اعتراض کشاورزان شرق اصفهان(ورزنه) در روزهای آخر سال 1396 را می‌توان یکی از حوادث مهم آن سال دانست؛ اعتراضی که به دنبال خشکسالی چند سال‌ گذشته و قطع آب زاینده‌رود و انتقال آن به شهرهای کرمان و یزد شکل گرفت و پیامش نرسیدن به موقع آب برای کشت بهاره و پاییزه کشاورزان بود. اعتراضی که این روزها به اوج خود رسیده است. اما چرا و چگونه زاینده‌رود خشک شد؟ آیا این رود احیا می‌شود؟ داستان حق ابه‌هایی که کشاورزان این منطقه از آن صحبت می‌کنند چیست؟ در گفت‌وگویی که با پرفسور پرویز کردوانی، پدر علم کویرشناسی ایران انجام دادیم و به شکل پیوسته منتشرش کردیم سعی شده تا به این سوالات پاسخ داده شود.

مدیریت ناکارآمد آغازگر بحران آب
تا سال 1327 مدیریت آب در کشور وجود نداشت. در آن سال ابتدا با تأسیس بنگاه مستقل آبیاری که در دهه 40 به اداره آب و برق و در دهه 50 به وزارت نیرو تبدیل شد، مدیریت آب به شکل سازمانی در کشور به وجود آمد و مدیران آن سه سازمان به تقلید از کشورهای پیشرفته، تکنولوژی چاه عمیق و نیمه عمیق، سدسازی و نصب شلنگ در منازل را وارد سیستم آبیاری کشور کردند.
متأسفانه مدیریت اشتباه همین سه سازمان باعث شد تا منابع آبی کشور امروز با بحران رو‌به‌رو شوند. آن‌ها تکنولوژی چاه، سد و شلنگ را وارد کشور کردند، اما نگفتند درست و به اندازه مصرف کنید. ایشان بدون توجه به اقلیم ایران و میزان ذخایر آبی، پیش از انقلاب موجی از حفاری چاه‌ها را به جان آب‌های زیر دشت‌های ما انداختند و پس از انقلاب هم با موجی از سدسازی‌ها، مصارف آب شهرها و صنایع مواجه بوده‌ایم.

زاینده‌رود دیگر زنده نخواهد شد
همین مدیریت اشتباه منابع آبی بود که کار دست زاینده‌رود داد. از این رو بحران بی‌آبی زاینده‌رود را از دو جهت می‌توان بررسی کرد. اول به دلیل قرار گرفتن این رود در منطقه‌ای خشک، کم‌بارش و پرفشار که به دلیل گرم شدن کرة زمین سال‌به‌سال از میزان بارش آن کاسته می‌شود و به دلیل فشاربالای هوا، امکان فرود ابرهای باران‌زا و بارور شده نیز درآنجا وجود ندارد که از آن به عنوان خشکسالی اقلیمی نام‌برده می‌شود.
مورد دوم بحران بی‌آبی و کم‌آبی است که به علت عدم مدیریت صحیح منابع آبی آن مانند حفر بی‌رویة چاه‌ها، احداث سد و صنایع بزرگ به‌وجود آمده است و باعث خشک شدن سرچشمه‌های این رود شده است.
همچنین به دلیل نابودی پوشش گیاهی حوزه آب‌خیز این رود اگر بارشی هم صورت بگیرد به شکل سیلاب درآمده و باعث می‌شود سال‌به‌سال میزان زیادی از رسوبات در مخزن این سد ته‌نشین شود تا جایی که 50 سال دیگر مخزن این سد از رسوبات پرشده و دیگر جایی برای ذخیرة آب نداشته باشد.

