اگر برای اصلاحطلبان ۳ مقطع تاریخی را ترسیم کنیم؛ در مقطع نخست، یعنی دهه ۶۰ چپهای خط امامی بودند که از مجلس چهارم دچار فترت شدند. در دوره دوم، از مجلس پنجم با تاسیس حزب کارگزاران سازندگی و انتخابات ۷۶ و مجلس ششم، اصلاحطلبان توانستند به قوه مجریه و مقننه دست یابند. در دوره سوم یعنی از تحصن و ردصلاحیت بیشتر نمایندگان مجلس ششم دوره فترت دیگری شروع شد که به اتفاقات ۸۸ منجر شد که بسیار پرهزینه بود. در این دوران بازسازی جریان اصلاحات سخت بود. این بازسازی با رای دادن رئیس دولت اصلاحات در سال ۹۰ در دماوند شروع شد و با پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاستجمهوری ۹۲ و پیروزی در انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی ادامه یافت و با انتخاب دوباره روحانی به ریاستجمهوری و پیروزی در انتخابات شوراها کامل شد. به هرحال با توجه به تبعات ناشی از اقدامات احمدینژاد، بازسازی جریان اصلاحات کار بسیار سختی بود که این کار را رئیس دولت اصلاحات با ابزارهای اندک و با ملایمت و شایستگی انجام داد.
ما در حزب کارگزاران سازندگی ایران جمعی از شخصیتهای مستقل هستیم، قرار نیست در حزب کسی تابع کس دیگری باشد. همگی باید تابع جمع باشند. در شورای مرکزی درباره مصاحبه کرباسچی با ارگان مطبوعاتی حزب بحث و همدیگر را قانع میکنیم. درباره اینکه اظهارات کرباسچی مواضع حزب است یا خیر، باید بگویم اگر تعبیر وی این باشد که جبهه اصلاحات برای مدیریت کلان خودش نیازمند ابزارهای جدید و مدیر اجرایی حاضر در صحنه است آن را تایید میکنم، اما اگر منظور این است که به رهبری بلامنازع رئیس دولت اصلاحات خدشهای وارد شود، کرباسچی و حزب کارگزاران چنین موضعی ندارند. امروز در جبهه اصلاحات یعنی از حزب اعتدال و توسعه محمدباقر نوبخت گرفته تا مجموعه خط امام (ره) سیدهادی خامنهای، رئیس دولت اصلاحات از همه محبوبتر است. در حزب کارگزاران هم حتما ایشان از کرباسچی و محسن هاشمی و سایر گروهها محبوبتر است.
این روزها واگرایی بلای خانمانسوز ایران است. در درون جریانها، احزاب و نهادهای دولتی، این واگرایی را میتوانید ببینید که این موضوع کار اداره کشور را خیلی سخت میکند. بنابراین باید نهضت جدیدی برای «همگرایی» بین سیاستمداران و میان آنها با مردم راه بیندازیم. در جبهه اصلاحات افرادی مانند آقایان غلامحسین کرباسچی، محمدرضا عارف، سعید حجاریان و عبدالله نوری مفید هستند و خداوند این شخصیتها را بیدلیل و بیفایده خلق نکرده است و هر کدام در مقطعی به درد کشور میخورند.
سخنان اخیر آقای غلامحسین کرباسچی درباره اینکه جریان اصلاحات فاقد رهبری رسمی و تشکیلات است، غیرمنطقی نبود ولی برداشتی که از صحبتهای ایشان مبنی بر مخالفت با آقای خاتمی شد، درست نبود. واقعیت این است که جبهه اصلاحات به لحاظ مدیریتی با ضعفهایی مواجه است و وقتی اتفاقی رخ میدهد مسائل داخلی آن حل و فصل نمیشود. درعینحال آقای خاتمی رهبر واقعی و بینظیر اصلاحات است. رئیس دولت اصلاحات برای اعمال رهبری در جبهه اصلاحات با محدودیتهایی مواجه است. زمانی فکر میکردیم اگر پارلمان اصلاحات با حدود ۶۰۰ عضو از سراسر کشور شکل بگیرد، رئیس این پارلمان باید آقای خاتمی باشد اما آیا میشود این کار را کرد؟ بنابراین موضوع اعمال رهبری که بحث اصلی آقای کرباسچی است ابزار و سازمان میخواهد. واقعیت این است که شرایط سیاسی جبهه اصلاحات به گونهای نیست که رئیس دولت اصلاحات ابزارهای لازم برای اعمال رهبری این جریان را در اختیار داشته باشد. این انتقادات منطقی است و ضرورتی ندارد که انتقاد درونجبههای نداشته باشیم ولی درعینحال فکر میکنم جبهه اصلاحات در سطح کلان در سالهای اخیر خوب مدیریت شده است.
باید به آقای خاتمی کمک کنیم که بتواند رهبری اصلاحطلبان را بهتر اعمال کند. کاری که او در سال ۹۰ کرد، درحالیکه فقط ۲ سال از وقایع ۸۸ گذشته بود، ریسک بزرگی محسوب میشد و با این کار نمادین مانع فاصله گرفتن جبهه اصلاحات از نظام و انتخابات شد و این کار کوچکی نبود. وی در موضوع انتخاب میان حسن روحانی و محمدرضا عارف در سال ۹۲، رهبری استراتژیک و بینظیری داشت. آن زمان برای عارف کنارهگیری بسیار سخت بود. این کار را کسی جز رئیس دولت اصلاحات نمیتوانست انجام دهد.
