اگر اصلاحات دنگ‌شیائوپینگ در دهه ۱۹۸۰ نبود، امروز مردم چین از فقیرترین مردم جهان بودند و این کشور درگیر مشکلاتی همچون تجزیه‌طلبی و جنگ داخلی بود. لااقل همانند کره شمالی، فقیر و منزوی و گرفتار فساد و دیکتاتوری حزبی و تحریم بود. دشمنی و جدال ایدئولوژیک با آمریکا و متحدان آمریکا یعنی اروپا، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، هند و سایر همسایگان، رمق را از چین گرفته بود.

هنر دنگ در این است که بدون دست زدن به ساختار سیاسی و بدون آنکه کشور را تسلیم آمریکا کند، با اصلاح ساختار اقتصادی و گشودن دروازه‌های تجارت و سرمایه‌گذاری و پیوستن به بازارهای جهانی موجب شد که چین چندین دهه رشد اقتصادی ده درصدی را تجربه کند و امروز رقیب قدرتمند امریکا باشد. دنگ‌شائوپینگ تصمیم دردناکی گرفت. او دریافته بود که بهتر است دست از جدال ایدئولوزیک بی‌حاصل با آمریکا و متحدانش بردارند و به‌ جای آنکه به منابع کشور را صرف صدور انقلاب کمونیستی و دخالت در امور همسایگان کنند، در اقتصاد این کشورها نفوذ کنند و دوستان و حتی دشمنان خود را تبدیل به شریکان اقتصادی کنند که به چین وابسته‌اند و منافع خود را در حفظ روابط و ثبات چین می‌دانند. امروز چین شریک اقتصادی آمریکا، اروپا. ژاپن، استرالیا، کره‌جنوبی و سایر متحدان آمریکاست و از این نفوذ خود برای تامین منافع اقتصادی و سیاسی خود استفاده می‌کند.

آمریکا که استراتژی مشخصی برای جدال با دشمنانی مثل شوروی کمونیسم، جمهوری اسلامی ایران و کره شمالی داشت، اینک در برابر راهبرد پیچیده چین مات و مبهوت مانده است، چین نه مانند شوروی و ایران و کره شمالی، بدنبال دشمنی با آمریکاست و نه همچون آلمان و عربستان و ژاپن و کره جنوبی، منافع خود را در همراهی و اتحاد با آمریکا می‌داند. از طرفی شریک اقتصادی آمریکاست و منافع مشترک فراوان دارد و از طرف دیگر، بازارها را یکی پس از دیگری از چنگال امریکا می‌رباید و منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا را به حاشیه می‌راند. راهبرد خردمندانه چین موجب شده که  آمریکا در جدال با پکن، تنها بماند چرا که تمام متحدان آمریکا، شرکای اقتصادی چین هستند و منافع خود را نه در جدال با چین بلکه در همکاری و گسترش روابط با پکن می‌بینند. دولت دنگ‌شائوپینگ بجای آنکه هدف خود را محو دشمنان از نقشه و نیل به آرمانهای کمونیسم بداند، بهبود زندگی مردم این کشور را هدف قرار داد. این هم نوعی مردمسالاری است.