در بزنگاههای حساس که باید واقعیتها را بگویند و در برابر رفتارها و خواستهای غیرمتعارف و مخرب مقاومت کنند از ترس از دست دادن میز و مسند و موقعیت و منافع شخصی خود سکوت میکنند و گاه برخلاف نگاه تخصصی و دانش حرفهای رفتار میکنند. یک نمونه را میتوانم مثال بزنم. در جلسهای که در شورای تصمیمگیری سد گتوند قرار بود نظرات کارشناسان گرفته شود، مدیرکل آبهای سطحی وقت وزارت نیرو اعلام کرده که اگر این سد ساخته شود بحران جدی در منطقه ایجاد میشود. او میگوید وقتی من این حرف را زدم رئیس جلسه گفت این حرف شما نباید از این جلسه بیرون برود. من از او پرسیدم وقتی به شما چنین چیزی گفتند چه کار کردید؟ او گفت من سکوت کردم و فکر کردم اگر مقاومت کنم من را برمیدارند و کسی را بر مسند این مرکز میگذارند که مثل من علاقهمند به محیط زیست نیست و... ایشان سکوت کرد و سد ساخته شد و بعد از آبگیری فاجعه آغاز شد و حالا کمیته علاجبخشی دانشگاه تهران در بررسی شرایط دریاچه میگوید بهترین گزینه حذف سد است! چون 9 هزارمیلیارد برای تخریب این سد پول لازم است و ما نداریم باید تحمل کنیم. سه هزار و 800 میلیارد تومان هزینه ساخت سد شده و حالا سه برابر آن باید برای تخریب هزینه شود و کسی حاضر نیست مسوولیت چنین فاجعهای را به عهده بگیرد. در نظر بگیرید روزبهروز هم این سد برساخته بر گنبدهای نمکی عظیم دارد کارون را شور و شورتر میکند و 25 درصد نسبت به قبل شورتر شده است. این از تبعات سکوت و ترس و محافظهکاری متخصصان است که دامن کشور را گرفته است. خانم ابتکار سال 1381 به وزیر نیرو نامه نوشته و تاکید کرده است این روند سدسازی روی آبریزهای ارومیه میتواند منجر به خشک شدن دریاچه ارومیه شود. اما آقای بیطرف هیچ توجهی به رئیس سازمان محیط زیست وقت نکرده است و مهمتر اینکه خانم ابتکار نیز بعد از آن هیچ واکنشی نشان نداد. حداقل میتوانست بگوید من استعفا میدهم ولی این کار را نکرد. در دوره آقای محمدیزاده در سازمان محیطزیست عین همین ماجرا اتفاق افتاد و نامه محرمانه به آقای نامجو نوشت و گفت آبگیری سد گتوند را به تاخیر بیندازید و از رئیس جمهوری برای افتتاح این سد دعوت نکنید و این میتواند خطرناک باشد. اما وزیر نیروی وقت هیچ توجهی به درخواست رئیس سازمان محیط زیست وقت نکرد و بعد رئیس سازمان محیطزیست در مقابل توهینی که به او شد هیچ واکنشی نشان نداد و سکوت کرد و استعفا نداد. همه باید بدانند که با این سطح از محافظهکاری در مدیریت سرزمین این طبیعت ایران و مردم ایران هستند که دارند از پا درمیآیند و آیندگان هرگز شماها مدیران ترسو را نخواهند بخشید!
شما با این فعالیت چنددههای در این حوزه میدانید که دغدغههای فعالان و جامعه مدنی و متخصصان محیط زیست در گذشته جدی گرفته نمیشد ولی امروز و همین اکنون به دلیل برجسته بودن اثرات بحرانهای زیستمحیطی از بیآبی گرفته تا گرد و غبار و آلودگی هوا و از بین رفتن تنوع زیستی باید جدی شده باشد. چرا در ذهن مدیران کشور مساله محیطزیست هنوز همان مقوله بیاهمیت گذشته است؟ آیا نیاز به نوعی تغییر ساختار وجود ندارد؟
قضیه این است که در کشور ما میدانند الان مشکلاتی وجود دارد. مثلاً ما میدانیم دارو باید در یک دوز مشخص مصرف شود. ما میدانیم مواد پرچربی نباید زیاد مصرف کنیم. نباید کربوهیدرات زیاد بخوریم چون ممکن است ما را دچار بحران چاقی و دیگر مشکلات بکند اما چرا مردم ایران سه برابر نیاز، دارو مصرف میکنند؟ مدیران ما اکنون در چنین شرایطی هستند. میدانند عدم توجه به محیطزیست ممکن است اثرات جبرانناپذیری را برای سرزمین به دنبال داشته باشد. اما اینها درگیر معیشتهای روزانه خود هستند. متاسفانه کشور ما روزانه مدیریت میشود و مدیریت استراتژیک به نوعی وجود ندارد. محیط زیست مساله روزانه نیست که بخواهد همان روز یقه مسوولان را بگیرد بلکه ممکن است چند دهه بعد خود را نشان دهد. این ماجرا شباهت زیادی به نبود پیشگیری در مصرف مواد غذایی و گرفتار شدن در بیماری دارد و از آن سو بعد از همه این مشکلات باید سه برابر بقیه کشورها در دنیا دارو مصرف کنیم. اولویتی برای محیطزیست وجود ندارد. آقای رئیس جمهوری صراحتاً میگوید من هر روز قیمت مواد غذایی را چک میکنم! رئیس جمهوری که باید برای مسائل کلان کشور مثلاً برای 50 سال آینده کشور برنامهریزی داشته باشد و افق 50 سال آینده را ببیند، برای اینکه نشان دهد حرف مردم را میفهمد در مجلس میگوید من هر روز قیمت مواد غذایی را چک میکنم. حتی یک تا دو ساعت از وقت ارزشمند عالیترین مقام اجرایی کشور صرف چک کردن قیمت تخممرغ و گوجه و... میشود. رئیس جمهوری چطور باید بداند نشست زمین یعنی چه؟ چطور میتواند مفاهیمی مثل انقراض و فروپاشی را درک کند؟ این اتفاقی است که ما در دولتهای مختلف شاهد آن هستیم. نمایندگان مجلس ما اصلاً وقت ندارند که گوش کنند ببینند کارشناسان و متخصصان مثلاً در حوزه محیطزیست چه میگویند. همزمان در دهها جلسه که همه بحرانی است حضور دارند. وقتی نمایندگان مجلس وقت مطالعه ندارند و به اتاقهای فکر بها نمیدهند، چطور باید توقع داشت روش سیاستگذاری در کشور درست جلو برود. اتاقهای فکر منحل شدهاند. پولی برای پرداخت به مشاوران نیست و فقط طرحهای بیمایه اجرا میشوند که صدای مردم بخوابد. کار مدیریت سرزمین به جایی رسیده که مثل شتری است که اگر یک پر به بارش اضافه شود میخوابد و دیگر بلند نمیشود!
نوعی مواجهه خارج از عرف در برابر محیط زیست و فعالان و کنشگران و فعالان مدنی محیطزیست در حال شکلگیری است که مخاطرهآمیز و خطرناک است. اینکه محیطزیست با همه اهمیتش و مشکلاتی که کشور دارد بهجای اینکه محل بحث کارشناسان و رسانهها باشد محل جدل قضایی و حقوقی شود چه مشکلاتی را میتواند برای کشور به وجود بیاورد؟
الان به من انتقاد میشود که چرا به طرحهای انتقال آب و مسائلی از این دست انتقاد یا با آن مخالفت میکنید. این کار شما سبب میشود با وجود مشکلات در استانها مردم حساستر شوند و مشکلات تشدید شود! در صورتی که باید بیایند حرف منتقدان انتقال آب را بشنوند و به منطق پشت آن توجه کنند. ما انتقاد میکنیم که تغییری در رویکردها به وجود بیاید تا بتوانیم سرزمین بهتری داشته باشیم. اگر مخاطرات محیط زیست مثل نشست زمین، آب و آلودگیها مدیریت نشود، دیگر ایران حتی جایی برای زیستن نخواهد بود. سیاست کشور این است که آرام باشید کشور مشکلات بیشتری دارد و یک هیولایی به نام دونالد ترامپ دارد ما را اذیت میکند و... اولویتهای بزرگتری را تصور میکنند در حالی که اگر به مسائل مرتبط با بحرانهای محیط زیست توجه نشود، کشور آسیب بیشتری خواهد دید. این مسائل باید دیده شود و به آنها توجه کرد.
چگونه میتوان سیاستهایی را در حوزه محیط زیست اجرا کرد که با توان اقلیمی و محیط زیست شکننده و وضعیت جغرافیایی و فرهنگی ما سازگار باشد؟
ما کشور ثروتمندی هستیم. کشورهایی به مراتب ناتوانتر از ایران بودهاند که توانستهاند بر مشکلات محیط زیستی خود غلبه کنند. ما از کلمبیا و مکزیک پرمشکلتر نیستیم. آنجا مردم را در خیابان به گلوله میبندند و دولتها ضعیف هستند و گروههای تبهکار غلبه دارند و مردم هزاران هزار نفر در حال مهاجرت هستند. آنها چطور میتوانند مشکلات محیط زیست خود را حل کنند. ما میتوانیم از ظرفیت انرژیهای نو مثل خورشید و باد و با تولید برق و فروش آن به افغانستان برای هامون آب بخریم و سیستان را احیا کنیم. ما نباید اجازه دهیم سدهای بیشتری ساخته شود و باید جلوی نیروگاههای حرارتی را بگیریم و به این ترتیب منابع آبی را از نابودی نجات دهیم. به راحتی میتوانیم بادهای 120روزه سیستان را که حالا تهدید امنیتی است و سبب مهاجرت مردم و خالی شدن شرق و جنوب شرق کشور شده به فرصت تبدیل کنیم و توربینهای بادی راه بیندازیم و از آنجا انرژی تولید کنیم. مانند کشور ما در دنیا فقط چهار کشور دیگر هستند که مردمش همزمان میتوانند در یک نقطه اسکی کنند، در منطقه دیگر حمام آفتاب بگیرند. چرا از این ظرفیت برای توسعه گردشگری استفاده نمیشود در حالی که مشکل اصلی مردم و اقتصاد ما اشتغال است. این مسائل به سادگی قابل مدیریت کردن است و تنها نیازمند سیاستگذاری صحیح با نگرش به توانایی اقلیمی و ظرفیتهای سرزمینی است.
منبع:تجارت فردا