مسئلة کشاورزان ورزنه و قوانین برای هیچ
در سال 1330 بنگاه‌ مستقل آبیاری از هر کشاورز اهل ورزنه مبلغ 25 هزار تومان حقابه گرفت تا برای احداث نهر آب زمین‌های کشاورزی آن منطقه هزینه کند. با پیروزی انقلاب اسلامی مدیران وقت آن زمان، ابتدا تصمیم به توسعة کشاورزی برای توسعة کشور گرفتند، اما کمی بعد تصمیم گرفتند در کنار آن صنایع را توسعه دهند.
هم‌زمان با پیشرفت صنایع در دهة 70 بحران بی‌آبی روزبه‌روز بیشتر می‌شد. خاطرم هست در سیمناری که سال 72 در اصفهان برگزار شد به مسئولان اصفهان نسبت به توسعة بی‌رویه شهر اصفهان و صنایع اطراف آن هشدار دادم و گفتم بهتر است این همه هزینه که برای توسعة این شهر می‌کنید، صرف توسعة کشاورزی در اطراف آن بکنید، اما متأسفانه گوش نکردند؛ آب را در مادی‌ها انداختند و شهر و صنایع اطراف آن را توسعه دادند.
هنگامی که زنگ هشدار بحران بی‌آبی به صدا درآمد مسئولان پی چاره بودند. پس تصمیم گرفتند مصرف آب را الویت بندی کنند، به این شکل اول آب شهرها در الویت قرار گرفت سپس صنایع و در آخر کشاورزی.
کمی دیگر که اوضاع آب بحرانی‌تر شد طرحی بنام "نکاشت" را تصویب کردند و کل آب مورد نظر کشاورزی را به سمت شهرها و صنایع هدایت کردند؛ و در مقابل اندکی پول از کشاورزان خواستند تا از کشت گندم دست بکشند. این شد که صدای کشاورزان درآمد و در اعتراض لوله‌های آب را شکستند.
مسئولان ابتدا به آن‌ها قول آب را دادند، اما به جای اینکه این آب را اول پاییز که زمان خوبی برای کاشت گندم است و در اصطلاح کشاورزی به آن "هرکش" می‌گویند بدهند، آخر پاییز و نزدیک زمستان که به آن "کرفه" می‌گویند و زمان خوبی برای کشاورزی نیست دادند؛ از این رو محصولات خوبی به بار ننشست. زیرا گندم برای رشد 9 ماه زمان لازم دارد و هفت نوبت آب؛ دو نوبت در پاییز، یک نوبت در زمستان به وقت یخ‌بندان و 4 نوبت پس از یخ‌بندان. از این رو کشاورزان ابتدای پاییز که بهترین زمان برای کاشت محصول است را از دست دادند.
متأسفانه برخی مسئولان گمان می‌کنند واردات محصولات غذایی و کشاورزی با قیمت اندک از کشورهای دیگر سودآورتر از توسعة کشاورزی در داخل کشور است، اما این تفکر اشتباه است، زیرا بدترین نوع وابستگی، وابستگی غذایی به سایر کشورهاست، در حالی که کشاورزان با تولید غذای خود و دیگران باعث خودکفایی کشور می‌َ‌شوند.
نکتة مهم دیگر اینکه حفرچاه در دشت‌ها برای کشاورزی ممنوع است، اما به محض اینکه این دشت‌ها تبدیل به شهر شود برداشت آب در آن آزادتر می‌شود؛ در حالی که این کار اشتباه است؛ اگر قرار است آب جیره‌بندی شود باید برای همه مصارف جیره‌بندی شود.
اگر کشاورزان دست از کار بکشند، به ناچار به شهرها مهاجرت می‌کنند و در نتیجه جمعیت شهرها، تعداد ماشین‌ها، مصرف آب و آلودگی زیست محیطی چندین برابر می‌شود.
نکتة دیگر اینکه اگر در کشورهای دیگر آب را برای کشاورزان نصف می‌کنند، پیش‌تر به آن‌ها اعلام می‌شود و در مقابل خاک و بذر اصلاح شده به آن‌ها می‌دهند تا اگر آبشان نصف شد، محصولاتشان چند برابر بشود؛ نه اینکه مانند اینجا ناگهان آب را روی کشاورزان ‌ببندند؛ آن هم کشاورزان این منطقه که به زبردستی در کشاورزی معروف‌اند و از بهترین کشاورزان ایران هستند. از آن‌ها می خواهیم به‌خاطر بحران آب، کشاورزی نکنند. مانند اینکه از یک استاد با سابقه دانشگاه بخواهیم تدریس نکند. نتیجه چه می‌شود؟ آن استاد پژمرده و فرتوت خواهد ‌شد.
از سوی دیگر این آب حق کشاورزان است؛ در دهه 30 با 13 هزار تومان می‌توانستند در تهران یک خانة خوب بخرند، اما دو برابر این پول را دادند تا زمین‌هایشان آباد شود و محصولات خوبی تولید کنند. حالا از آن‌ها می‌خواهیم دست از کشاورزی بکشند؟
نتیجه‌ای که از این بخش می‌توان گرفت اینکه آب حق این کشاورزان است و مسئولان باید دنبال راهکار درست باشند.

ماندانا خرم شقایقی/ نوسان