درباره انتقادهای دبیرکل حزب کارگزاران به عملکرد آقای عارف هم باید گفت که به هر حال کارکرد دو دوره گذشته شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان را مناسب ارزیابی میکنم. محمدرضا عارف اصالتا شخصیت فرهنگی و دانشگاهی است. جوهره وجودی عارف نشان میدهد وی شخصیتی سیاسی نیست. باید بپذیریم ما کس دیگری را نداریم. اینطور نیست که نخواستیم موسوی خوئینیها، عبدالله نوری، بهزاد نبوی و حتی عبدالواحد موسوی لاری و کرباسچی را به مجلس بفرستیم. سقف پرش ما در انتخابات مجلس دهم محمدرضا عارف بود. به هر ترتیب او اگر محافظهکار نبود که نمیتوانست وارد مجلس شود. حتما او نیمنگاهی به تایید صلاحیتش در انتخابات ریاستجمهوری دارد.
از نظر من در سیاست، عارف ذیل رئیس دولت اصلاحات تعریف میشود و مادامی که عارف در این جهت حرکت کند، باید به او احترام بگذاریم و تقویتش کنیم. اگر عارف بخواهد ساز جدا بزند و لباس سیاسی را از تنش دربیاورد، آن لباسی که عارف جدا از اصلاحطلبان بپوشد بیقواره و تنگ خواهد بود.
سه نهاد هستند که اگر قویتر عمل میکردند امروز اصلاحات این مشکلات را نداشت. یکی از کارهایی که از آقای روحانی انتظار داشتیم انجام دهد، عادیسازی شرایط سیاسی بود. نهاد دیگر فراکسیون امید مجلس دهم است که در مجموع کارکردش را مثبت میدانم ولی میتوانست به لحاظ سیاسی قویتر عمل کند. اگر فراکسیون امید و شخص عارف همین مقدار که علی مطهری در مسائل مختلف به شکل شخصی موضع گرفت، ظاهر شده بودند، حتما شرایط بهتری داشتیم. از سویی اگر شورای شهر تهران توانسته بود شهردار مناسبی انتخاب کند و در شهرداری درخشیده بودیم، وضع ما به گونهای دیگر بود. این مواردی است که احتمالا آقای کرباسچی در ذهنش داشته است که من هم قبول دارم. منتها باید بپذیریم رئیس دولت اصلاحات ابزارهای مناسب را نمیتواند به کار گیرد.
درباره بحثی که اخیراً مطرح شده، مبنی بر اینکه آیا احتمال دارد با پیروزی اصولگرایان در انتخابات، حزب کارگزاران از تشکلی اصلاحطلب به راست سنتی گرایش پیدا کند، باید بگویم که از قدیم گفتهاند باید روی اسب برنده شرطبندی کرد. جناح راست سنتی به تدریج تمام پایگاههایش را به راست رادیکال و جبهه پایداری واگذار کرده است. آقای علی لاریجانی به تنهایی در عرصه سیاسی ایران فعالیت میکند و آقای علیاکبر ناطق نوری حاضر نیست به صحنه سیاسی ایران بازگردد و آقای باهنر نیز تلاشهایی میکند که زیاد موثر نیست. واقعیت این است راست سنتی جایگاهی در سیاست ایران ندارد. راست رادیکال جای چپ قدیم در سیاست ایران را گرفته و اکنون نیز رقیب اصلاحطلبان، لاریجانی و میانهروهای راست نیستند بلکه جبهه پایداری و شورای وحدت اصولگرایان است که گردانندگان آن آقایان غلامعلی حدادعادل و سعید جلیلی هستند. بنابراین به آقایان لاریجانی، باهنر، ناطق نوری و احمد توکلی میدان داده نمیشود. راست میانهای وجود ندارد که کارگزاران بخواهد به آن سمت بچرخد.
شخصا فکر میکنم که اگر ظرفیتهای تکنوکراتیک (فنسالاری) سیاسی را بتوانیم بسیج و وارد انتخابات کنیم، یعنی شخصیتهای موثر فنسالار و سیاستدان را برای حضور در انتخابات قانع کنیم، هم میتوانیم پیروز شویم و هم کارآمدی مجلس را افزایش دهیم. اگر قرار باشد روزی نیروهای رادیکال را به صحنه بیاوریم، میتوانیم از آقایان صفایی فراهانی، حجاریان و علویتبار استفاده کنیم و اگر قرار شد محافظهکاران را بیاوریم، امثال عارف را میتوانیم به کار بگیریم. اگر بخواهیم فنسالاران را بیاوریم اشخاصی چون حبیبالله بیطرف را میآوریم که یک درصد احتمال ردصلاحیتش وجود ندارد - او فنسالار سیاستمدار و ریشهداری است - یا محمدحسین عادلی و علی ماجدی در سیاست خارجی، حمیدرضا برادران شرکا، محمد ستاریفر و مسعود نیلی در میان اقتصاددانان و ... . چندظرفیتی بودن اصلاحطلبان نکته جذاب و مهمی است.
اصلاحطلبان لازم نیست مجلسی شبیه مجلس ششم را طراحی کنند. میتوانیم با مجلسی که در آن خط قرمزهای رهبری و نظام رعایت شود، فنسالاران سیاستمدار را متناسب با کمیسیونهای مجلس به صحنه بیاوریم. اگر اصلاحطلبان نیروهای خود را بسیج کنند و بتوانند شخصیتهای باتجربه و توانمند را وارد صحنه کنند، به نظرم دو کار همزمان رقم میخورد: هم میتوانند اکثریت مجلس را به دست آورند یا چون مجلس پنجم اقلیت تاثیرگذاری داشته باشند.
منبع: تلخیص و ویرایش گفتوگو با ایرنا